🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌷 #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_242
🌷 آیه 225 سوره بقره
🌸لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِى أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاِخذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ
🍀 ترجمه:خداوند،شما را به خاطر سوگندهاى لغو مؤاخذه نمىكند، امّا به آنچه دلهاى شما كسب كرده، مؤاخذه مى كند وخداوند آمرزنده و بردبار است.
🌷 #أيمان:جمع يمين به معنای قسم است
🌷 #غفور:آمرزنده
🌷 #حلیم:بردبار
🌸 انسان ها گاهی وقت ها حرف و سخن آنها از روی #اختیار و #اراده و قلب آنها نیست به این خاطر خداوند آسان می گیرد و مؤاخذه نمى کند اگر کسی از روی عادت #قسم می خورد این جور قسم ها را لغو می گوید یعنی ارزشی ندارند و خداوند هم مؤاخذه اى نمى كند اگر قسم از روى بى توجّهى و یا در حال عصبانیّت و بدون فكر و اراده و یا پر حرفى و عجله از انسان سرمى زند،ارزشی ندارد و به آن قسم عمل نشود. پس به قسم در حال #عصبانیت نباید عمل شود.{لا یؤاخذكم الله باللغو فى أيمانكم: و خداوند شما را به خاطر قسم هاى لغو مؤاخذه نمى كند}
🌸 {ولكن یؤاخذكم بما كسبت قلوبکم:اما به آنچه دلهای شما کسب کرده مؤاخذه مى کند }اما قسم هایی كه با توجّه و در حال عادّى، به نام #مقدّس خداوند براى انجام كار مفید یاد شود. این قبیل سوگندها شرعاً واجبالاجرا مىباشد و باید به آن عمل شود مثلا فردی از روی اختیار و اراده قسم خورده که فلان کار نیک را انجام دهم باید انجام دهد و شكستن آن #حرام مىباشد و اگر به قسم خود عمل نکرد باید #كفّاره آن را انجام دهد و یکی از موارد زیر را انجام دهد:
1⃣ #اطعام_ده_فقیر
2⃣ اعطاى لباس به ده فقیر
3⃣ #آزاد كردن یک برده(زندانی)
4⃣ اگر هیچ کدام را نمی تواند باید سه روز را #روزه بگیرد.
🌸 هر وقت #خداوند از مؤاخذه و يا عذاب در آیات مختلف صحبت می کند #آمرزش و #رحمت هم در کنار آنها قرار می دهد . اگر قسم بی جا خوردید نا امید نباشید و توبه کنید زیرا خداوند آمرزنده ی بردبار است. {و الله غفور حلیم: و خداوند آمرزنده بردبار است}
🔹 پيام های آیه225سوره بقره 🔹
✅ مسئولیّت #انسان، وابسته به اراده و انتخاب اوست. خداوند لغزشهایى را كه در شرائط غیر عادّى از انسان صادر شود، مى بخشد. «لا یؤاخذكم اللّه باللغو»
✅ یكى از جلوههاى #بردباری و مغفرت الهى، گذشت از خطاهاى غیر عمدى انسان است. «لا یؤاخذكم اللّه... غفور رحیم»
@Nadebun
🌺 رهبر معظم انقلاب:
🔔کفش پای سلیمانی هم بر سرِ قاتل او شرف دارد
🔰 اما قاتل و آمر قتل #شهید_سلیمانی باید انتقامشان را پس بدهند
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#شهید زین الدین :
هرڪس شب جمعه شھدا را یاد ڪند
شھدا او را نزد اباعبدالله یاد میڪنند
📎 یادشان ڪنیم با ذڪر صلوات تا یادمان ڪنند
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@Nadebun
1_687761034.mp3
5.66M
🌹جوجه کلاغ و آدم برفی🌹
👨👧👧بالای ۴ سال
🎤با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت :#سوره_قریش
🎶 تدوین : خانم کاشانی
📚منبع:قصه های شیرین
@Nadebun
🌺🌺تربیتی
وارد بازی «جر و بحث» با کودک نشوید ؛
بعضی از بچه ها از طریق بگو مگو، پدر و مادرشون رو کنترل می کنند. اونا ساعت ها درباره یک موضوع بحث می کنند و به هیچ صراطی هم مستقیم نیستند.
در این حالت برای بچه دلیل منطقی نیارید و سعی نکنید قانعش کنید، چون اصلا به دنبال استدلال نیست. فقط می خواد شما رو تو بازی جر و بحث گیر بندازه و از این طریق توجه شما رو به خودش معطوف کنه. آخرش هم معمولا با دعوا و عصبانیت تموم می شه.
پس مواظب باشید توی تله نیفتید...
@Nadebun
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲)
◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود.
همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند...
💥 لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند.
💠زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم میخواست از این وضع رنج آور نجات مییافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟
✨ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهرههای ناپاک فرار کردند،
💫 هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آنها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آنها چهرهام باز و سبک شده، لبهایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم.
🌼 در این لحظه دستهای آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم.
✅انگار تمام دردها و رنجها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم ..
✳️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را میدیدم و گفتارشان را میشنیدم.
🔆در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه میخواهی؟ همه اطرافیانم را میشناسم جز تو.
🔰گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند.
⚜ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیدهام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه میخواهی؟
♦️فرشته مرگ در حالی که لبخند میزد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بندهای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفتهای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است.
🔷به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود.
جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچگونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازهام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که اینگونه شیون میکنند؟!
🔘 خواستم آنها را به آرامش دعوت کنم، مگر میشد... فریاد برآوردم: عزیزان من! آرام باشید، مگر آرامش و راحتیم را نمیخواستید؟ پس چرا زانوی غم در بغل گرفتهاید؟!
من اکنون پس از آن درد جانفرسا، به آسایش و آرامش خوشحال کنندهای رسیدهام.
🍂با شمایم آی! آیا صدایم را نمیشنوید؟ گریهتان برای چیست؟ شکوه و شکایت از چه میکنید؟ فضای خانه را پر از دعا و ذکر حق کنید...
✍ادامه دارد...
@Nadebun
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه است دلم دور و بر کرب و بلاست
@Nadebun
💎امام رضا(ع):
«وقتی #مهدی_موعود ظهورڪند چنان #گشایشے بر مردم مےرسد ڪه مردگان آرزوی #زندگے_دوباره مےڪنند»
📙غیبة طوسے,ص۲٦۸
@Nadebun
#فضایــل_صلــوات
🌸هرڪس یڪ صلوات بر پیامبــر
اڪرمﷺ بفرستــد...
۱۰ نیکی و حسنه برایش می نویسنــد
۱۰ گنــــاه او پاڪ می شــود
۱۰ درجه هم مقام انسان نزد خدا بالاتــر
می رود و خداونــد متعالﷻ ۱۰صلوات
بر او می فرستــد
📚(نــسائی1297)_(سلسله صحیحه
3360)_(مسند احمــد 12017)
اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــدٍ وآلِ مُحَمَّد
وَعَجِّل فرجهم🌸
@Nadebun
✨🌺﷽🌺✨
✍در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:
«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ پولی نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟ عابد گفت: تا آن درخت برکنم؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» باز ابلیس و عابد درگیر شدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟ ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.
@Nadebun