eitaa logo
ɴᴀᴍɪʀᴀ¹²⁸
1.7هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
960 ویدیو
32 فایل
‹بسم ِ رب ِ الحسین (؏) › - من؟ یه ادم ِ خسته؛ - محتوا؟ هرچه که بر دل بنشیند؛ - آغــاز ؟   ⁰⁷'⁰⁸'¹⁴⁰¹ - پایان ؟ ان‌شاالله شهادت ڪپے؟ نوش‌جونٺ.. صلوات‌براظهور‌آقاجانمون‌یادت‌نره🤍 - کانال وقفِ آقایِ ۱۲۸، مولامون حضرتِ ۳۱۳ -
مشاهده در ایتا
دانلود
ɴᴀᴍɪʀᴀ¹²⁸
#قصــہ‌_دلبــرے #قسمت_شصت_و_سوم امیر حسین سه ماه و نیمه بود که از سوریه برگشت🤩 می خواست ببیند امی
بعد از تشیع دوستانش می آمد می گفت : «فلانی شهید شده بچه‌ ی سه ماهه اش رو گذاشتند روی تابوتش .. تو نزار روی تابوت ، بذار روی سینه م! » حتی گاهی نمایش تشییع جنازه خودش را هم بازی می کردیم. وسط هال دراز به دراز می خوابید که مثلا شهید شده و می خندید😂 بعد هم می گفت : « محکم باش!» و سفارش می کرد چه کارهایی انجام دهم . گوش به حرف هایش نمی دادم و الکی گریه زاری می کردم ، تا دیگر از این شیرین کاری ها نکند😐 رسول خلیلی و حاج اسماعیل حیدری را خیلی دوست داشت .. وقتی شهید شده بودند ، تا چند وقت عکس و تیزر و بنرو اینها را برایشان طراحی می کرد . برای بچه های محل کارش که شهید شده بودند ، نماهنگهای قشنگی می ساخت . تا نصفه شب می نشست پای این کارها 😔 عکس های خودش را هم ، همان هایی که دوست داشت بعد در تشییع جنازه و یادواره هایش استفاده شود ، روی یک فایل در کامپیوترش جدا کرده بود .💔 یکی سرش پایین است با شال سبزو عینک ، یکی هم نیمرخ . اذیتش می کردم می گفتم : « پوستر خودت رو هم طراحی کن دیگه!» در کنار همه کارهای هنری اش ، خوش خط هم بود ..😍 ثلث و نستعلیق و شکسته را قشنگ می نوشت . . این خوش خطی در دوران دانشجویی و در اردوها بیشتر نمود پیدا می کرد : پارچه جلوی اتوبوس ، روی درهای ورودی و دیوارهای مسجد و حسینیه ها مینوشت:« میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم ، منم گدای فاطمه » وقتی از شهادت صحبت می کرد ، هرچند شوخی و مسخره بازی بود ، ولی گاهی اشکم را در می آمد گاهی برای اینکه لجم را در آورد ، صدایم می زد : « همسر شهید محمد خانی!😭 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org