فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه اجازه بده سیدعلی
خون شما برای ما حلال😏
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
خوشآبهحالآنکهبهجایزمان
به"صاحبزمان"دلمیبندد!♥️
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
ولـےاینلحظہآرزوےهمہمونہ😌🧡
-جونمفداتآقا(:
#رهبرانہ
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
ازآیتاللهبھجتپرسیدند:🌱
برایزیادشدنمحبت،
نسبتبهامامزمانعلیهالسلامچہکنیم؟🕊
ایشانفرمودن:
گناهنکنیدونمازِاولوقتبخوانید
#سخنبزرگان
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
رایحہےحجآبت
اگرچہدلازاهلخیاباننمےبرد
امابدجورخداراعآشقمےڪند..
#چادرانه
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
بسم رب الشهدا والصدیقین🙂 #آسمان_نزدیک_تر #قسمت59 #نویسنده_گمنام ••از زبان مائده•• داشتم با خودم فک
بسم رب الشهدا والصدیقین🙂
#آسمان_نزدیک_تر
#قسمت_60
#نویسنده_گمنام
••چند روز بعد••
••از زبان مائده••
-مائدهه
+بلهه
-راضیه خانوم زنگ زده میگه جواب دخترتون چیه بنده خدا میگه پسرش خواب و خوراک نداره این چند روز
با خودم گفتم آخی بیچاره اگه بفهمه چه خوشحال میشه😐
رفتم پیشش و آروم گفتم
+مامان من که از همون اول جوابم مثبت بود فقط بخاطر اینکه زشت نباشه گفتم فرصت میخوام الانم بهشون بگین بیان
با خنده گفت
-دختر تو خجالت نمیکشی.. زمان ما اسم خاستگار میومد نمیدونستیم کجا قایم شیم
دلم میخواست آب شم برم تو زمین
-خب حالا نمیخواد سرخ شی.. الو..
دیگه رفتم بالا و نفهمیدم چی گفتن
پا کج کردم و رفتم سمت اتاق مونا
عین چی پریدم تو اتاق و هم زمان گفتم
+موناااا..
-عههه چه مرگته..
+بی ادب
-به تو رفتم دیگه
+مونا
-هان
+گفتم بیان
-خوب کردی.. وای کنجکاوم بیاد ببینم چه شکلیههه
+اینقد خوششکله وای وای
-نچ نچ خجالت بکش
یهو مامان اومد تو اتاق و گفت سریع اتاق و خونه رو جمع کنیم شب میان
+مامان من گفتم بیان اما نه امشب😐
-دیگه گفت امشب مزاحم میشیم زشت بود بگم نه بعدشم امشب نیان کی بیان.. پس غر نزن زود کمکم کن بعدم دیگه آزادی
خلاصه با مونا تا عصر خونه رو جمع و جور کردیم.. ساعت پنج بود که مرتضی اومد خونه..
با خنده گفت
-چی گفته بودین به این رفیق ما کم مونده بود از ذوق شهید شه
با خودم گفتم یعنی اینقد دوسم داره😂 میدونستم زودتر میگفتم
خلاصه شب شد و مثل دفعه قبل اومدن.. بحث مهریه و این ها شد که گفتم
+اگر که موافق باشید.. سفر کربلا و یک سکه فقط..
اینو که گفتم یه لحظه سرش رو بالا آورد و با کمی تعجب نگاهم کرد.. البته چادرم رو نگاه میکرد توی چشام نگاه نکرد..
بعد از موافقت بقیه به درخواست بابا قرار شد یه محرمیت موقت بینمون خونده بشه که برای کارامون راحت تر باشیم
••روز بعد••
صبح زود پاشدم نمازم رو که خوندم یچیزی خوردم به اندازه ای که ضعف نکنم.. بعدم رفتم دوباره یکم خوابیدم
بیدار شدم و کم کم آماده شدم که بیاد دنبالم بریم آزمایشگاه
خلاصه اومد دنبالم و رفتیم.. موقعی که داشتیم برمیگشتیم یکم حرف زدیم که یهو گفت
-ببخشید من اینو باید بهتون میگفتم.. اسمم توی شناسنامه محمدحسین هستش اما بیشتر حسین صدام میزنن
+من چی صداتون کنم؟
با لبخندی گفت
-هرکدوم راحتین
خیلی ناگهانی و با ذوق گفتم
+محمد
-با منی؟
خجالت زده سرمو انداختم پایین
-جدی با من بودین؟
با صدای ضعیفی گفتم
+بله
#ادامه_دارد...
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
بسم رب الشهدا والصدیقین🙂
#آسمان_نزدیک_تر
#قسمت_61
#نویسنده_گمنام
••از زبان مائده••
-جدی با من بودین؟
با صدای ضعیفی گفتم
+بله
دیدم آرنج دستشو گذاشت لبه شیشه ماشین و انگشتاشم گذاشت روی دهنش.. که آره مثلا داره خندشو کنترل میکنه🙄😐ولی جدا از شوخی جذاب بود.. چشم و موهای مشکی.. در عین مهربونی جدی.. کلا یجوری بود
منو که رسوند گفت برم داخل.. بعد چند ثانیه صدای حرکت ماشینش اومد..
-سلام عزیزم
+سلام مامان
-خب چیشد
+نمیدونم والا نپرسیدم
بعد از جواب دادن به سوالای مامان رفتم توی اتاقم لباسام رو عوض کردم و به زینب پیامی دادم
+سلامم زینب بیا که رفتیم
چند دقیقه گذشت اما جواب نداد
همیشه هروقت پیام میدادم جواب نمیداد زنگ میزدم بهش فوت میکردم خودش میفهمید پیام دادم بهش
-بوووق..
-بووق..
-الو
+هووففف هوففف
-پیامتو خوندمم شارژ نداشتم جواب بدم..حالا تعریف کن ببینم
+خب اهم.. به نام خدا😂
-بگوو دیگه
+هیچی دیگه رفتیم آزمایش گرفتن ازمون برگشتیم..وای زینب نمیدونی چه سوتی ای دادم جلوووش
-هرچی باشه بدتر از من نیستی که یهو غش کردم.. ولی خیلی خوب بودا تو ماشین مرتضی بودم که با صداش بیدار شدم اینقد خوشگل صدام میزدد
+چندش😐
-هیی.. بزار مثل من بشی عاشقش بشی اون وقت یه لحظم نمیتونی دوریشو تحمل کنی
+خب حالا..
-چه سوتی دادی
+داشتیم میومدیم یهو گفتش که اسمم توی شناسنامه محمد حسینه اما حسین صدام میزنن بعد گفتم خب من چی صداتون کنم گفت هرطور راحتین اصلا نمیدونم چم بود یهو عین بچه دوساله ها ذوق زده گفتم محمدد
-خااک تو سرت
+هیچی دیگه بیچاره داشت میترکید از بس جلو خندشو گرفته بود😂
-والا من جای اون بودم پشیمون میشدم
+دلشم بخواد
-خب همین خواسته که با این دیوونگیاتم داره میسازه😂
#ادامه_دارد...
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
هدایت شده از 『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
https://harfeto.timefriend.net/16754484634515
نظرات رو بفرمایید..
⧼اللّٰھُماعطنٰافوقَرحۡمتنا⧽
پروردگارا؛رحمتِتو
بیشترازآرزوهایِکوچکِمنھ....𐇵!•♥️•
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
هر چقدر ساده زندگــی کنید
بیشتر می توانید مبارزه کنید
آنهایـی که نتوانستند ساده زندگی کنند
نتوانستند مــبارزه هم کنند !
- شهید بهشتی .
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
-✨️💔••
هربارچیزۍگممیکنیم
میگنچندتاصلواتبفرست
انشاءاللھپیدامیشہ
آقاجان...!
چنتاصلواتبفرستمپیداتکنم💔!؟
#امام_زمان 🥺
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
درجوشنکبيریک عباٰرتی هست:
"یٰـآکريمُالصَّفْـح"یعنی...
یک جوری تورومی بخشه انگاٰرنه انگاٰر،
ڪہتوخطاٰیی مرتکبشدی
-وخدای مااینگونه است🌱¡'
#خداےجان
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
مَرد؟
فقطاوناییکه
قطعهشهدای
بهشتزهرا(س)
آرومخوابیدن🕊✨
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
سبزهام را میسپارم دستِ آقای نجف
طالعم دستِ علی باشد برایم بهتر است
اعتقاد هر کسی باشد برایش محترم
سیزده را دوست دارم زادروز حیدر است💚
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
قدرشناسیماهرمضان🙂
رهبرِانقلاب:
قدراینماهرمضانیراکهالاندرآنهستیم،بدانیم. هزارانهزارماهرمضاندرطولتاریخآمدهورفته؛ هزارانهزارماهرمضانخواهدآمدکهمنوشمادر آنماهرمضاننیستیم...
توفیقبهمادادهشدهکهحالابیستماه،سیماه، پنجاهماه،شصتماهرمضانراازدورهیتکلیفتا آخرعمرماندربیناینمجموعهیماهرمضانهای تاریخ[حضور]داشتهباشیم؛
خب،همینهاراقدربدانیم.🌱
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
عشقیکواژهبیارزشوبیمعنیبود..
تاکهیکبارهخداگفت؛کهعشقاستحسین!
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
ماهرمضونیہفرصتویژهستبراۍ
ڪسایۍڪہیہعمراشتباهرفتن
یہعمراز خدا دوربودنودستشونخالے
خالیہ
اونامیتوننتواینماهیہتَنہتمومِخوبنبودنا
تمومقراننخوندنا،تموم
ذڪرنگفتناشونوراحت جبرانڪنن...
رفیقزرنگبازۍدربیار :))
#تلنگر 🌱
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
ولی حرم امامحسین اینطوریه که
سرتو میندازی پایین میری مقابلش
هی میخوای سرتو بیاری بالا
_ خجالت میکشی! :)
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
سیزدهبارگرهمیزنماینچشمترم
برضریحتوکهشایدبههوایشبپرم..♥️
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
درمشکلاتاست؛ڪهانسانراآزمایش
مۍڪندصبرپیشہڪنیدکہدنیافانیاست
ومامعتقدبهمـعادهستیم!(:☝️🏼🌿"
𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦
@Namira_org