💎 #خاطرات
عفت عامل عفت
🪡 گویند مرد خیاطی بود بسیار با عفت و زنی داشت عفیفه. روزی آن زن پیش شوهر خود نشسته بود و زبان به شوخی گشود و گفت که تو قدر عفاف مرا نمی دانی.
🔹 من چنین و چنان هستم و شروع کرد از عفت خود تعریف کردن. مرد گفت: راست می گویی اما عفاف تو نتیجه عفاف من است. من اگر بی عفت بودم، تو هم عفت نداشتی.
🔅 زن گفت: هیچ کس نمی تواند زن را نگاه دارد اگر بخواهد بی عفتی کند. مرد گفت: تو را اجازه می دهم هر جا که خواهی برو و هر چه خواهی بکن.
🔖 روز بعد او خود را بیاراست و چادر در سر کشید و از خانه بیرون رفت و تا به شب می گشت و هیچ کس توجهی به او نکرد مگر یک مرد که گوشه چادر او را کشید و گذشت و رفت.
📍چون شب شد، زن به خانه آمد. مرد گفت صبح به شب گردیدی و هیچ کس به تو توجهی نکرد مگر یک کسی که او نیز رها کرد.
🌀 زن گفت: از کجا دیدی؟ گفت: من در خانه خود بودم اما من در عمر خود به هیچ زن نامحرمی به چشم خیانت نگاه نکردم مگر وقتی که در کودکی گوشه #چادر زنی را گرفته بودم و در همان لحظه پشیمان شده و رها کردم.
💢 دانستم اگر کسی به ناموس من توجه کند بیش از این نیست. زن به پای شوهر افتاد و گفت مرا معلوم شد که #عفاف من از عفاف توست.
📕 جوامع الحکایات، ص 338؛ لئالى الاخبار، ج 5، ص
#حجاب
➖➖➖➖➖➖➖➖
🌿 @Naghshe_rah313
💎 #خاطرات
🎙 خاطره ای از جناب آقای محمدرضا خُرّمیان:
📆 سال 1385 و 1386 دو مرتبه به شهر زوریخ که از شهرهای بزرگ کشور سوئیس است، دعوت شدم. در آنجا مسجدی هست به نام «امام علی علیه السلام» که متعلق به ایرانیان مقیم زوریخ است.
🏷 البته شیعیان افغانی و عراقی هم در آنجا حضور می یابند. هر دو دعوت در ماه محرم الحرام بود.
📖 بنده هر شب نماز جماعت مغرب و عشاء را اقامه می کردم و سپس چند دقیقه ای قرآن تلاوت کرده، بعد از آن حدود یک ساعت پیرامون علل قیام امام حسین علیه السلام و بعضاً احادیث اخلاقی سخنرانی می کردم.
🏴 پس از آن عزاداری و توسل و سینه زنی مفصل و روضه خوانی سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شروع می شد که خودم همه را می خواندم. پس از دعا و اتمام مراسم نیز، شام داده می شد.
❗️ در چندین شب متوالی وسط روضه خواندن متوجه شدم که در قسمت خانم ها که پشت پرده بودند، خانمی با صدای بلند گریه میکند و بعضاً جیغ میکشد و نعره میزند.
❓ از آقای خیابانی که مسئول و گرداننده مسجد بود پرسیدم: آیا این خانم مشکلی دارد و یا مثلًا اولادش فوت شده که این طور گریه و ناله می کند؟
🔖 آقای خیابانی گفت: این خانم داستانی دارد که می گویم بیاید در دفتر مسجد تا خودش برای شما تعریف نماید.
🔅 آن خانم به دفتر مسجد تشریف آوردند. به او گفتم: شنیده ام که حال خوشی دارید، میخواستم ببینم اگر داستانی دارید برایم نقل کنید تا استفاده کنیم.
👨👩👧👦 آن خانم گفت: من و شوهرم با دختر و پسرم حدود پانزده سال قبل برای زندگی به شهر زوریخ آمدیم. از روز اوّلی هم که آمدیم متأسفانه دینمان را کنار گذاشتیم.
🔹 من حجابم را کنار گذاشتم و نماز و روزه و عبادات را هم دیگر به جا نیاوردیم. مادرم وقتی فهمید که من بی حجاب شده ام، مرتّب از تهران تلفن میزد و مرا نصیحت میکرد.
😢 مادرم با گریه میگفت: پدرت از وقتی که فهمیده تو بی حجاب شدی، نماز نمی خوانی و عبادت نمی کنی، دائماً گریه میکند و سر نمازها برایت دعا میکند که هر چه زودتر با خدا آشتی کنی.
🔸 پس از گذشت پانزده سال، امسال دو ماه به محرم مانده، شبی در عالم رؤیا دیدم که در سالنی هستم که مردها و زن های زیادی در آن جمع بودند. یک دفعه در سالن باز شد، آقایی آمد و با صدای بلند اعلام کرد:
😍 آقایان و خانم ها آماده باشید، الآن آقا امام حسین علیه السلام تشریف می آورند.
طولی نکشید که در سالن باز شد و آقا امام حسین علیه السلام با جبروت و چهرهای بسیار زیبا و نورانی که من در عمرم شخصی به آن شُکوه و زیبایی ندیده بودم، تشریف فرما شدند.
📌 جمعیت، کوچه باز کردند، آقا آمدند و شروع به سلام و علیک با حاضران کردند. من در عالم خواب با خودم گفتم: ای وای بر من! من که #حجاب ندارم، چطور با آقا روبرو شوم؟
💥 حضرت که نزدیک من شدند، من دو دستم را روی سرم گذاشتم که جلوی آقا خجالت نکشم. وقتی حضرت نزدیک من رسیدند، من به ایشان سلام کردم. تا سلام کردم آقا روی مبارکشان را از من برگرداندند.
⁉️ یک لحظه ساکت شدم و نفس در سینه ام حبس شد. بعد، امام حسین علیه السلام فرمودند: دخترم! ما به تو چه بدی کردیم که شما با ما قهر کردید؟
⭕️ من دیدم هیچ جوابی ندارم؛ زیرا راست میگفت. آن ها که به ما بدی نکرده بودند. ما خودمان به خودمان بدی کردیم و با این بزرگواران و با مکتب انسان ساز آن ها قهر کردیم.
در اینجا شروع کردم به گریه کردن. جیغ میزدم و مرتب میگفتم: آقا! غلط کردم، اشتباه کردم، جبران میکنم.
❇️ سپس آقا امام حسین علیه السلام فرمودند: دخترم! اگر میخواهی عاقبت به خیر شوی و اگر میخواهی ما از شماها راضی شویم این گوشه عبای مرا بگیر. تا خم شدم و گوشه عبای آقا را گرفتم از خواب پریدم.
⏺ بعد از این ماجرای خواب، دو ماه است که باحجاب شده ام. دخترم هم باحجاب شده است. خودم و شوهرم نماز می خوانیم و با خدا و قرآن و پیامبر صلی الله علیه وآله
و اهل بیت علیهم السلام آشتی کرده ایم.
🔺 گریه ها و آه و سوزهای من از گذشته ام است که چطور پانزده سال در جهل و نادانی بودیم و چقدر مردها موی سرم را دیدند. گریه می کنم تا گناهانم پاک شود.
به او گفتم: این که امام حسین علیه السلام شما را از ضلالت و گمراهی نجات داد، همه از دعاهای پدر و مادرت بوده، همیشه آن ها را دعا کن و مواظب خود و بچه هایت باش.
📕 خاطره هاى آموزنده، ج۱، محمدی ری شهری
#عفاف
➖➖➖➖➖➖➖➖
🌿 @Naghshe_rah313
💎 #خاطرات
✅ مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی، پدر آیت الله العظمی حاج سید علی سیستانی، دامت برکاته، در مشهد مقدّس، برای آن که به محضر #امام_زمان (عج) شرفیاب شود، ختم زیارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز می کند.
✨ ایشان می فرمود: «در یکی از جمعه های آخر، ناگهان، شعاع نوری را مشاهده کردم که از خانهای نزدیک به آن مسجدی که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم، میتابید.
🏠 حال عجیبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه کوچک و فقیرانه ای بود که از درون آن، نور عجیبی می تابید.
📍 در زدم. وقتی در را باز کردند، مشاهده کردم که حضرت ولی عصر امام زمان (عج)، در یکی از اتاق های آن خانه، تشریف دارند و در آن اتاق، جنازه ای را مشاهده کردم که پارچه ای سفید روی آن کشیده بودند.
🔖 وقتی که من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت، به من فرمودند:
«چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من به دنبال شما بیایم.»
بعد فرمود:
💠 «این، بانویی است که در دوره بی حجابی (دوران رضا خان پهلوی)، هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرم او را ببیند!»
#حجاب
#عفاف
📕 شیفتگان حضرت مهدى(عج)، ج 3، ص 158
➖➖➖➖➖➖➖➖
🌿 @Naghshe_rah313
💎 #خاطرات
✅ هنگام کشف #حجاب، شبی برای شرکت در مجلس عزاداری امام حسین (علیهالسّلام) به همراه خانواده ام حرکت می نمودیم.
❓ ناگهان پاسبانی پیش آمد و با اعتراض گفت: چرا خانم با حجاب بیرون آمده است؟
🔹 من عصبانی شدم و دست پیش بردم که تفنگش را بگیرم. او میکشید و من هم میکشیدم که گفت: تفنگ پر است و خطرناک است ممکن است بیرون برود.
⁉️ گفتم: باشد بیرون برود تا یکباره از دست شما خلاص بشویم. آخر این وقت شب چه کسی به تو میگوید که متعرض شوی و ما را ناراحت کنی؟
خلاصه از هم جدا شدیم و او مرتب میگفت: شما مملکت را خراب کردهاید
من هم هرچه میگفت جوابش را می دادم تا از هم دور شدیم.
📕 آیت الله گلپایگانى، ص 62
#عفاف
➖➖➖➖➖➖➖➖
🌿 @Naghshe_rah313
💎 #خاطرات
📍 در زمانی که #چادر مانند گلوله ای آتشین بود بر قلب پلشت استعمار، روزی در چهار راه گلوبندک تهران بین یک زن باحجاب و مأموری مزدور درگیری به وجود آمد.
✅ آن فرومایه برای برگرفتن #حجاب از سر آن زن تلاش می کرد، اما او که حجاب را نشانه پاکدامنی و شعاری علیه استعمار خارجی و استبداد داخلی می دانست همچنان بر حفظ حجاب پافشاری داشت.
🔸 آیة اللّه طالقانی که از آنجا میگذشت با صحنه کشمکش آنان روبرو گشت. آن چنان خشمگین شد که موسی وار در شب حکومت فرعونیان زمان به یاری #زن شتافت و با مأمور گلاویز شد و آن زن را از چنگ آن بیشرم رها ساخت.
🏷 به دنبال این درگیری، بیگانه پرستان فرومایه آیة اللّه طالقانی را به جرم اهانت به مقامات بلندپایه مملکتی بازداشت و به شش ماه زندان محکوم کردند.
📕 آیة اللّه طالقانى، ص 30
#حجاب
➖➖➖➖➖➖➖➖
🌿 @Naghshe_rah313