eitaa logo
پایگاه خبری نصرآبادنیوز
1.8هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
310 فایل
﷽ #خبرفوری_نصراباداصفهان #فرهنگی_اجتماعی #سبک_زندگی_اسلامے #طنز در لحظه با خبر شوید مدیریت👈 @YAALI12145 ڪانال👈 @NASRABADNEWS . . . خبرگزاری رسمی شهر نصراباد جرقویه . . ارتباط با ما👈 @yaali12145 . . تبلیغ👈 @yaali12145 .
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 توبیخ نفس نقل شده است عابدی هفتاد سال خدا را بندگی می‌ کرد و آن مدت را به روزه و نماز گذرانده بود. روزی از درگاه الهی حاجتی طلبید، اما روا نگشت. رو به نفس کرد و او را سرزنش نمود که اگر نزد تو خیری بود، حاجت من روا می‌ گشت؛ معلوم می‌ شود از شومی تو هلاک شده‌ ام. فرشته‌ ای از جانب پروردگار بر او نازل شد و گفت ای فرزند آدم، یک ساعت که نفس خود را توبیخ و سرزنش نمودی، بهتر است از این مدت که عبادت کردی. 📚 منبع: عده ‌الداعی، شیخ احمد بن فهد حلی، صفحه ۲۲۷ ☘ https://eitaa.com/NasrabadNews
👌 ♨️ یکی از داستانک‌های برتر وب 👇 حتما بخون 👌 مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا، خشکش زد؛ تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند، رو به درخت صنوبر کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟ درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می‌کردم و با خودم می‌گفتم که من هرگز نمی‌توانم مثل او چنین میوه‌هایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس ناراحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم... مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود! علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم. مرد به بوته‌ی گل سرخ خشکیده نگاهی کرد و او گفت: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی‌توانم گل بدهم. پس از خودم ناامید شدم و آهی بلند کشیدم و خشک شدم. مرد در ادامه‌ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود. علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سرسبزی خود را حفظ می‌کرد نداشتم، و از لطافت و خوش‌بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر می‌خواست چیز دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می‌کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می‌خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم... 🏷 🍃ڪاناݪ ::👇 😍 😘 👇 💟 Eitaa.com/NasrabadNews