🌹🌱🌹🌱🌹🌱
همه یکی یکی میروند..
بعد هر خداحافظی که بغضم را میخورم در دلم میگویم : یعنی برای اینهمه آدم جا بود و یه کنج از حرم فقط برای من جا نبود؟
در کربلای به وسعت جهان فقط من اضافه بودم؟
اما خوب تر که نگاه میکنم دست که روی شکمم میگذارم میبینم چقدر در آغوش امامم. چقدر نزدیک ترم.
چقدر حضورش را حس میکنم.
راستش بارهای قبل برای دلم میرفتم برای صفا. خب صفا هم داشت.
پس غر میزدم موقع خستگی بهانه میگرفتم حتی شاید بین مسیر دل میشکستم، گناه میکردم. چون برای دلم میرفتم.
اما حالا برای او نرفتم.
هربار شکر میکنم که خدا بندهاش را و حسین نوکرش را و مهدی سربازش را به وجودم امانت داده.
میدانم که سرباز میشود. نیت مادر که رد خور ندارد نه؟
هر بار حس میکنم امام به من لطف کرده که امسال نطلبیده..
امسال جا ماندن را با تمام وجود درک میکنم.
پس غر نمیزنم. دل نمیشکنم. لج بازی نمیکنم.
فقط بغض میخورم و دلداریش میدهم که ``قشنگ مامان سال دیگه باهم میریم باشه؟ غصه نخوریا!``
امسال حس میکنم طلبیده ترم
چون برای دلیلی مهم تر از دلم ماندم.
وقتی دلم با تمام وجود فریاد میزد برو، ماندم؛ برای نوکر حسین؛ برای هدیه علیاصغر حسین!
#فانوس
#مادرانه
#اربعین
نفس| نجات فرزندان سقط
@Nafasir1401