••
.
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر...
گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!
در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دورهگرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!
ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر:))
عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت
دل نمیبندی ولی محبوب دلهایی چقدر...
آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر میآیی چقدر
سجاد سامانی
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
••
.
ای که همه نگاهِ من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس زِ تن، پا نکشم زِ کوی تو
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
••
.
یار و همسر نگرفتم که گرو بود ســرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشــق خونین جگرم
خونِ دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم ایناست که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشـــق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشــــق بســـوزد که در آمـــــد پدرم
#شهریار
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
••
.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
••
.
دیدی که آدمی چه کشد در وداعِ جان؟!
بر مـا ز هجرِ یار دو چندان همیرود . . .
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
••
.
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب میماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را...!
#کاظم_بهمنی
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
••
.
مـرا چشمی ست خون افشان زِ دست آن کمــان اَبرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
غُلام چشم آن تُرکم، که در خواب خوش مستی
نگارين گُلشنش روی استُ، مِشکين سايبان ابرو
تو کافر دل نميبندی، نقاب زلُف و ميترســم
که مِحرابــم بگرداند خَــم آن دل ستان ابـرو
اگر چه مرغ زيرک بود، حافظ در هوا داری
به تير غَمزه صيـدش کرد چشــم آن کمان ابـرو
غُلام چشم آن تُرکم، که در خواب خوش مستی
نگارين گُلشنش روی استُ، مِشکين سايبان ابرو
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
••
.
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست...!
#ارسالی_شما 🌱
.
•••
••
.
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
#سایه
#ارسالی_شما 🌱
.
•••