eitaa logo
|•ناڕوَݩ🌿'
295 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
134 ویدیو
4 فایل
🎗•|آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه‌ی نارونی تا ابَدیَت جاری‌ست به سراغِ من اگر می‌آیید...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینیِ نازکِ تنهاییِ من... 🌱۱۴۰۰/۶/۱۷ 📬 http://payamenashenas.ir/NARVAN @NaRvAn_20 ⌝یامھد؎ﷻ⌞
مشاهده در ایتا
دانلود
•• . با همه‌ی وسعتِ خویش محفلِ ساکتِ غم خوردن نیست حاصلش تن به جزا دادن و افسردن نیست زندگی جنبشِ جاری شدن است از تماشاگاههِ آغازِ حیات🌱 تا به جایی که خدا میداند...! . •••
956_8693688120114.mp3
5.53M
•🌧• . و او، به شیوه‌ی باران . . . پر از طراوتِ تکرار بود . •••
•• . واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد ☂ چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت دوست را، زیر باران باید دید عشق را، زیر باران باید جست . •••
•• . زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون" است رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است🌊 روشنی را بچشیم شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم روی قانون چمن پا نگذاریم در موستان گره ذایقه را باز کنیم و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد و نگوییم که شب چیز بدی است! و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ . •••
•• . صدا كن مرا... صدای تو خوب است صدای تو سبزينه آن گياه عجيبی‌ست كه در انتهای صميميتِ‌حزن می‌رويد . •••
•• . چه رویاها که پاره شد، و چه نزدیک‌ها که دور نرفت! و من بر رشته صدایی ره سپردم، که پایانش در تو بود.. . •••
•• . چشم تا کار میکرد هوش"پاییز" بود 🍁🍂ای عجیبِ قشنگ با نگاهی پر از لفظ مرطوب! . •••
•• . خدا چیست؟ کیست؟ کجاست؟ خدا در دستیست که به یاری میگیری، در قلبیست که شاد میکنی، در لبخندیست که به لب مینشانی خدا در عطر خوش نانیست که به دیگری می‌دهی، در جشن و سروریست که برای دیگران به پا میکنی آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی خدا، در تو، با تو و برای توست . •••
•• . ‏جای مردانِ سیاست بنشانید درخت...‏تا هوا تازه شود🌿 . •••
•• . صدای تو سبزینهٔ آن گیاهِ عجیبی است که در انتهای صمیمیتِ حُزن می‌روید... . •••
•• . زندگی چیزی بود مثل یک بارش عید.. یک چنار پر سار . •••
•• . دروگران پگاه پنجره را به پهنای جهان می‌گشایم: جاده تهی است. درخت گرانبار شب است. نمی‌لرزد، آب از رفتن خسته است: تو نیستی، نوسان نیست تو نیستی، و تپیدن گردابی است تو نیستی، و غریو رودها گویا نیست، و دره‌ها ناخواناست می آیی: شب از چهره‌ها برمی‌خیزد، راز از هستی می‌پرد می‌روی: چمن تاریک می‌شود، جوشش چشمه می‌کشند چشمانت را می‌بندی: ابهام به علف می‌پیچد سیمای تو می‌وزد، و آب بیدار می‌شود می‌گذری، و آیینه نفس می‌کشد جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشم به راه تو نیست پگاه، دروگران از جاده روبرو سر می‌رسند: رسیدگی خوشه‌هایم را به رویا دیده‌اند. 🌱 . •••