﷽
🔰دشداشهی مشکی
*روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✍🏻 محمد برهان
#قسمت_دوم
فروشنده گفته بود وقتی عرق کنی، پارچهی این دشداشه شوره نمیبندد. امّا الان کمکم دارد سفید میشود. جای بند کوله و زیر یقه. البته نسبت به عرقی که کردم، واقعا میشود گفت اتفاقی نیفتاده.
اول توی موهایم و روی پیشانی قطرات درشتی تشکیل میشود، سپس ابرویهایم را سیراب میکند و بعد شُرّه میکند روی عینکم و چشمهایم، و صورتم را میپوشاند. خیسِ خالی میشوم، مثل پرویز پرستویی در فیلم بادیگارد بعد از زمین خوردن با موتور. گرما پوست تن را میخورد.
سیگاریها هم که امانممان را بریدهاند. اینجا سیگار یک زبان بینالمللی است؛ سیگار تعارف کردن یک ایرانی به یک عراقی و بالعکس، نشان میدهد که هر دو به یک قشر خاص تعلق دارند. معمولا جوامع هرچه کوچکتر و محدودتر باشند، وحدت بیشتری هم دارند؛ به همین خاطر جامعهی سیگاریها هوای هم را دارند (البته فکر نمیکنم جامعهی سیگاریهای عراق، کوچک و محدود باشد).
الان که دارم مینویسم، بوی گند سیگار کلّ اسکان را برداشته؛ دارم خفه میشوم. یک نفر ایرانی به چند زائر عراقی سیگار تعارف کرده و الآن هم صحبتشان گل انداخته. نمیدانم، شاید دارند با زبان سیگاریها با هم صحبت میکنند، چون از دست و پا و قیافه برای ارتباط گیری استفاده میکنند.
به یکیشان گفتم عزیزم بيرون هم جا هست برای کشیدن، تازه بیشتر میچسبد؛ به زبان سیگاریها حالیام کرد که همین نخ را بکشم، میروم بيرون (!). آخر سر هم چند نخ دیگر کشید و هنوز هم بيرون نرفته. اگر کلّ حسینه محلّ اسکان یک سقف بزگ باشد، جایی که من استراحت میکنم میشود دودکشِ این سقف. دورم حلقه زدهاند، میکشند و بلندبلند با زبان سیگاریها صحبت میکنند.
┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
#دشداشهی_مشکی
#اربعین
#ارباب
#زیارت
#سیگار 🚬
@NafirNey