eitaa logo
تلقاء
5.9هزار دنبال‌کننده
547 عکس
49 ویدیو
5 فایل
﷽ وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ «قصص/٢٢» ˼ تلقاء ˹ _ رسانه معرفت و عمل💡_ 📩ارتـبـاط' https://daigo.ir/secret/7270488245 📮صفحه ما https://zil.ink/telgha
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5852497637835540339.mp3
20.13M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه هفتم 🔻استادامینی‌خـــــواه 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞عنایت وصله حضرت رضا علیه السلام شنیدم از عالم عامل و فاضل کامل جناب حاج شیخ محمد رازی مؤلف کتاب آثار الحجه و غیره که فرمود: شنیدم از جناب سیدالعلماء مرحوم حاج آقا یحیيٰ (امام جماعت مسجد حاج سید عزیز الله در تهران) و از جمعی دیگر از اهل علم که نقل فرمودند: از مرحوم حاج شیخ ابراهیم مشهور به صاحب الزمانی که فرموده روز تولد حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام (۱۱ذیقعده) قصیده ای در ولادت و مدح آن حضرت گفتم و از خانه بیرون آمدم. به قصد ملاقات نایب التولیه که قصیده ام را برای او بخوانم چون عبورم از صحن مقدس افتاد با خود گفتم نادان سلطان اینجاست کجا میروی؟ قصیده ات را برای خودشان چرا نمیخوانی؟! پس از قصد خود پشیمان و تائب شدم و به حرم مطهر مشرف شدم و قصیده ام را مقابل ضریح مقدس خواندم پس عرض کردم : یا مولای از جهت معیشت در فشارم امروز هم عید است اگر صله ای عنایت فرمایید بجاست . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞عنایت وصله حضرت رضا علیه السلام ناگاه از سمت راست کسی ده تومان در دست من گذاشت گرفتم و عرض کردم یا مولای کم است فورا از سمت چپ کسی ده تومان دیگر در دستم گذاشت باز عرض کردم کم است ده تومان دیگر در دستم گذاشتند خلاصه تا شش مرتبه استدعای زیادتی کردم و در هر مرتبه ۱۰ تومان مرحمت فرمودند (البته ده تومان آن زمان مبلغ قابل توجهی بوده است) چون مبلغ ۶۰ تومان را کافی دیدم خجالت کشیدم که باز طلب زیادتی کنم، پول را در جیب گذاشته تشکر کردم و از حرم مطهر خارج شدم . در کفشداری عالم ربانی مرحوم حاج شیخ حسنعلی تهران را دیدم که میخواهد به حرم مشرف شود ، مرا که دید در بغل گرفت و فرمود: حاج شیخ زرنگ شده ای با حضرت رضا علیه السلام نزدیک شده و روی هم ریخته اید تو شعر میگویی و آن حضرت به تو صله میدهد بگو چه مبلغی صله دادند گفتم : ۶۰ تومان . فرمود حاضری ۶۰ تومان را بدهی و دو برابر آن جراج بگیری؟ قبول کردم ۶۰ تومان را دادم و ایشان ۱۲۰ تومان به من مرحمت فرمود، بعدا پشیمان شدم که آن وجهی که امام مرحمت فرمودند چیز دیگر بود خدمت شیخ برگشتم و آنچه اصرار کردم ایشان معامله را فسخ نفرمود . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
1610306112-2144.mp3
21.61M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه هشتم 🔻استادامینی‌خـــــواه ع 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞شيطان در كمين است يكى از شاگردان مرحوم شيخ انصارى چنين مى گويد : در زمانى كه در نجف در محضر شيخ به تحصيل علوم اسلامى اشتغال داشتم يك شب شيطان را در خواب ديدم كه بندها و طنابهاى متعدّدى در دست داشت . از شيطان پرسيدم : اين بندها براى چيست ؟ پاسخ داد : اينها را به گردن مردم مى افكنم و آنها را به سوى خويش مى كشانم و به دام مى اندازم . روز گذشته يكى از اين طنابهاى محكم را به گردن شيخ مرتضى انصارى انداختم و او را از اتاقش تا اواسط كوچه اى كه منزل شيخ در آنجا قرار دارد كشيدم ولى افسوس كه با تلاشهاى زيادم شيخ از قيد رها شد و رفت . وقتى از خواب بيدار شدم در تعبير آن به فكر فرو رفتم . پيش خود گفتم : خوب است تعبير اين خواب را از خود شيخ بپرسم . از اين رو به حضور معظم له مشرّف شدم و ماجراى خواب خود را تعريف كردم . شيخ فرمود : آن ملعون (شيطان ) ديروز مى خواست مرا فريب دهد ولى به لطف پروردگار از دامش گريختم . ديروز من پولى نداشتم و اتّفاقاً چيزى در منزل لازم شد كه بايد آنرا تهيّه مى كردم . با خود گفتم : يك ريال از مال امام زمان (عج ) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسيده است . آنرا به عنوان قرض برمى دارم و انشاءاللّه بعداً ادا مى كنم . يك ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم . همين كه خواستم جنس مورد احتياج را خريدارى كنم با خود گفتم : از كجا معلوم كه من بتوانم اين قرض را بعداً ادا كنم ؟ در همين انديشه و ترديد بودم كه ناگهان تصميم قطعى گرفته و از خريد آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن يك ريال را سرجاى خود گذاشتم . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
1610306824-7308.mp3
23.23M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه نهم 🔻استادامینی‌خـــــواه ع 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره چند نفر از سادات نجف آباد اصفهان به خدمت مرحوم بيدآبادى آمده و گفتند چشمه آبى كه از دامنه كوه جارى مى شد و مورد بهره بردارى اهالى بود ، چندى است خشكيده و ما در زحمت هستيم ، دعايى كنيد تافرج شود. آن بزرگوار آيه شريفه :(لَوْ اَنْزَلْنا هذَالقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ) (اواخر سوره حشر) را بر ورقه اى نوشته به آنها داده و فرمود اول شب آن را بر قله آن كوه بگذارید و برگرديد ، آنها چنين كردند و چون به خانه خود رسيدند ، صداى مهيبى از كوه بلند شد كه همه اهالى شنيدند و چون صبح بيرون آمدند ، چشمه آب را جارى ديدند و شكر خداى را به جا آوردند. 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
1610307489-4027.mp3
15.91M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه دهم 🔻استادامینی‌خـــــواه ع 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره ∞روشنايى شمع دوام مى يابد. ...فرمود ، مادرم به تلاوت قرآن مجيد علاقه زيادى داشت و غالبا در شبانه روز هفت جزو تلاوت مى نمود وشبهاى ماه رمضان را نمى خوابيد و مشغول تلاوت قرآن و دعا و نماز بود . شبى در شمعدان به مقدار يك بند انگشت شمع باقيمانده بود و ما مى توانستيم در خارج از منزل شمع بیاوریم ، ولی چون از طرف حكومت قدغن شده بود كه كسى نبايد از خانه اش خارج شود و اگر كسى را در كوچه و بازار مى ديدند او را به زندان مى بردند و جريمه مى كردند ، مادرم به روشنایى همان مقدار از شمع مشغول تلاوت قرآن مجيد شد. به خدا سوگند ! كه تا آخر شب كه مادرم قرآن و دعا مى خواند شمع تمام نشد و از نماز ش كه فارغ شد مشغول سحرى خوردن شديم باز تمام نشد ، همين كه صداى اذان صبح بلند گرديد رو به خاموشى رفت و تمام شد و خلاصه يك بند انگشت شمع به مقدار نه ساعت براى ما به بركت مادرم روشنايى داد . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
SeDaghieDarGhyamat (11).mp3
25.57M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه یازدهم 🔻استادامینی‌خـــــواه ع 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
🌱داستان های شگفت شهید آیت الله دستغیب ره آقاى شيخ محمّدتقى نحوى از ارادتمندان مرحوم آيت اللّه حاج على اكبر اِلهيان كه اكثر اوقات خدمت آن بزرگوار مى رسيد از قول يكى از بزرگان تهران كه در لحظات آخر حيات آيت اللّه الهيان نزد ايشان بود نقل مى نمايد : چند لحظه قبل از فوت ، آقا به من فرمودند : زير بغلم را بگيريد تا بنشينم . او را نشانديم . متوجّه شديم آن مرحوم پاها را جمع كرد و مؤدب نشست و به يك نقطه معيّنى نگاه مى كرد و لب ها را تكان مى داد . گويا با كسى صحبت مى كرد . سپس پاها را دراز نموده و خوابيد و از دنیا رفت در همين حال بوى عطرى خوش به مشاممان رسيد . 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR
❇️ با عرض سلام و احترام خدمت مخاطبین گرامی از همه شما عزیزان در رابطه با کم بودن کیفیت صوت جلسه گذشته پوزش می‌طلبیم. 💟مؤسسه‌خداشناسی‌حضرت‌ولی‌عصر؏ 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2386886772C9034807562@NDE_IR