••
.
مرا وقتی گرفتارِ خودم بودم صدا کردی
مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
دوباره رویماهت محوشد در رشتههای شب
تو با زیباییات این حرفها را نخ نما کردی
نمازعشق میخواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمهی دیوانه ی من آشنا کردی...!
#محمدرضا_طاهری
.
•••
••
.
کسـی پاےدلم را ابتداے راه، میگیرد
زبـانـم در اداے باے بسـمالله میگیرد
نمیدانم خوشیهایم چرا اینقدر کوتاهاست
چـرا هـرگاه میخـندم، دلـم ناگـاه میگیرد؟
چـرا وقتی پلنگ مـن هــوای آسـمان دارد
همیشه ابر میآید، همیشه مـاه میگیرد؟
خزانمیخیزد و با پنجههایخشکوچوبینش
گلـوے سبزه را در بطـن رُسـتن، گـاه میگیرد
دلم در حسـرت بالاترین سیبِ درخت توست
ولی دستـم به خـار شـاخهاے کوتاه میگیرد
تـو در بالاتـرین جـاے جهـانی مـاه مـن، اما
چرا چشمم سراغت را ز قعرچاه میگیرد؟
#محمدرضا_طاهری
.
•••