eitaa logo
تلقاء
5.9هزار دنبال‌کننده
547 عکس
49 ویدیو
5 فایل
﷽ وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ «قصص/٢٢» ˼ تلقاء ˹ _ رسانه معرفت و عمل💡_ 📩ارتـبـاط' https://daigo.ir/secret/7270488245 📮صفحه ما https://zil.ink/telgha
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5852497637835540335.mp3
16.55M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه پنجم 🔻استادامینی‌خـــــواه 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞نورافشانی ضریح حضرت امیر علیه السلام و باز شدن دروازه نجف و نیز نقل فرمودند از جناب شیخ محمد حسین مزبور که فرموده بود شبی دو ساعت از شب گذشته به قصد خرید ترشی از خانه بیرون آمدم و دکان ترشی فروشی نزدیک سور شهر بود سابقاً شهر نجف اشرف حصار و دروازه داشته و دروازه آن متصل به بازار بزرگ و بازار بزرگ متصل به درب صحن مقدس و درب صحن محاذی ایوان طلا و درب رواق بوده است به طوری که اگر تمام درها باز بود شخص از دروازه ضریح مطهر را میدید و شیخ مزبور هنگام عبور می شنود عده ای پشت دروازه در را می کوبند و می گویند : یٰا عَلِیْ ! اَنْتَ فُکَّ البٰابْ! یعنی یا علی خودت در را باز کن و مأمورین به آنها اعتنایی نمیکنند چون اول شب که در را می بستند تا صبح باز کردنش ممنوع بود آقای شیخ می رود ترشی می خرد و بر می گردد چون به دروازه میرسد این دفعه عده زواری که پشت در بودند شدیدتر ناله کرده و عرض میکنند یا علی ! در باز کن و پاها را سخت به زمین می کوبند؛ آقای شیخ پشت خود را به دیوار می زند که از طرف راست چشمش به سمت مرقد مبارک و از طرف چپ دروازه را می بیند ، ناگاه میبیند از ط‌رف قبر مبارک نوری به اندازه نارنج آبی رنگ خارج شد و دارای دو حرکت بود یکی به دور خود و دیگری رو به صحن و بازار بزرگ و با کمال آرامی می آید . آقای شیخ نیز کاملا چشم به آن دوخته است با نهایت آرامش از جلو روی شیخ می گذرد و به دروازه میخورد ناگاه در و چهار چوب آن از دیوار کنده می شود و بر زمین می افتد . عربها با نهایت مسرت و بهجت به شهر وارد میشوند. 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
4_5852497637835540338.mp3
15.47M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه ششم 🔻استادامینی‌خـــــواه ع 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞معجزه رضویه جناب میرزای مرحوم نقل فرمود از جناب شیخ محمد حسین مزبور که : ایشان به قصد تشرف به مشهد حضرت رضا علیه السلام از عراق مسافرت میکند و پس از ورود به مشهد مقدس دانه ای در انگشت دستش آشکار میشود و سخت او را ناراحت میکند . چند نفر از اهل علم او را به مریضخانه میبرند جراح نصرانی می گوید: باید فورا انگشتش بریده شود و گرنه به بالا سرایت میکند ، جناب شیخ قبول نمیکند و حاضر نمیشود انگشتش را ببرند طبیب میگوید : اگر فردا آمدی باید از بند دست بریده شود شیخ بر میگردد و درد شدت میکند و شب تا صبح ناله میکند، فردا به بریدن انگشت راضی میشود چون او را به مریضخانه میبرند جراح دست را میبیند و میگوید باید از بند دست بریده شود ، شیخ قبول نمیکند و میگوید من فقط انگشتم بریده شود جراح میگوید فایده ندارد و اگر الان از بند دست بریده نشود به بالاتر سرایت کرده و فردا باید از کتف بریده شود شیخ بر میگردد و درد شدت میکند به طوری که صبح به بریدن دست راضی میشود ؛ چون اورا نزد جراح می آورند و دستش را میبیند میگوید به بالا سرایت کرده و باید از کتف بریده شود و از بنده دست فایده ندارد و اگر امروز از کتف بریده نشود فردا به سایر اعضا سرایت میکند و بالاخره به قلب میرسد و هلاک میشود. شیخ به بریدن دست از کتف راضی نمیشود و برمیگردد و درد شدیدتر شده تا صبح ناله میکند و حاضر میشود که از کتف بریده شود، رفقایش او را به مریضخانه حرکت میدهند تا دستش را از کتف ببرند در وسط راه شیخ گفت ای رفقا ممکن است در مریضخانه بمیرم اول مرا به حرم مطهر ببرید . پس ایشان را در گوشه ای از حرم جای دادند شیخ گریه و زاری زیادی کرده و به حضرت شکایت میکند و میگوید آیا سزاوار است زائر شما به چنین بلایی مبتلا شود و شما به فریادش نرسید ((و انت الامام الرئوف)) خصوصا درباره زوّار پس حالت غشوه عارض میشود در آن حال حضرت رضا علیه السلام را ملاقات میکند آن حضرت دست مبارک بر کتف او تا انگشتانش کشیده و میفرماید : شفا یافتی شیخ به خود می آید میبیند دستش هیچ دردی ندارد رفقا می آیند او را به مریضخانه ببرند جریان شفای خود را به دست آن حضرت به آنها نمیگوید چون او را نزد جراح نصرانی میبرند جراح دستش را نگاه میکند اثری از آن دانه نمیبیند به احتمال آنکه شاید دست دیگرش باشد آن دست را هم نظر میکند میبیند سالم است میگوید: ای شیخ آیا مسیح علیه السلام را ملاقات کرده ای ؟؟ شیخ فرمود : کسی را که از مسیح علیه السلام بالاتر است دیدم و مرا شفا داد پس جریان شفا دادن امام علیه السلام را نقل میکند . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
4_5852497637835540339.mp3
20.13M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه هفتم 🔻استادامینی‌خـــــواه 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞عنایت وصله حضرت رضا علیه السلام شنیدم از عالم عامل و فاضل کامل جناب حاج شیخ محمد رازی مؤلف کتاب آثار الحجه و غیره که فرمود: شنیدم از جناب سیدالعلماء مرحوم حاج آقا یحیيٰ (امام جماعت مسجد حاج سید عزیز الله در تهران) و از جمعی دیگر از اهل علم که نقل فرمودند: از مرحوم حاج شیخ ابراهیم مشهور به صاحب الزمانی که فرموده روز تولد حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام (۱۱ذیقعده) قصیده ای در ولادت و مدح آن حضرت گفتم و از خانه بیرون آمدم. به قصد ملاقات نایب التولیه که قصیده ام را برای او بخوانم چون عبورم از صحن مقدس افتاد با خود گفتم نادان سلطان اینجاست کجا میروی؟ قصیده ات را برای خودشان چرا نمیخوانی؟! پس از قصد خود پشیمان و تائب شدم و به حرم مطهر مشرف شدم و قصیده ام را مقابل ضریح مقدس خواندم پس عرض کردم : یا مولای از جهت معیشت در فشارم امروز هم عید است اگر صله ای عنایت فرمایید بجاست . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞عنایت وصله حضرت رضا علیه السلام ناگاه از سمت راست کسی ده تومان در دست من گذاشت گرفتم و عرض کردم یا مولای کم است فورا از سمت چپ کسی ده تومان دیگر در دستم گذاشت باز عرض کردم کم است ده تومان دیگر در دستم گذاشتند خلاصه تا شش مرتبه استدعای زیادتی کردم و در هر مرتبه ۱۰ تومان مرحمت فرمودند (البته ده تومان آن زمان مبلغ قابل توجهی بوده است) چون مبلغ ۶۰ تومان را کافی دیدم خجالت کشیدم که باز طلب زیادتی کنم، پول را در جیب گذاشته تشکر کردم و از حرم مطهر خارج شدم . در کفشداری عالم ربانی مرحوم حاج شیخ حسنعلی تهران را دیدم که میخواهد به حرم مشرف شود ، مرا که دید در بغل گرفت و فرمود: حاج شیخ زرنگ شده ای با حضرت رضا علیه السلام نزدیک شده و روی هم ریخته اید تو شعر میگویی و آن حضرت به تو صله میدهد بگو چه مبلغی صله دادند گفتم : ۶۰ تومان . فرمود حاضری ۶۰ تومان را بدهی و دو برابر آن جراج بگیری؟ قبول کردم ۶۰ تومان را دادم و ایشان ۱۲۰ تومان به من مرحمت فرمود، بعدا پشیمان شدم که آن وجهی که امام مرحمت فرمودند چیز دیگر بود خدمت شیخ برگشتم و آنچه اصرار کردم ایشان معامله را فسخ نفرمود . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
1610306112-2144.mp3
21.61M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه هشتم 🔻استادامینی‌خـــــواه ع 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞شيطان در كمين است يكى از شاگردان مرحوم شيخ انصارى چنين مى گويد : در زمانى كه در نجف در محضر شيخ به تحصيل علوم اسلامى اشتغال داشتم يك شب شيطان را در خواب ديدم كه بندها و طنابهاى متعدّدى در دست داشت . از شيطان پرسيدم : اين بندها براى چيست ؟ پاسخ داد : اينها را به گردن مردم مى افكنم و آنها را به سوى خويش مى كشانم و به دام مى اندازم . روز گذشته يكى از اين طنابهاى محكم را به گردن شيخ مرتضى انصارى انداختم و او را از اتاقش تا اواسط كوچه اى كه منزل شيخ در آنجا قرار دارد كشيدم ولى افسوس كه با تلاشهاى زيادم شيخ از قيد رها شد و رفت . وقتى از خواب بيدار شدم در تعبير آن به فكر فرو رفتم . پيش خود گفتم : خوب است تعبير اين خواب را از خود شيخ بپرسم . از اين رو به حضور معظم له مشرّف شدم و ماجراى خواب خود را تعريف كردم . شيخ فرمود : آن ملعون (شيطان ) ديروز مى خواست مرا فريب دهد ولى به لطف پروردگار از دامش گريختم . ديروز من پولى نداشتم و اتّفاقاً چيزى در منزل لازم شد كه بايد آنرا تهيّه مى كردم . با خود گفتم : يك ريال از مال امام زمان (عج ) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسيده است . آنرا به عنوان قرض برمى دارم و انشاءاللّه بعداً ادا مى كنم . يك ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم . همين كه خواستم جنس مورد احتياج را خريدارى كنم با خود گفتم : از كجا معلوم كه من بتوانم اين قرض را بعداً ادا كنم ؟ در همين انديشه و ترديد بودم كه ناگهان تصميم قطعى گرفته و از خريد آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن يك ريال را سرجاى خود گذاشتم . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
1610306824-7308.mp3
23.23M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه نهم 🔻استادامینی‌خـــــواه ع 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره چند نفر از سادات نجف آباد اصفهان به خدمت مرحوم بيدآبادى آمده و گفتند چشمه آبى كه از دامنه كوه جارى مى شد و مورد بهره بردارى اهالى بود ، چندى است خشكيده و ما در زحمت هستيم ، دعايى كنيد تافرج شود. آن بزرگوار آيه شريفه :(لَوْ اَنْزَلْنا هذَالقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ) (اواخر سوره حشر) را بر ورقه اى نوشته به آنها داده و فرمود اول شب آن را بر قله آن كوه بگذارید و برگرديد ، آنها چنين كردند و چون به خانه خود رسيدند ، صداى مهيبى از كوه بلند شد كه همه اهالى شنيدند و چون صبح بيرون آمدند ، چشمه آب را جارى ديدند و شكر خداى را به جا آوردند. 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
1610307489-4027.mp3
15.91M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه دهم 🔻استادامینی‌خـــــواه ع 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR