eitaa logo
|•ناڕوَݩ🌿'
301 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
133 ویدیو
4 فایل
🎗•|آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه‌ی نارونی تا ابَدیَت جاری‌ست به سراغِ من اگر می‌آیید...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینیِ نازکِ تنهاییِ من... 🌱۱۴۰۰/۶/۱۷ 📬 https://daigo.ir/secret/73005885 🆔 @Nar_vaN @NaRvAn_20 ⌝یامھد؎ﷻ⌞
مشاهده در ایتا
دانلود
•• . حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست هزار شعــــله ی ســوزان و آه سـرد اینجاست نگاه کن که ز هر بیشه در قفــس شیری است بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مـرد اینجاست بیـا کــه مســئله ی بـودن و نبــودن نیست حدیث عهد و وفا می رود، نبرد اینجاست بهار آن ســوی دیوار ماند و باد خوشش هنوز با غــم این برگ‌های زرد اینجاست به روزگار شبـی بی‌سـحر نخـواهــد ماند چو چشم بازکنی صبحِ‌شب‌نورد اینجاست جدایی از زن و فرزند سایه جان! سهل‌است تو را ز خویش جدا می‌کنند، درد اینجاست . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•• . مهر من گر که فتد در دل تو می‌فهمم شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا🌱 #امام_زمان #اللهم‌عجل‌لولیک‌
•• . 🌿🍃بیا که بر سَــرِ آنم که پیشِ پایِ تو میرم ازین چه خوش‌ترم ای‌جان که من برای‌تو میرم ز دست هجر تو جان می‌برم به حسرت روزی که تو ز راه بیـــایی . . . و من به پای تو میرم بسوخت مردم بیگانه را به حالت من، دل چنـین که پیش دل دیر آشــــنای تو میرم ز پا فــتادم و در سر هـــوای روی تو دارم مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم یکی هــر آنچــه توانی جفــا به سـایهٔ بی‌دل مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم . •••
•• . از اینکه زنی با تو دیوانه‌وار بحث می‌کند خوشحال باش؛ دنیای زن‌ها کاملا متفاوت و مرموز است، زن اگر سکوت کرد بدان سکوتش نشانه‌ی پایانِ توست! . •••
•• . ای غم..! نمیدانم روز رسیدن، روزیِ گام که خواهد بود اما... در این کابوس خون آلود، در پیچ و تابِ این شبِ بن‌بست، بنگر چه جان‌های گرامی رفته‌اند از دست دری‌ست چون خنجر یا خنجری چون درد، این من که در من پیوسته می‌گرید در من کسی آهسته می‌گرید . •••
•• . پدرجان در دلِ تنگت چه ابری بود که من چندان که می‌گریم هنوزش هیچ پایان نیست..؟ چه صبری داشتی، اما از آن دندان که بر هم می‌فشردی همچنان خونِ‌دلم جاری‌ست! 🌧غمت با من درین شب‌های ابری زنده ماند، اما نمی دانم امیدم در دلِ تنگِ که خواهد زیست؟ . •••
•• . هرگز این قصه ندانست کسی: آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست سر فرو داشت نمی‌گفت سخن! نِگَهش از نِگَهم داشت گریز مدتی بود که دیگر بامن بر سرِ مهر نبود آه، این درد مرا می‌فَرسود: «او به دل عشقِ دِگَر می‌ورزد؟» گریه سر دادم در دامنِ او های های که هنوز تنم از خاطره‌اش می‌لرزد . ‌•••
•• . ای فـرسـتاده سلامم به سـلامـت باشی غمم آن نیست كه قادر به غرامت باشی گل كـه دل زنـده كنـد بوی وفــایی دارد تو مگر صاحب اعجـــاز و كـرامت باشی خانه‌ی‌دل نه‌چنان ریخته ازهم كه در او سـر فـرود آری و مـایل به اقـامت باشی دگـرم وعـده‌ ی دیـدار وفــایی نكــند مگر ای وعده، به دیدار قیامت باشی شبنم‌آویخت‌به‌گلبرگ‌که‌ای‌دامن‌چاک! سِزدَت گر همه با اشـک ندامت باشی می‌كنم بختِ‌بد خویش شریک گنهت تـا نـه تنهــا تو سـزاوار ملامـت باشی ای كه هرگز نكند سایه فراموش تو را یاد كردی به سـلامم به سلامت باشی . •••
•• . ‌زبانِ عاشقان چشم است و چشم از "دل" نشان دارد . •••
•• . ‏شب غم تو نیز بگذرد ولی، در این میان دلی ز دست می‌رود.. . •••
•• . بیا کـه خـاکِ رهـت لالـه‌زار خـواهد شـد  زِ بس که خون دل از چشمِ انتظار چکید . •••
هــرکـجا فـریـاد آزادے منــم من در این فریادها دم میزنم
•• . ز سرنوشت چمن دل به درد مى‌آید 🌌 ببند پنجـره را، باد سرد مى‌آید . •••
•• . سـیرے مبـاد سـوختـه‌ے تشـنه کام را تاجرعه‌نوشِ‌چشمه‌ے‌شیرین‌گوارِتوست بیچاره دل که غارتِ عشقش به باد داد اے‌دیده!خون‌ببارکه‌این‌فتنه‌کارِتوست اے‌سایه صـبر کن که برآیـد بـه کامِ دل آن آرزو که در دلِ امیـدوارِ توست🍃 . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•• . خودم‌ را بی‌تو دلخوش ‌می‌کنم ‌جانا به‌ هر نوعی... گَهى ‌با اشکِ‌جان‌فرسا، گَهى ‌لبخندِمصنوعی . •••
•• . آهن که نیست جانِ من! آخر دل است این . •••
•• . گَرَم وصال نبخشند خوشدلم به خيال كه دل به «دردِ تو خو كرد» و اين دوا دانست . •••
•• . چه جایِ‌خواب..؟ که هرشب محصّلانِ‌فراق خیالِ روے تو، بر دیده می‌گُمارندم . . . 🍁 . •••
•• . روزگار عجیبی شده است حتی وقتی می‌خندیم، منظورمان چیز دیگریست! وقتی همه چیز خوب است، می‌ترسیم! ما به لنگیدن یک جای کار عادت کرده‌ایم.. . •••
•• . شب آمد و دلِ‌تنگم هوای خانه گرفت دوباره گریه‌ی بی‌طاقتم بهــانه گرفت شکیب دردِخموشانه‌ام دوباره‌شکست دوباره خـرمن خاکســترم زبانه گرفت نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست صدای‌خنده فغان‌گشت و در ترانه گرفت زهـــی پسند کمــاندار فتنه کز بن تیر نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت امیــد عــافیتم بـود روزگار نخـواست قرار عیش و امان داشتم زمانه‌گرفت زهی بخیل ستمگر که هرچه‌دادبه‌من به تیـــغ باز ستاند و به تازیانه گرفت چو دود بی سروسامان شدم که برق بلا به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت چه‌جای‌گل که درخت‌کهن ز ریشه‌بسوخت ازین سموم نفس‌کش که در جـوانه گرفت دل گرفتــه‌ی من همچــــو ابر بارانی گشایشی مگر از گریه‌ی شبانه گرفت . •••
•• . من در پیِ خویشم، به تو بر می‌خورم اما آنسان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست . •••
•• . گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز که هست در پیِ شـــامِ سیاه صبحِ سپید . •••
•• . به‌سانِ رود که در نشیبِ دره سر به سنگ می‌زند...رونده باش هیچ معجزی زِ مرده نیست زنده باش... . •••
•• . دستــم نمی‌رسد که در آغوش گیرمت ای ماه با که دست در آغوش می‌کنی؟ . •••
•• . مرا ببخش که اینگونه دلتنگ به تو می‌اندیشم . •••
•• . دل چون توان بریدن‌ازو؟ مشکل‌است این آهن که نیست! جان‌من آخر دل‌است این من می شناسم این دل مجنون خویش را  پندش دگرمگوی که بی‌حاصل‌است این... . •••