eitaa logo
نادبون|Nadebun
137 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
402 فایل
موسسه فرهنگی ندبه سمنان ارتباط با مدیر کانال: @DoaNodbeSemnan
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🌹 «اى مسلمانان! لباس زيرين خود را ترس از خدا (و احساس مسؤليّت در برابر دشمنان حق)، و لباس رويين خود را آرامش و خونسردى قرار دهيد. دندان‌ها را بر هم بفشاريد که مقاومت جمجمه‌ها را در برابر ضربات دشمن بيشتر می‌کند. زِره را (با کلاه‌خود و ساعد بند) کامل کنيد، و شمشيرها را قبل از کشيدن از غلاف، تکان دهيد (تا به آسانى از غلاف درآيد)، با خشم و بی‌اعتنایی به دشمن نگاه کنید، و به هر طرف حمله کنید و ضربه بزنيد، تا غافلگير نشويد. از فاصله‌ی نزديک - با لبه تيز شمشير -، حمله نماييد و با حرکت روبه جلو، شمشير را به دشمن برسانيد» (نهج‌البلاغه، خطبه ۶۵) شرح: اولین نکته‌ای که حضرت بر آن تأکید می‌کند، ترس از خدا و احساس مسؤلیّت در برابر فرمان اوست. دومین دستور حضرت، حفظ آرامش و خونسردى است؛ زیرا هرگونه اضطراب و دستپاچگى در میدان جنگ، نشانه‌ی ضعف، و باعث جرأت دشمن می‌شود. سومین دستور این است که دندان‌ها را بر هم بفشارید؛ زیرا این کار باعث رفعِ ترس و وحشت از انسان می‌شود و نیز عضلات و استخوان‌های سر را محکم نگاه مى دارد، تا در برابر ضربات دشمن، آسیب کمترى ببیند. در چهارمین نکته، حضرت اشاره به فراهم ساختن ساز و برگ جنگى، به طور کامل می‌نماید. نکته پنجم مربوط به آماده‌سازیِ سلاح‌های جنگی و امتحان آن‌ها قبل از جنگ است. ششمین نکته پیرامون چگونگی نگاه کردم به دشمن است. انسان در جنگ باید نگاهی از روی بی‌اعتنایی به دشمن داشته باشد، که نتیجه این کار، عصبانی کردم دست و نیز نشان دادن قدرت خود است. هفتمین مطلب درباره وارد کردن ضربه به نقاط مختلف ، و پرهیز از تمرکز بر روی یک نقطه در هنگام جنگ است. هشتمین دستور، تنظیم فاصله با دشمن است. نهمین نکته این است که باید یک گام به جلو گذاشت و شمشیر را بر پیکر دشمن وارد کرد. @Nadebun
‌ 🌹 «بدانيد شما در پيشگاه خداوند قرار داريد (و خدا اعمال شما را می‌بیند و در مسير حق از شما حمايت می‌کند) و همراه و همگام با پسر عموى پيامبر خدا (ص) هستيد، پس پی‌درپی (بر دشمن) حمله، و از فرار شرم کنید. چون فرار از جهاد، ننگى است که در نسل‌هایِ آینده‌ی شما نيز می‌ماند و آتشى است که در روز حساب، دامان شما را فرا می‌گیرد. با آغوش باز از شهادت استقبال کنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد. به اين گروهِ انبوه و مرکز تجمّع دشمن و خیمه گاهِ عظيم (و پر زرق و برق معاويه) به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد. چرا که شيطان در گوشه و کنار آن پنهان شده است و دستى براى حمله، رو به جلو، و پايى براى فرار، به عقب نهاده است. محکم بايستيد و مقاومت کنيد، تا حق بر شما آشکار گردد، و (بدانید که) شما (از دشمنانتان) برتريد؛ خدا با شما است و از اَعمال نيکتان چيزى نمى کاهد (بلکه به عالی‌ترین وجه، به آن پاداش مى دهد)». (نهج‌البلاغه، خطبه ۶۶) شرح: نکته اول: این احساس که انسان در حضور مولایی قرار دارد که بر هر چیز قادر و از همه چیز عالم است، هم به انسان قدرت مى بخشد که تنها نیست و هم توجّه به مسئولیت‌ها را بیشتر می‌کند. نکته دوم: شما با پسر عمویِ پیامبر (ص) همراه هستید، بنابراین در حقّانیت خود و مسیرى که در پیش دارید، کمترین تردیدى به خود راه ندهید و با قدرت به پیکار با دشمنان بپردازید. نکته سوم: پی‌درپی به دشمن حمله کنید؛ زیرا توقع نداشته باشد که شاکله‌ی دشمن فرو بریزد. نکته چهارم: هرمز فکر فرار به ذهن خود راه ندهید؛ زیرا لکه‌ی ننگی برای شما و نسلِ شما می‌شود. نکته پنجم: شهادت، گمشده‌ی اهل ایمان است. پس نه تنها از شهادت نهراسند، بلکه با آغوش باز از آن استقبال کنید. نکته ششم: در حملاتِ خود، قلب لشگر دشمن را هدف بگیرید؛ زیرا اگر حمله از گوشه و کنار، و با ترس و احتیاط شروع شود، دشمن جسور می‌گردد. اما اگر حمله‌ای برق‌آسا به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن بشود، روحیه آنها را درهم می‌شکند و به سرعت شکست می‌خورند. @Nadebun
‌ 🌹 «(هنگامى که خبر شهادت «محمّد بن ابى بکر» والى اميرالمؤمنین (ع) در مصر، به آن حضرت رسيد، فرمود:) می‌خواستم «هاشم بن عُتبه» را زمامدار مصر کنم و اگر او را والى آن منطقه کرده بودم، عرصه را بر آنها (لشکر معاويه) خالى نمى گذارد و به آنها فرصت نمی‌داد، (ولى فشار گروهى از افراد مانع این کار شد). با اين حال، «محمّد بن ابی بکر» را نکوهش نمی‌کنم. او مورد علاقه‌ی من بود و در دامان من پرورش يافت» (نهج‌البلاغه، خطبه ۶۸) شرح: این سخن به وضوح نشان می‌دهد که امام علی (علیه السلام) با تمام محبت و اعتمادی که به «محمّد بن ابی‌بکر» داشت، - به‌ویژه به خاطر صفا و صداقت او -، ترجیح می‌داد از شخصی قوی‌تر مانند «هاشم بن عُتبه» استفاده کند. «هاشم» نه تنها در شجاعت از «محمّد بن ابی بکر» برتر بود، بلکه تجربه‌ی بیشتری نیز داشت. با این حال، به نظر می‌رسد برخی از اصحاب امام، بر انتخاب «محمّد بن ابی بکر» اصرار داشتند. یکی از دلایل این فشار، فرزندی محمّد از «ابوبکر» و شناخت بیشتری بود که مردم مصر از ابوبکر داشتند. همچنین، او در ماجرای عثمان در کنار مردم مصر قرار گرفت و در تلاش‌های آنان برای دادخواهی همکاری داشت. امام علی (علیه السلام) به خوبی می‌دانست که محمّد بن ابی‌بکر کم سن و سال و کم تجربه است. محمد، علی‌رغم امتیازات فراوانش، مقاومت او در برابر چالش‌ها به اندازه‌ی هاشم نبود. اما یاران و اصحاب امام به این خصوصیات او واقف نبودند و حضرت تحت فشار قرار دادند که محمّد را به عنوان استاندار مصر انتخاب کند. این فشارها مشابه آنچه در داستان «حکمیت» رخ داد، به امام تحمیل شد، که بعد از مشاهده‌ی نتایج منفیِ آن، پشیمانی نصیب آنان شد، هرچند که این پشیمانی دیگر سودی نداشت. در جبهه‌ی حق، اصل و اساس تبعیت از تشخیصِ رهبر الهی است. @Nadebun
‌ 🌹 «درحالی‌که نشسته بودم، خواب چشمانم را فراگرفت. ناگهان رسول خدا (ص) را دیدم. عرض کردم: اى رسول خدا! چقدر کژی‌ها و دشمنی‌ها از امّتت ديدم!!! پیامبر فرمود: آن‌ها را نفرين کن! عرض کردم: خداوند بهتر از آنان را به من بدهد و به جاى من، شخص بدى را بر آنها مسلّط کند» (نهج‌البلاغه، خطبه ۷۰) شرح: گاهی اوقات، ناسپاسی و طغیان برخی گروه‌ها به حدّی می‌رسد که تمام مسیرهای رحمت و فیض را بر خود مسدود می‌کنند و تنها گزینه‌ای که باقی می‌ماند، عذاب و محرومیت از نعمت‌ها است. در این شرایط، نفرین به عنوان یک واکنش حکیمانه تلقی می‌شود. در تاریخ انبیا مشاهده می‌کنیم که با وجود صبر و شکیبایی فراوانشان، در مواردی خاص، به نفرین به عنوان آخرین راهکار روی می‌آورده‌اند. به عنوان مثال، حضرت نوح (ع) پس از نهصد و پنجاه سال تلاش در تبلیغ، نهایتاً گفت: «پروردگارا، هیچ کافری را بر زمین زنده نگذار». این امر نشان‌دهنده‌ی شدت آزارهایی است که او متحمّل شده بود. نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد، ادب امام علی (ع) در برابر پیامبر (ص) است. او قبل از هر اقدامی برای نفرین، از پیامبر(ص) اجازه گرفت، و سپس اقدام به نفرین کرد. @Nadebun
‌ 🌹 «ای مردم عراق! وضعیت کنونی شما همانند زنی است در اواخر بارداری، جنین خود را سقط کند. همچنین سرپرست او نیز از دنیا رفته و خود او نیز در بیوگیِ طولانی، عمرش به پایان رسیده است و میراثش را نزدیک‌ترین بستگانش به ارث می‌برند (زیرا نتوانسته فرزندی سالم از خود به جای بگذارد). آگاه باشید! قسم به خدا، من به میل و اراده‌ی شخصیِ خودم به سمت شما نیامده‌ام؛ بلکه شرایط اضطراری و ضرورت‌ها مرا به سوی شما سوق داده است. به من گزارش رسیده است که برخی از شما می‌گویند: «علی خلاف و دروغ می‌گوید!» خداوند شما را بکُشد! من تا حالا به چه کسی دروغ بستم!؟ آیا نسبت دروغ به خدا دادم، درحالیکه - به خدا قسم - اولین ایمان آورنده به او بودم!؟ یا نسبت دروغ به پیامبرش دادم، درحالیکه نخستین تأیید کننده و تصدیق کننده‌ی او بودم!؟ نه، به خدا قسم! وضعیت اینگونه نیست (که منافقانِ نابینا) تصوّر می‌کنند. آنچه من بیان کرده‌ام، حقیقتی است که شما یا از آن بی‌خبر بودید، و یا توان درکِ آن را نداشتید. وای بر حالِ گوینده‌ی این سخنانِ نادرست! اگر آن‌ها ظرفیت و درک لازم را داشتند، این علوم، دانش‌ها و معارفِ والا را بدون هیچ هزینه‌ای در اختیارشان قرار می‌دادم. «و به زودی از حقیقت این امر آگاه خواهید شد». (نهج‌البلاغه، خطبه ۷۱) شرح: دقّت در این سخنان و بررسى تاریخ زندگى حضرت (ع) بعد از پیامبر (ص) نشان می‌دهد که همان منافقان عصر رسول خدا (ص) یا کسانى که در مسیرِ آن‌ها گام برمی‌داشتند، همان نسبت‌هایی را که به پیامبر (ص) می‌دادند، به على (ع) نیز می‌دادند. یعنی سیاست کلانِ و در بسیاری از موارد، سیاست‌های جزئی جبهه‌ی باطل در مقابله و مبارزه‌ی با جبهه‌ی حق، سیاستی ثابت است که در طول تاریخ بارها آن را بکار برده‌ و توده‌های اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده‌، و از دور سران جریانِ حق پراکنده کرده‌اند. @Nadebun
‌ 🌹 «مگر او (مروان) پس از قتل عثمان با من بيعت نکرد!؟! من نيازى به بيعت او ندارم، دست او، دست يهودى است! اگر (امروز) با دستش بيعت کند، (فردا) با پشت خود پيمانش را بر باد مى دهد. بدانيد او حکومت کوتاهى خواهد داشت؛ همچون مقدار زمانى که سگى بينى خود را با زبانش می‌لیسد. او پدرِ قوچ‌هایِ چهارگانه است و امّت اسلام به زودى از دست او و پسرانش روز خونينى خواهند داشت» ( نهج‌البلاغه، خطبه ۷۳) شرح: مروان بن حَکَم، یکی از چهره‌های برجسته مخالف اهل بیت (ع) و از حامیان سرسخت بنی‌امیّه به شمار می‌رفت. او پسرعموی عثمان بود و در دوران خلافت عثمان، مرتکب سوءاستفاده‌های مالی فراوانی از بیت‌المال شد. پس از عثمان، مروان برای مدتی از سوی معاویه به ولایت مدینه منصوب شد و سپس پس از مرگ معاویة بن یزید، به مقام خلافت رسید. پدر مروان، «حکم بن ابی‌العاص»، به دلیل افشای اسرار پیامبر اسلام (ص)، توسط پیامبر از مدینه تبعید و مورد لعن قرار گرفت. اما پس از رسیدن عثمان به قدرت، حَکَم همراه پسرش مروان، به مدینه بازگشت. مروان در این دوره، به عنوان کاتب و از نزدیکان حکومت عثمان فعالیت می‌کرد و همچنین داماد او شد. در این خطبه، پس از آن كه امام (ع) بيعت مروان را ردّ كرد، دليل عدم بيعت با او را به اين تعبير كه «دست او دست يهودى است» ذكر می‌فرماید؛ زيرا طبيعت يهود، ناپاكى و فريب است. سپس اين كنايه را حضرت اینگونه تفسير كرد كه اگر با دستش اعلام وفادارى كند، با فريب «نشيمنگاهش» آن را نقض می‌کند. اميرالمؤمنین (ع) براى «مروان بن حَكَم» در اين كلام سه خصوصيّت پیش‌بینی كرده است؛ ۱- بزودى خلیفه می‌شود، ولى مدّت فرمانروايى او بسيار كوتاه است (حكومت مروان حدود ۴ ماه و ۱۰ روز ،یا ۶ ماه است) ۲- مروان، پدر چهار خلیفه خواهد شد. ۳- مروان و فرزندانش در زمین فساد خواهند کرد و به وسیله‌ی آنها مردم كشته و هتک حرمت خواهند شد. @Nadebun
‌ 🌹 «شما خوب مى دانيد که من از هر کسی، به خلافت شایسته‌ترم. ولى به خدا قسم! تا هنگامى که اوضاع مسلمين روبراه باشد و تنها به من ستم شود، سکوت اختيار می‌کنم، تا از اين طريق پاداش و فضل الهى را به دست آورم و در برابر زر و زيورهايى که شما به خاطر آن با يکديگر رقابت داريد، پارسايى ورزيده باشم.» (نهج‌البلاغه، خطبه ۷۴) شرح: این خطبه را امیرالمؤمنین (ع) در آستانه‌ی گزینش «شوراى شش نفره» ایراد فرمود؛ زیرا جناب «عُمَر» در آستانه وفاتش براى انتخاب خلیفه بعد از خود، شورایی شش نفرى تعیین کرد - امیرالمؤمنین (ع)، عثمان، عبدالرّحمن بن عوف، طلحه، زبیر و سعد بن ابى وقّاص -، و گروهى را مأمور کرد که این شش نفر را تحت فشار قرار دهند، که در مدّت سه روز فردى را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند، و از آنجا که حضرت على (ع) حاضر نشد به شرایط نامشروع بعضى از اهل شورا تن بدهد، «عثمان» را به عنوان خلیفه برگزیدند. امام (علیه السلام) که در برابر عمل انجام شده قرار گرفت، این سخنان حکیمانه را ایراد فرمود. حضرت تأکید می‌کند که اگر من در برابر تصمیم شما کوتاه آمدم، به خاطر این نیست که در شایستگى خودم کمترین شکّی دارم، بلکه به خاطر مصالح جامعه اسلامی است، تا مبادا در این لحظاتِ حسّاس که دشمنان داخلی و خارجی براى خاموش کردن نور اسلام توطئه می‌کنند، اختلافى در صفوف مسلمین ایجاد شود و دشمنان از آن بهره بگیرند. @Nadebun
‌ 🌹 «خداوند رحمت کند کسی را که وقتی سخنان حکیمانه را بشنود، آن را به خوبی بپذیرد و هنگامی که به سوی هدایت فراخوانده می‌شود، آن را قبول کند. چنین کسی دست به دامن راهنمایِ خود شده است و در پرتو هدایتِ آن راهنما، نجات می‌یابد. چنین شخصی، نباید از مراقبت پروردگارش (تقوا) غافل شود و باید از گناهانش بترسد. اعمال خالصانه و کارهای صالح انجام دهد. ذخیره‌ای برای آخرت فراهم سازد و از گناهان پرهیز کند. هدف را به درستی نشانه گیرد و کالای گران‌بهای آخرت (بهشت) را به دست آورد. با خواسته‌های نفس مبارزه کند و آرزوهای نابجا را رها سازد. صبر و استقامت را مرکب نجات‌بخشِ خویش قرار دهد و تقوا را وسیله‌ی آرامش در هنگام وفات به حساب بیاورد. در مسیرِ روشن گام بگذارد و جاده‌ی آشکارِ حق را دنبال کند. این چند روزه زندگی را غنیمت بشمرد و پیش از فرا رسیدن مرگ، خود را آماده سازد و از اعمال نیک توشه برگیرد» (نهج‌البلاغه، خطبه ۷۶) شرح: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این خطبه، پنج نکته‌ی سلوکی را برای سالکان طریقِ خودسازی و قرب الهی، تبیین می‌کند: ۱. گوش شنوا: اولین قدم، داشتن گوش شنواست تا حقایق را بشنود و در درون خود جای دهد. این مرحله، پذیرش اولیه و آمادگی ذهنی را نشان می‌دهد. ۲. پذیرش دعوت الهی: پس از شنیدن حقایق، گام برداشتن به سوی دعوت‌کننده الهی برای درک عمیق‌تر ضروری است. این یعنی فعالانه در پی فهم بیشتر دین و حقایق معنوی بودن. ۳. جستجوی هدایتگر: در مرحله بعد، انسان باید به دامن یک هدایتگر و راهنما چنگ بزند و رهبری شایسته را انتخاب کند. این نشان‌دهنده نیاز به راهنمایی متخصص در مسیر خودسازی است. ۴. علم به حضور خداوند: در پی آن، باید خداوند را در همه‌جا حاضر و ناظر بر اعمال خود دانست. این درک، منجر به احساس مسئولیت‌پذیری دائمی می‌شود. ۵. ترس از گناه: نهایتاً، ترس از گناه و خطا، امری حیاتی است. این ترس، بازدارنده انسان از لغزش و انحراف از مسیر درست است و انگیزه برای دوری از معاصی را فراهم می‌کند. @Nadebun
‌ 🌹 «پروردگارا! نسبت به اموری که تو - از خودم - به آن آگاه‌تری، من را ببخش، و اگر بار دیگر به آن سمت کشیده شدم، تو نیز آمرزش خود را به سوی من بازگردان. ای خدا! نسبت به اعمال نیکی که برای انجامِ آن تصمیم گرفتم و عهد بستم، اما نتوانستم به آن عهد وفا کنم، من را عفو کن و ببخش. خداوندا! آنچه را با گفتار به تو نزدیک شدم (به زبان آوردم)، ولی قلبم با آن همراهی نکرد، از من بپذیر. پروردگارا! نگاه‌های ناخواسته (و زیان‌آور)، گفتارهای بیهوده، تمایلات نادرست دل و خطاهای زبانم را ببخش» (نهج‌البلاغه، خطبه ۷۸) شرح: امیرالمؤمنین (ع) در این سخنان نورانی، به طلب بخشش چهار موضوع مهم - که از مشکلات اخلاقی و معنوی انسان محسوب می‌شوند -، اشاره کرده‌اند. هر انسانی که بتواند این چهار مورد را از خود دور کند، به سعادت نزدیک‌تر شده است: ۱. فراموشی گناهان: انسان فراموشکار، گناهان زیادی مرتکب می‌شود و با گذشت زمان آن‌ها را به یاد نمی‌آورد، در نتیجه نه تنها درخواست بخشش نمی‌کند، بلکه ممکن است دوباره به سمت همان گناهان کشیده شود. در این حالت، باید از خدا که بر اعمال ما آگاه‌تر است، طلب بخشش کرد، حتی برای گناهان فراموش شده. این فراموشی، دشمن سعادت انسان است و باید از آن به خدا پناه برد. ۲. پیمان‌شکنی: انسان با خدا یا با خود پیمان‌هایی می‌بندد، اما هنگام آسایش، آن‌ها را فراموش می‌کند. بسیاری در سختی‌ها با خدا عهد می‌بندند که اگر گشایش یابند، انفاق کرده و صالح خواهند شد، اما پس از رفع مشکلات، از پیمان خود سرپیچی می‌کنند. ۳. تظاهر و ریاکاری: انجام اعمال نیک به صورت نمایشی (ریا)، یکی از خطرناک‌ترین شعبه‌های شرک است. این رفتار، که در آیات و روایات مورد نهی قرار گرفته، زیان‌های جبران‌ناپذیری به بار می‌آورد. ریاکار، توحید افعالی خداوند را نپذیرفته و عزت و ذلت را در دست مردم می‌بیند. ۴. لغزش‌های رفتاری و گفتاری: نگاه‌های تحقیرآمیز به مؤمنان، اشارات غرورآمیز، سخنان بی‌ملاحظه که باعث کینه و هتک آبرو می‌شود، تمایلات نفسانی و شهوانی، و لغزش‌های زبانی که منشأ فسادهای بزرگ است، همگی از موانع سعادت محسوب می‌شوند. @Nadebun
‌ 🌹 «اى مردم! «زهد» همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در برابر نعمت، و پارسايى در برابرِ گناه است. و اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، لااقل مراقب باشيد حرام بر اراده و صبر شما چيره نگردد، و در برابر نعمت‌هایِ الهى، شکر خدا را فراموش نکنید؛ زیرا خداوند با (فرستادنِ) دلائل روشن و کتب آسمانىِ واضح، اتمام حجّت کرده است! (و آنچه درباره زهد و شکر لازم بوده، به شما تعليم داده است)» (نهج‌البلاغه، خطبه ۸۲) شرح: امیرالمومنین (ع) در این خطبه به تبیین حقیقت زهد می‌پردازند و با تفاسیر نادرستِ رایج، مقابله می‌کنند. بسیاری زهد را تنها در پوشیدن لباس ساده، کناره‌گیری از جامعه، انزوا، یا عدم مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی خلاصه می‌کنند، در حالی که این موارد نشانه واقعی زهد نیستند. حقیقت زهد، که در مقابل «رغبت» قرار دارد، عبارت است از «بی‌اعتنایی به مواهب مادی» و «عدم وابستگی به دنیا و مظاهر آن»، حتی اگر فرد امکانات وسیعی در اختیار داشته باشد. فرد زاهد، به دلیل عدم وابستگی به دنیا، دارای ویژگی‌های زیر است: ۱. عدم پیروی از آرزوهای دور و دراز: آرزوهای دست‌نیافتنی و طولانی، مختص دنیاپرستان است و فرد زاهد از آنها دور است. ۲. سپاسگزاری در برابر نعمت‌ها: او در مواجهه با نعمت‌های الهی، شاکر است و این نعمت‌ها او را از یاد خدا غافل نمی‌کند. ۳. خویشتنداری در برابر گناهان: زاهد در برابر گناهان، کنترل نفس خود را حفظ می‌کند و دل و دینش را به گناه نمی‌بازد. بنابراین، زهد واقعی، حالتی درونی و روحی است که در آن فرد، دل به دنیا نمی‌بندد و این بی‌اعتنایی، او را در مسیر بندگی خدا استوارتر می‌سازد. @Nadebun
‌ 🌹 «از رفتار "إبن نابغه" (کنایه از عَمروعاص) در تعجبم! او در میان اهالی شام، من را شخصی شوخ و بذله‌گو معرفی می‌کند و چنین وانمود می‌سازد که پیوسته با شوخی و بیهوده‌گویی، مردم را سرگرم می‌کنم. اما کلام او، فاقد اعتبار و سخنانش، آمیخته با گناه است؛ چرا که بدترین سخن، دروغ است و او به طور مداوم بر مدار دروغ‌گویی می‌چرخد. وعده می‌دهد و به عهد خویش پایبند نمی‌ماند. هنگامی که چیزی از او درخواست شود، دست در جیب نمی‌برد و بخل می‌ورزد، اما اگر خودش چیزی از دیگری بخواهد، اصرار و پافشاری می‌کند. عهدشکنی، رویه اوست و حتی پیوندهای خانوادگی را نیز قطع می‌نماید. در هنگام کارزار، با فریاد و فرمان، لشکریان را هدایت می‌کند (و این همه هیاهو، برای آن است که مردم، او را دلاور بپندارند)، اما این وضعیت تنها تا زمانی ادامه دارد که دست‌ها به قبضه شمشیر نرفته است. اما زمانی که جنگ شروع می‌شود، او برای حفظ جانش، لباس‌هایش را درمی‌آورد و عورتِ خود را نمایان می‌سازد (تا انسان‌های شریف، از کشتن او صرف نظر کنند). آگاه باشید! به خداوند قسم، یاد مرگ، من را از مشغول شدن به لهو و لعب باز داشته است، در حالی که فراموشی آخرت، او را از گفتن حق بازداشته است. او با معاویه بیعت کرد، تا آنکه پاداشی از او دریافت کند (و حکومت مصر برایش تضمین شود) و در ازای از دست دادن دینش، اندکی رشوه دریافت نماید» (نهج‌البلاغه، خطبه۸۴) شرح: «عمرو عاص» قصد داشت با تهمتِ شوخ‌طبعی و هزل‌گویی، عدم صلاحیت ِ امام (علیه السلام) برای خلافت را اثبات کند. امام (علیه السلام) با خطاب قرار دادن عمرو عاص به عنوان "ابن نابغه"، به فساد خانواده و مادرِ او اشاره دارد؛ زیرا در سنت عرب، افراد را به دلیل شهرت مادرشان (چه نیک یا بد) به او نسبت می‌دادند. مادر «عمرو عاص»، در فساد اخلاقی، مشهور بود و با چند نفر از جمله «ابوسفیان» رابطه‌ی نامشروع داشت. هنگام تولدِ «عمرو»، بر سر او اختلاف بود، اما مادرش، به دلیل حمایت مالی بیشتر «عاص»، او را فرزندِ او معرفی کرد، اما «ابوسفیان» معتقد بود عمرو فرزند اوست. این سخن امام (علیه السلام) درباره‌ی مادر عمرو عاص، در واقع مقدمه‌ای برای بیان این نکته بود که از چنین فردی، نباید انتظاری غیر از تهمت‌زدن به پاکان را داشت. دشمنان امام (علیه السلام) هنگامی که قادر به یافتن نقطه‌ضعفی در مقام علمی، تقوا، زهد، پارسایی، شجاعت و تدبیر آن حضرت نبودند، به چنین بهانه‌های واهی - مانند شوخ‌طبعی -، متوسل می‌شدند، تا بگوید ایشان برای خلافت صلاحیت ندارد. این نشان می‌دهد که شایستگی‌های امام (علیه السلام) آنچنان آشکار بود که هیچ‌کس نمی‌توانست منکر آن شود و ناگزیر به چنین تهمت‌های بی‌اساسی پناه می‌بردند. باید بدانیم که این تهمت‌ها، در طول تاریخ، دائماً از سوی سران جبهه کفر و باطل، به سوی سران و بزرگان جبهه حق، سرازیر بوده و هست. نکند ما در هیاهوی رسانه‌ای دشمن غرق شویم و تهمت‌های ناپاکان را نسبت به پاک‌ترین افراد عالم، باور کنیم. @Nadebun
‌ 🌹 «گواهى می‌دهم که معبودى جز خدا نيست؛ يگانه است و همتايى ندارد. سرآغازى است که پيش از او چيزى نبوده و آخرى است که پايانى ندارد. اندیشه‌هایِ دور پرواز، کُنه صفاتش را درک نمی‌کند و عقل ها به چگونگى ذاتش پى نمی‌برد، تجزيه و تبعيض در او راه ندارد و چشم‌ها و اندیشه‌ها به او احاطه نمی‌یابد (چشم‌ها او را نمی‌بیند و عقل ها به کُنه ذاتش نمی‌رسد)» (نهج‌البلاغه، خطبه ۸۵) شرح: خداوند، موجودی بی‌نقص و کامل است و صفات او به دو دسته تقسیم می‌شوند: ۱. صفات سلبی (جلال): این صفات، هرگونه نقص، محدودیت یا وابستگی را از خدا دور می‌کنند. جسمانیّت، محدود بودن به زمان یا مکان، نیازمند بودن، و ... از این دست صفات هستند. این‌ها خصوصیاتی هستند که به موجودات فانی نسبت داده می‌شوند و ذات خداوند از آن‌ها مبرّاست. صفات سلبی، در واقع ویژگی‌هایی هستند که خداوند آن‌ها را «ندارند». ۲. صفات ثبوتی (جمال): این صفات، کمال خداوند را نشان می‌دهند. مانند علم و قدرت بی‌نهایت، خالقیت و رازقیّت، و ... . این صفات، نمایانگر اوج قدرت و شکوه الهی هستند و هرچند ممکن است در سطوح پایین‌تر به دیگران نیز نسبت داده شوند، اما در ذات الهی، این کمالات بدون هیچ‌گونه محدودیت وجود دارند. صفات ثبوتی، همان خصلت‌های مثبتی هستند که خداوند آن‌ها را داراست. بنابراین ستایش پروردگار، دو جنبه اصلی دارد: الف) تسبیح (پاک و منزه دانستن): یعنی خدا را از هر عیب، نقص، یا وابستگی به صفاتی که برای مخلوقات است (مثل خوردن، خوابیدن، جسم بودن)، منزّه و مبرّا بدانیم. وقتی می‌گوییم "سبحان الله"، یعنی خدا را از هرگونه شباهت به موجودات دیگر، برتر و منزه می‌دانیم. ب) تحمید (ستایش صفات نیکو): این یعنی خدا را به خاطر صفات کمالی‌اش مانند علم، قدرت، بخشندگی و حکمت، ستایش کنیم. یعنی بگوییم تمام خوبی‌ها، نعمت‌ها و کمالات از او سرچشمه می‌گیرد و تنها او شایسته ستایش است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ابتدای این خطبه هم به «تحمید» و هم به «تسبیح» خدا می‌پردازد. @Nadebun