••
.
ابرِ بارنده به دریا میگفت:
"گر نبارم، تو کجا دریایی؟"
.
در دلش خندهکنان دریا گفت:
"ابر بارنده
تو هم از مایی"
#حمید_مصدق
.
•••
••
.
🌱•|باز کن پنـجره را
من تو را خواهم برد
به سر رود خروشان #حیات
آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز
بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز
باز کن پنـجره را
صبح دمید...
#حمید_مصدق
.
•••
••
.
🌿•|...من شکوفائی گلهای امیدم را در رویاها میبینم
و ندائی که به من می گوید...
گرچه شب تاریک است دل قوی دار
سحر نزدیک است
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
آسمانها آبی،پرمرغان صداقت آبی است
دیده در آئینه صبح تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق، می گشاید پروبال
تو گل سرخ منی، تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری؟
-نه
از آن پاک تری...
تو بهاری؟
- نه. بهاران از توست...
از تو می گیرد وام، هر بار اینهمه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهــین باغ و بهــارانم تــو...🌱
#حمید_مصدق
.
•••
••
.
در امتــدادِ هر شب؛ من هسـتم و تمامت
با خویشتن نشستن،در خویشتن شکستن
#حميد_مصدق
.
•••
••
.
تو به من خندیدی!! و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچهی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبانی از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی....
هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گامِ تو، تکرارکنان میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچهی کوچک ما سیب نداشت..؟
#حمید_مصدق
.
•••
••
.
🌧 وای، باران؛
باران؛
شیشه پنجره را باران شست..
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
#حمید_مصدق
.
•••
••
.
این گیاهِ سرسبز
این بر آورده درختِ اندوه
حاصلِ مهرِ تو بود...
#حمید_مصدق
.
•••
••
.
باورم نیست
که خوانندهٔ شعرم باشی!
کاشکی شعرِ مرا میخواندی
بیتو من چیستم؟
"ابر اندوه...؟"
#حميد_مصدق
.
•••
••
.
تو به اندازهٔ تنهاییِ من خوشبختی
من به انـدازهی زیباییِ تو غمگینـم
#حمید_مصدق
.
•••
••
.
سویَم میا و روحِ پریشانِ من مخوان
اوراقِ کهنهای، زِ کتابی مشوّشم...
#حمید_مصدق
.
•••