#نگاره
💢 پدر، پسر، نصرالله
▪️ او را به اقتدار میشناختند و ابهت. با تمام مظاهر دینی و ملی. اما بعد پدرانه سید مظلوم مغفول میماند. او در جوانی، آن زمانی که هنوز گرد سپیدی بر روی محاسنش ننشسته بود «پدر شهید» شد.
▫️داستان پدرها و پسرها در تاریخ عجیب قشنگ است و سوزناک. شبیه به یک تراژدی و از حیث طاقت فرسایی، شبیه به افسانه. کم نیستند داستانهایی که دلدادگی پدران به پسران خود را به تصویر میکشند. رستم هم باشی در مقابل داغ فرزند زانو میزنی. امام حسین هم اگر قرار است قصه کربلا را به غصه بکشاند، از علی اکبر میگوید و فقدان دنیای بدون علی اکبر و از علی اصغر میگوید و خباثت دشمنان.
▪️نصرالله از سید هادی میگوید که نوه بزرگ خانواده بود. از علقه مادرش به اولین نوه. اینجاست که اشکش راه میافتد. برای دل غصه دار مادرش. اما نه. این اشک از همان موقع که سیدهادی را کفن میکند و نماز میخواند به جانش مانده. این همان بغضی است که بالای تابوت فرزند و دیگر شهدای حزب الله مکتوم ماند. این همان است که سر باز میکند.
▫️میگوید من خیلی عاطفیام، دلم زود میشکند اشکم زود جاری میشود. خب پدرم دیگر...
ادامه در پست بعدی👇
🔰 کانال نشریه عهد 🔰
https://eitaa.com/joinchat/3229286474Cc283d72f64
#نگاره
💢پدر، پسر، نصرالله
ادامه پست قبل 👇
▪️سید میگوید من خیلی عاطفیام. دلم زود میشکند. اشکم زود جاری می شود. خب پدرم دیگر. میگوید که داغ فرزند برایش سخت بوده و گمان داشته که سید هادی توشهای برای آخرتش است. بعد فکر میکند که نه! هادی برای آخرت خودش کوشید و من باید برای آخرت خودم بکوشم.
▫️اشک سید دوباره جاری می شود. کجا؟ زمانی که فرزندان لبنان با پیجرها جانباز می شوند.
اشک سید که آمد خبر از رقت قلبی داشت که کالبد گوشتی را دیگر تاب نیست و وقت، وقت رفتن است. حالا دیگر پدر حزب الله،
مثل حاج قاسم، مثل دیگر شهدا سرش شلوغ است و از آسمان پدری میکند؛ این بار نه برای سید هادی و نه برای سیده زینب و نه حتی برای حزب الله، بلکه برای من ایرانی، یمنی، فلسطینی، عراقی، سوری؛ و برای ما در جهان اسلام. سید پدر همه ما شد.
✍️ فاطمه میری طایفهفرد
با مقداری تلخیص
📱خواندن سایر مطالب نشریه👇
👈 شماره98 نشریه عهد 👉
🔰 کانال نشریه عهد 🔰
https://eitaa.com/joinchat/3229286474Cc283d72f64