eitaa logo
|•ناڕوَݩ🌿'
301 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
133 ویدیو
4 فایل
🎗•|آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه‌ی نارونی تا ابَدیَت جاری‌ست به سراغِ من اگر می‌آیید...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینیِ نازکِ تنهاییِ من... 🌱۱۴۰۰/۶/۱۷ 📬 https://daigo.ir/secret/73005885 🆔 @Nar_vaN @NaRvAn_20 ⌝یامھد؎ﷻ⌞
مشاهده در ایتا
دانلود
•• . مهر من گر که فتد در دل تو می‌فهمم شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا🌱 #امام_زمان #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•• . مهر من گر که فتد در دل تو می‌فهمم شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا🌱 #امام_زمان #اللهم‌عجل‌لولیک‌
•• . 🌿🍃بیا که بر سَــرِ آنم که پیشِ پایِ تو میرم ازین چه خوش‌ترم ای‌جان که من برای‌تو میرم ز دست هجر تو جان می‌برم به حسرت روزی که تو ز راه بیـــایی . . . و من به پای تو میرم بسوخت مردم بیگانه را به حالت من، دل چنـین که پیش دل دیر آشــــنای تو میرم ز پا فــتادم و در سر هـــوای روی تو دارم مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم یکی هــر آنچــه توانی جفــا به سـایهٔ بی‌دل مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم . •••
•• . 📄امام‌صادق علیه‌السلام فرمودند: هیچ فرشته‏اى در آسمان‌ها و زمین نیست مگر این كه مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت علیه‌السلام مشرف شود، چنین است كه همواره فوجى از فرشتگان به كربلا فرود آیند و فوجى دیگر عروج كنند و اوج گیرند . •••
•• . نقـش نامت کرده دل محـراب تسبیح وجـود تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . فُطرس پَرش شکسته و ما دل‌شکسته‌ایم از بیـن ما کدام یکی مسـتحق‌ تر است؟ . •••
•• . ای حسین دردمندم، دل‌شکسته‌ام‌ و احساس می‌کنم که جز و دارویی دیگر تسکین‌بخشِ قلب سوزانم نیست..🍂 . ‌•••
•• . 【 سُخـن‌ها دارم از دسـت تو در دل وليکن در حضورَت بی زبانم . . .! 】 . •••
•• . 🌿مگر می‌شود شما را داشت و امید را نه..؟ . •••
•• . وقتی‌جهان‌به‌شانه‌هایت‌سنگینی‌می‌کند‌ {فراموش‌نکن‌خدا‌راداری} . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
انفرادے شده سلول به سلول تنم خودِ من در خودِ من در خودِ من زندانیست!
حتما شنیدین که روح در کالبد جسم زندانیه؟ یه چیزی مثل همین قسمتِ موسیقی..
•• . 📓در کتاب نوشته: بیشتر مردم زندگی نمی‌کنند، فقط با هم مسابقه دو گذاشته‌اند! می‌خواهند به در افقِ دوردست برسند ولی در گرماگرمِ رفتن، آنقدر نفس‌شان بند می‌آید و نفس نفس می‌زنند که چشمشان و سرزمینی را که از آن می‌گذرند نمی‌بینند و بعد یک وقت چشم‌شان به خودشان می‌افتد و می‌بینند پیر و فرسوده هستند و دیگر فرقی برایشان نمی‌کند به هدف‌شان رسیده‌اند یا نرسیده‌اند! . •••
•• . حکـم این بازی شده دل را به شاهی باختن یا که سربازی شدن، با عشق بی بی ساختن "دل بریدن سخت لازم میشود گاهی چه تلخ" وای از ان دستی که مجبوری به تک انداختن . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . آدم‌ها تمام نمی‌شوند؛ آدم‌ها نیمه‌شب با همه‌ی آنچه در پس ذهن تو برایت باقی گذاشته‌اند به تو هجوم می‌آورند . •••
•• . بسـوختی تر و خشکِ مرا به پاسخ سرد که دیده هرگز سوزنده‌ای بدین سردی؟ . •••
•• . گاهی آدم می‌ماند بینِ بودن یا نبودن به رفتن که فکر می‌کنی، اتفاقی می‌افتد که منصرف می‌شوی، میخواهی بمانی میبینی که انگار باید بروی! و این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است... . •••
•• . وفادارے و مردے و شجاعت یکی کردند و عباس آفریدند...🍃 . •••
•• . همین دلی که پراست از شکایت و گله دارد برای از تو شنیدن، هنــوز حوصله دارد دو چشم با همه‌ی شهر بی‌تفاوت مستت هزار شکر که با من سرِ مجــــــادله دارد . •••
•• . از اینکه زنی با تو دیوانه‌وار بحث می‌کند خوشحال باش؛ دنیای زن‌ها کاملا متفاوت و مرموز است، زن اگر سکوت کرد بدان سکوتش نشانه‌ی پایانِ توست! . •••
•• . 【 🍂زندگی خسته کند . . . گـر همـه یکسان گـذرد . ‌•••
•• . از شوكت فرمانروایی‌ها سرم خالی‌ست  من پادشـاه كشتگانم! كشـورم خالــی‌ست چابک‌سواری نامه‌ای خونين به دستم داد با او چه‌بايدگفت وقتی لشکرم خالــی‌ست خـــون‌ گريـه‌هاے امپـراتــوری پشـيمـانـم در آسـتيـن صـبر جــای خنـجرم خالـی‌ست مكـر ولی‌عهــدان و نيـرنگ وزيــران كـو؟ تا چند از زهـر نديمان ســاغرم خالی‌ست؟ اے كـاش سنـگی در كنـار ســنگ‌ها بـودم آوخ كه‌من كوهــم ولی دوروبرم خالی‌ست فرمــانروایی خانه بر دوشــم، محبت كن ای‌مرگ! تابوتی‌ كه‌ باخود‌می‌برم‌ خالی‌ست . •••
•• . همه‌ی ما یک گوشه از این دنیا خاطره‌ای ساخته‌ایم که از عهده‌ی خراب کردنش بر نمی‌آییم! . •••
گاهیم اونقدر به چهره‌ای که روش یه لبخند نقش بسته عادتشون میدی که دیگه از نظرشون حق ناراحت شدن نداری
•• . ✨هرگاه سبک‌بار شدم، اوج گرفتم از دیدِ من ای دوست! جهان مثلِ ترازوست -ممنون‌که‌به‌یاد‌نارون‌واعضاش‌هستین 🌱 . •••
پُشت رُل ساعت حُدوداً پَنج شاید پَنـج و نیم داشـتَم یک عصر بَرمی‌گشــتَم از عبـدُالعـظیم ازهَمان بن‌سستِ باران‌خورده پیچیدم به چَپ از کنارَت رَد شُــدم . . . آرام گُفـتی: مُستقیـم!
زُل زدے در آینـه امّــا مــرا نَشــناخـتـی...! این مَنـم که روزگارم کرده با پیـرے گِریـم 📻 رادیـو را باز کردم تا سکــوتم نَشــکند رادیو روشَن‌شُد و شُد بیشتر وَضعم‌وخیم