eitaa logo
نادبون|Nadebun
139 دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
384 فایل
موسسه فرهنگی ندبه سمنان ارتباط با مدیر کانال: @DoaNodbeSemnan
مشاهده در ایتا
دانلود
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جرعه‌ای از زلال قرآن 📖سوره مبارکه قصص، ۵ 💠 وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ 💠 ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! @Nadebun
🌺🌺پدر و مادر بچه که بودم ... فکر میکردم که پدر ها و مادر ها مثل ساعت شنی هستند  تمام که بشوند  برشان میگردانی  از نوع شروع میشوند  بعد ها فهمیدم  پدرها و مادرها  مثل مداد رنگی هستند  دنیایت را رنگ می کنند و کوچک می شوند  تا زندگیت را زیبا کنند  کاش زودتر  کسی راستش را به من گفته بود  پدرها و مادر ها  مثل قند می مانند  چای زندگی ات را که شیرین بکنند  خودشان تمام می شوند !! @Nadebun
🌺🌺با ارزش‌ترین چیزی که برای فرزندانمان خرج می‌کنیم؛ «« وقت »» است. از فرزندتان بپرسید: نیم ساعت وقت دارم؛ دوست داری چی کار کنیم؟ _بازی _کاردستی _پارک _رنگ انگشتی _سفال _نقاشی @Nadebun
InShot_۲۰۲۳۰۳۰۶_۲۰۲۵۲۶۰۳۱.mp3
5.83M
⚖کره و شکر ⚖ 🙍‍♂گروه سنی:پیش دبستانی و دبستان 🎤 با اجرای : آمنه جعفری 🎶تدوین : آمنه جعفری @Nadebun
روضه خانگی - حضرت زینب(س) - 1465.mp3
11.99M
🎙ای خون جگر ز قامت زینب بیا ... 🔻روضه (س) 👤حجت الاسلام یونس @Nadebun
• از قیمت یوسف نشود یک سرِ مو کم هر چند خریدار به بازار نباشد • با عشق محک خورده دل خلق، اگر چه هم‌سنگ و هم‌اندازهٔ دلدار نباشد • روشن نشود با قدم حضرت خورشید هر چشم به ره مانده که بیدار نباشد • درمان نکند عطر دل‌افزای عبورش   کس را که در این قافله بیمار نباشد • راحت مطلب از ورق دفتر تقدیر راحت‌طلبان را سر دیدار نباشد • بردار دل و همسفر سوته‌دلان شو با مرد سفر وحشت آوار نباشد @Nadebun
🔅 ✍ فرق می‌کند آرزو را شیطان در دل بکارد یا رحمان 🔹عارف سخنوری، با یک قاری قرآن در مجلسی وارد شدند. 🔸قاری قرآن شروع به تعریف از اخلاق و علم دوست سخنورش کرد و همگان مشتاق شنیدن سخنان مرد سخنور بودند. 🔹وقتی وارد مسجد شدند، در جلسه، قرآن تلاوت می‌کردند. سخنور تا رسید قرآن دادند تا بخواند و یک کلمه را اشتباه خواند و مصحح بدون رودربایستی و بلند غلط او را گرفت. 🔸نوبت تلاوت به قاری رسید، قاری دو کلمه را سقط کرد و نخواند و بلند مورد ایراد واقع شد. 🔹سخنور سخنرانی کرد و مجلس تمام شد. 🔸وقتی با دوست قاری‌اش از مجلس بیرون آمدند، سؤال کرد: چرا دو کلمه را به عمد، سقط کردی و انداختی؟ طوری که کسی از تو ایراد گرفت که یک‌صدم تو قرآن وارد نبود؟ 🔹قاری گفت: تو استاد منی و استاد سخن، وقتی تو یک غلط خواندی، من باید دو غلط می‌خواندم تا مردم باور کنند این صفحه تلاوتش دشوار بود و وجهه ظاهری تو حفظ شود تا مردم به سخنانی که از تو می‌خواستند بشنوند، تردید بر علم تو نداشته باشند. از تو می‌خواستند مطلبی یاد بگیرند اما من جز صوت خوش چیزی نداشتم به آن‌ها بدهم. 🔸سخنور دست دوست قاری‌اش را بوسید و گفت: تو استاد اخلاق منی! چون وقتی که تو قرآن می‌خواندی شیطان در دل من نفوذ کرد و آرزو می‌کردم غلط بخوانی تا آبروی من به من برگردد. 🔹چیزی که شیطان در دل من گذاشته بود، رحمان در دل تو نهاد. @Nadebun
✍پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : آدميزاد از زمانى كه خداوند او را آفريده است، هرگز با چيزى سخت تر از مرگ رو به رو نشده است. با اين همه، مرگ در قياس با بعد از آن، به مراتب آسانتر است. 📓 كنز العمّال :42209 ‌@Nadebun
هردلی‌که‌حاملِ‌محبّت‌امیرالمومنین‌علی(ع) است‌حرمتش‌ازکعبه‌بالاتراست. پس‌ماکه‌درمملکت‌شیعی‌زندگی‌می‌کنیم، ازچپ‌وراست‌اطراف‌مان‌کعبه‌است؛ بایدمراقب‌باشیم‌دلی‌رانشکنیم، آبروی مؤمنی‌را نبریم؛ دل‌شکستن‌باعث‌ظلمت‌وبیچارگی‌می‌شود. @Nadebun
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جرعه‌ای از زلال قرآن 📖سوره مبارکه آل عمران، ۱۵۹ 💠 فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ 💠 به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد. @Nadebun
فقط دو روز مانده بود تا تولد بهترین دوستم. فکر و ذکرم شده بود انتخاب هدیه برای او می دانستم دلش اسیر یک جعبه ی مداد رنگی بیست و چهارتایی ست، چون بارها درباره اش با من حرف زده بود اما من فقط هشت سالم بود. پول تو جیبی هایم کفاف این هدیه را نمی داد. فقط یک راه داشتم، اینکه به سراغ قلکم بروم. قلکی که چند ماهِ تمام امانت دار پول تو جیبی هایم شده بود تا بتوانم اسکیت بخرم، اما من می خواستم دوستم را به آرزویش برسانم. قلکم را بالا بردم و به زمین کوبیدم. آرزوی خودم را شکاندم . می دانستم وقتی هدیه ی من را باز کند خوشحال ترین آدم دنیا می شود ولی... ولی آنقدر هدیه ی خوب برایش آورده بودند که اصلا هدیه ی من به چشمش نیامد. حتی یک تشکر هم نکرد. من برای خوشحال کردنش از آرزوی خودم گذشته بودم؛ همه ی پس اندازی که مدت ها برایش از خواسته هایم زده بودم را خرج برآورده شدن آرزوی او کرده بودم اما او هرگز نفهمید من ماندم و یک قلک شکسته ی خالی... حالا بعد از این همه سال به این فکر می کنم که آدم ها هر کدام قلک هایی دارند که در آن چیزهایی مهم تر از پول را پس انداز می کنند. محبت، وفاداری و عشق را ذخیره می کنند تا در زمان مناسب خرجش کنند.. اما گاهی قلکشان را برای آدم اشتباهی می شکنند. کسی که چشمهایش به روی محبت و فداکاری و عشق آن ها بسته ست... کاش حواسمان باشد قلکمان را برای چه کسی می شکنیم زیرا قلکی که خالی شود خیلی سخت پر می شود. @Nadebun