#معرفی_کتاب
این داستان تمثیلی شیرین و پرمعنی که با ذوق هنری خاص سیلوراستاین نوشته و تصویرسازی شده، نه تنها با بچهها، بلکه با همهی ما سخن میگوید.
🦁🦁
شیر جوانی در جنگل، جایی حوالی آفریقا زندگی میکرد. یک شب، او و شیرهای دیگر با صدای شلیک گلوله از خواب پریدند. همهی شیرها به جز شیر جوان، فرار کردند. شیر جوان وقتی شنید که شکارچیها آمدهاند، گیج شد چون اصلاً نمیدانست شکارچی یعنی چی؟! با این وجود، از اسم «شکارچی» خوشش آمد و بین علفهای بلند پنهان شد تا آنها را از نزدیک ببیند. او کلاههای قرمز شکارچیها را بر سرشان دید و تفنگهایشان به نظرش چوبهایی بامزه آمدند که از آنها صداهای بلندی در می آمد. شیر از قیافهی آنها خوشش آمد.
برای همین، وقتی یک شکارچی نزدیکش آمد، بلند شد و سلام کرد، چون میخواست با شکارچی دوست شود. اما داستان به این سادگیها پیش نمیرود و اتفاقات شگفتانگیزی در راه است...
#لافکادیو
#شل_سیلوراستاین
📣این کتاب رو داریمش.😊
@NaeinPl