ناحِله🏴
• • • و مےنویسد دختࢪی از آرزوهایش🌱✨ از زندگۍ و خیالاتش😌👀 بیا و بنشین کناࢪم تا برایت بگویم از شیطنت
#همهایناتفاقاتدرستبعدازخواستگاریمحمدحسینازلیلیمیافتد
#کسی_کهبینانتخابمحمدحسینونویدمردداست....🖇
نوید اسلحه را به سمتم گرفته بود! متعجب خیره به چشم هایش که تنفر در آن ها موج میزد مانده بودم.
خواستم لب بازم کنم حرفی بزنم فریادی چیزی اما نه! نمیشد... انگار لب هایم بهم چسبیده بود.
مدام جمله ای را تکرار میکرد:
_نمیزارم زنده بمونی!
صدای قدم های کسی در آن اتاق تاریک و خالی پیچید! به سمتش برگشتم.
انگار یک زن بود. کم کم چهره اش در نور نمایان شد.
چیییی؟ مژگان؟ او اینجا چه میکرد؟
نگاه خشمگینش تبدیل به خنده شد و با صدای بلندی قهقهه زد. شبیه این فیلم سینمایی ها شده بود.
وقتی دستش بالا امد.... 👀
#دختریکهواردیکپروندهخطرناکمیشود و ......🎬
#رمانعشقواحد
#ژانر:عاشقانھ❤️مذهبی
https://eitaa.com/joinchat/3563585649C8c98bf33ea