eitaa logo
مانیتورینگ فرهنگی شیراز
1.7هزار دنبال‌کننده
39.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
122 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 | سلسله همایش‌های آموزشی خانواده موفق؛ نسل z و چالش‌های دوران کودکی و نوجوانی 🎓 با حضور دکتر سعید عزیزی 💢 ویژه والدین، مدرسان آموزش خانواده، معاونین و مربیان پرورشی و مشاوران 📆 سه‌شنبه ۲۰ آذرماه ۱۴۰۳ ⏰ ساعت ۱۵:۰۰ 📌 بین‌الحرمین، تالار همایش‌های شهر ➖➖➖➖➖ 🇮🇷 کانال فرهنگی سپاه ناحیه بقیه الله (عج) شیراز👇 🆔 http://eitaa.com/nbsfrs
📢 | سقوط آزاد ۳ 💢 ویژهٔ دختران دهه هشتادی 🎓 با حضور دکتر سعید عزیزی مشاور برتر کشوری در حوزه خانواده 📅 چهارشنبه ۲۱ آذر ماه 🕙 ساعت ۸:۰۰ تا ۱۰:۰۰ 📌فلکه خاتون، بلوار دلاوران بسیج، روبه‌روی پارک مروارید، تالار معلم ➖➖➖➖➖ 🇮🇷 کانال فرهنگی سپاه ناحیه بقیه الله (عج) شیراز👇 🆔 http://eitaa.com/nbsfrs
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "لبخند کبود"🌱 📖گزیده: روایت هایی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: وقتی دید همه ی حواس ها به سمتش کشیده شده است، ادامه داد:«اگر این ها که من می گم کنارش نباشه!» حالا همه ی حواس ها و همه ی نگاه ها به سمت حاج محمد جلب شده بود: « اگر با وضو نباشید.اگر وقت شروع کار بسم الله نگید.اگر نیت تان با خدا نباشد.اگر در کارتان صدوق و راستی نباشد،اگر در این بی سیم ها یک دروغ بگید،اگر دنبال این نباشید که کارتان نتیجه ای و اثری داشته باشد،این صحبت ها فایده ای ندارد.خلاصه ی کلام اگر این مطالب فنی ارتباطات در کنار ارتباط با خدا نباشد،آن وقت همه ش کشکهِ،دل خوش کُنَکِه!» خندید و گفت:«والسلام.» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📣 *آگهی جذب نیروی انسانی* جهت کسب اطلاعات بیشتر به تارنمای Jobregister.ir مراجعه فرمایید.
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "دست غیب"🌱 📖گزیده:روایت هایی از شهید آیت الله دست غیب "رمان" 🖊 نویسنده:اکبر صحرایی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: سراسیمه از خواب می پرد و صاف توی رخت خواب می نشیند.قلبش تندتند می زند و عرق سرد روی پیشانیش می نشیند.نفس عمیق می کشد:"سر دختر...بیرون نمیره از ذهنم" تاچشم می زارم رو هم،همه چیز می آد پیش چشمم. کیسه سفید جفت کفنی.رعد و برق،طلاب دور حوض بزرگ مدرسه ی خان وضو می گرفتن،انفجار و لرزش زمین و سر زیرِ شدیدآب حوض حوض،زلزله!پودر گوشت،استخوان،خاک و دست قطع شده از بازویی توی حوض آب.وای دستغیب...دست و پای قلم شده،کیسه ی کوچک،بارون،رگبار از بلندی دیوار کوچ می زد کف آسفالت،لت و لو می رفتم،پاهام تو خون آب ها،تکه های گوشت سوخته،تشک تشک خون روی در دیوار کوچه،بارون،تشک خون غلیظ دلمه بسته ی سیاه رو باز و پهن می کرد روی دیوار،نگین عقیق شکسته ی انگشتر،شاه چراغ،زن و مرد،در دیوارسیاه پوش،محوطه صحن پر بود از رشته رشته ی لامپ های سبز،قرمز و زرد.دستغیب شیرینی پخش می کرد بادست خودش.اون گوشه آتش گر گرفته بود و دود حلقه حلقه هوا می رفت؛آقا داشت همراه دود میرفت آسمون و با خط خیلی قشنگ توی آسمون می نوشت: " لا اله الا الله" 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars
💥پایان چشم انتظاری مادر شهید پس از ۴۱ سال 💥پیکر مطهر شهید حمید رضایی که نام این شهید والامقام به عنوان مفقودالاثر ثبت شده بود پس از ۴۱ سال شناسایی و اکنون در معراج شهدای تهران است. ®️ @raviyanfarss
روح مطهر سقای جبهه ها ، رزمنده ی جانباز و پدر سردارشهید جلال نوبهار 💥حاج برات نوبهار (عام برات) پس از سال ها تحمل رنج بیماری به فرزندش ، یاران و همرزمان شهیدش پیوست. روحش شاد @raviyanfarss
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "سهمی برای خدا"🌱 📖گزیده:فصل اول شهید مهدی ظل انوار مجید ایزدی بریده ای از کتاب: سینوس هایم را عمل کرده و در اتاق ریکاوری بعد از عمل بودم.می شنیدم کسی یا حسین یا حسین می گوید و از امام حسین (ع)برای تحمل تشنگی بعد از عمل مدد می خواهد چشمانم پر اشک شده بود؛به سختی آن را باز کردم دیدم همه ساکتند و صدای یاحسین یاحسین از دهن خودم خارج می شود. روز بعد،مرخص شده و در خانه ی پدری برای گذراندن دوره ی نقاهت خوابیده بودم.همه از اتاقم خارج شده شنیدم صدای باز شدن درب اتاق می آید!برایم عجیب بود چون در را تازه روغن زده و مطمئن بودم چنین صدایی در هنگام باز شدن نمی دهد.سرم را بلند کردم،چشمم به درب اتاق بود.کسی را نمی دیدم اما کم کم یک جسم از پا شروع به شکل گرفتن کرد.پاها بعد تنه بعد هم صورتش.خودش بود.بابا کمالم دو زانو روبرویم نشست.نیم تنه ام را بلند کردم تا بنشینم.دو دستش را روی شانه هایم گذاشت و من را گرفت.سرش را نزدیک آورد و بین دو ابرویم را بوسید! با آن حال نزار گفتم:مردمؤمن پیشانی و صورتم را ول کردی بین دو ابرویم را می بوسی؟پدر خندید و گفت:همان کسی که دیروز در اتاق ریکاوری صدایش می زدی سفارش کرد که از طرفش اینجا را بوسم... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "سهمی برای خدا"🌱 📖گزیده:فصل دوم شهید مهدی ظل انوار 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: هنوز چشمانم را به خاک تیره نگشوده بودم که پدرم مهدی ظل انوار،به همراه دو تن از عموهای عاشقم کمال و جمال از کربلای 5 به کربلای حسین(ع) پر کشیدند ،می خواستم جای خالی پدررا با زبان ترجمه کنم ناگهان دستی از غیب برسرم کشیده می شد و آرامم می کرد و بعد همسنگر عزیز پدر ،همو که با هیأت پدرانه اش نه تنها برای من که برای کودکان زیادی جای خالی پدر را پر کرده بود پا در خانه تنهایی ما گذاشت.اما پس از مدت کوتاهی او هم به ملکوت اعلی پیوست و شعر مرا در هم شکست از آن روز تا حال باز هم دستی از نور بالای سر خود احساس می کنم،در خواب می بینم مهدی و منصور (شهید خادم صادق)آرام آرام ازمن دور می شوند. فریاد می زنم بابا،پدر برگردید... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس