فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤مقام حضرت ام البنین سلام الله علیها🖤
#وفات_حضرت_ام_البنین
•────•❁•────•
@Nahelah
•────•❁•────•
ناحِله🏴
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 #من_میتࢪا_نیستمـ🌿 #شهیده_زینب_کمایی #قسمت_هشتم از آگاهی که به خانه برگشتم، آقای روستا و
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#شهیده_زینب_کمایی
#قسمت_نهم
من مـات و متحیر به او نگاه میکردم. با اینکه همهی آن حرف هارا باور داشتم و میدانستم
که جنس دخترم چیست، اما از گستردگی فعالیت های زینب در شاهین شهر بی خبر بودم
و این قسمت حرف ها برای من تازگی داشت.
امام جمعه گفت:
"زینب کمایی آنقدر شخصیت بالایی دارد که من به او قسم میخورم."
بعد از این حرف، من زیر گریه زدم. خدایا، زینب من به کجا رسیده که امام جمعهی یک
شهر به او قسم میخورد؟
زن و دختر امام جمعه هم خیلی خوب زینب را
میشناختند. از زمان گم شدن زینب تا رفتن به خانهی امام جمعه، تازه فهمیدم که همه دختر
مرا میشناسند و فقط من خاک برسر دخترم را آنطور که باید و شاید، هنوز نشناخته بودم.
اگر خجالت و حیایی در کار نبود، جلوی آقای حسینی، دو دستی توی سرم میکوبیدم.
آقای حسینی که انگار بیشتر از رئیس آگاهی و خانم کچویی به دست داشتنِ منافقین یقین
داشت، با من خیلی حرف زد و به من گفت:
"به نظر من شما باید خودتان را برای هر
شرایطی آماده کنید. احتمالا دست منافقین در ماجرای گم شدن زینب است. شما باید در حد و
لیاقت زینب رفتار کنید."حس میکردم بجای اشڪ، از چشم هایم خون سرازیر است. هرچه
بیشتر برای پیدا کردن دختر عزیزم تلاش میکردم و جلوتر میرفتم، ناامیدتر میشدم.
زینب هر لحظه بیشتر از من دور میشد.
آن روز آقای حسینی هم قول داد که از طریق
سپاه و بسیج دنبال زینب بگردد.
در سال های اول جنگ، بنزین کوپنی بود و
خیلی سخت گیر میآمد. امام جمعه، کوپنِ بنزین، به آقای روستا داد تا مـا بتوانیم به
راحتی به جاهای مختلف سر بزنیم و دنبال دخترم بگردیم.
قبل از هرکاری به خانه برگشتم. میدانستم که مادرم و شهرام و شهلا منتظر و نگران هستند.
آنها هم مثل من از شنیدنِ خبرهای جدید، نگران تر از قبل شدند. مادرم ذکر #یاحســین
علیه سلام✨ #یازینب سلام الله علیها✨ #یاعلـے علیه سلام✨ از دهنش نمیافتاد.
نذر مشکل گشا کرد. مادرم هرچه اصرار کرد که (کبری، یک استکان چای بخور... یک تکه نان
دهنت بگذار ... رنگت مثل گچ سفید شده)، من قبول نکردم.
حس میکردم طنابی به دور گردنم به سختی پیچیده شده است. حتی صدا و نالهام هم بزور
خارج میشد. شهرام هم سوار ماشین آقای روستا شد و برای جست و جو با ما آمد.
نمیدانستم به کجا باید سر بزنم...
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#شهیده_زینب_کمایی
#قسمتدهم
روز دوم عید بود و همه جا تعطیل بود. فقط به بیمارستان ها و درمانگاه ها ودوباره به
پزشکی قانونی و پایگاه بسیج سر زدیم.
وقتی هوا روشن بود، کمتر میترسیدم. انگار
حضور خورشید توی آسمان دلگرمم میکرد. اما به محض اینکه هوا تاریک میشد، افکار زشت
و ترسناک از همه طرف به من هجوم میآورد.
شب دوم از راه رسید و خانواده ی من همچنان
در سکوت و انتظار و ترس، دست و پا میزدند.
تازه میفهمیدم که درد گم کردن عزیز، چقدر
سخت است. گم شدهی من معلوم نبود که کجاست. نمی توانستم بنشینم یا بخوابم.
به هرطرف نگاه میکردم، سایهی زینب را میدیدم. همیشه جانماز و چادر نمازش در اتاق
خواب رو قبله پهن بود؛ در اتاقی که فرش نداشت و سردترین اتاق خانه ما بود. هیچکس
در آن اتاق نمیخوابید و از آنجا استفاده نمیکرد. آنجا بهترین مکان برای نماز های
طولانی زینب بود. روی سجادهی زینب افتادم. از همان خدایی که زینب عاشقش بود، با
التماس و گریه خواستم که زینب را تنها نگذارد.
مادرم که حال مرا میدید، پشت سرم همه جا میآمد و میگفت:
"کبری، مرا سوزاندی، کبری، آرام بگیر."
آن شب تا صبح خواب به چشمم نیامد. از
پشت پنجره به آسمان خیره شده بودم.
همهی زندگی ام از بچگی تا ازدواج، تا به دنیا
آمدن بچه ها و جنگ مثل یک فیلم از جلوی چشم هایم میگذشت.
آن شب فهمیدم که همیشه در زندگیام رازی وجود داشته؛ رازی نگفتنی. انگار همه چیز به
هم مربوط میشد. زندگی و سرنوشت من طوری رقم خورده بود و پیشرفته بود که باید
آخرش به اینجا میرسید.
آن شب حوصلهی حرف زدن با هیچکس را
نداشتم. دلم میخواست تنهای تنها باشم؛ خودم و خدا.
باید دوباره زندگیام را مرور میکردم تا آن راز را پیدا کنم؛ رازی را که میدانستم وجود دارد،
اما جرئت بیانش را نداشتم. باید از خودم شروع میکردم.
من کی هستم؟ از کجا آمده ام؟
پدر و مادرم چه کسانی بودند؟
زندگیام چطور شروع شد و چطور گذشت؟
زینب که نیمهی وجودم بود، چطور به اینجا
رسید؟اگر به همهی این ها جواب میدادم، شاید میتوانستم بفهمم که دخترم کجاست و
شاید قدرت پیدا میکردم که آن ترس را دور کنم و خودم را برای شرایطی بدتر و سخت تر
در زندگی آماده کنم...
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
_هࢪ ۅقټ بیڪاࢪ شدۍ!🙂
یھ ټسبیح بگیࢪ دسټټ ۅ بگۅ
"اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪ الفࢪج"♥️
هم ڊݪِ خۅڊټ آࢪۅم میگیࢪھ
همڊݪِ آقا ڪھیڪۍ ڊاࢪھ
بࢪا ظهۅࢪش دعا میڪݩھ:)
#امام_زمان
•────•❁•────•
@Nahelah
•────•❁•────•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگ حرمتم"!🙂🖤
┈•┈┈┈✾┈┈┈•┈
@Nahelah
┈•┈┈┈✾┈┈┈•┈
ناحِله🏴
از این عکسی که گرفتم خودم خیلی حال کردم 😍😍😍😍😍
چقدر این عکسهههههه چهههههههه قشنگههههه🥺🥺🥺🥺😍😍
وای ماه🥲💔
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
28.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 حتما ببینید👆🏻
گزارش تصویری #سیدنا در فرودگاه بغداد!
▪️حواشی سالگرد حاج قاسم در فرودگاه
▪️محل دقیق پیدا شدن دست حاجی
▪️فیلم جدیدی از لحظه انفجار ماشین
و… در ویدئو بالا ببینید
لینک کانال سیدنا 👇
https://eitaa.com/joinchat/2595225693Cb759e2481e
ناحِله🏴
🔴🎥 حتما ببینید👆🏻 گزارش تصویری #سیدنا در فرودگاه بغداد! ▪️حواشی سالگرد حاج قاسم در فرودگاه ▪️محل دقی
اینووو دیدید؟؟؟
چقدر قشنگهههههه
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
🔺شهید آوینی:
در اين مملكت همه آزادند، بجز حزب الهی ها
واقعا عین ناحقیه
برخورد با بازیکنی که بهش توهین شده فقط به خاطر اعتقاداتش
بی ادبی و بی اخلاقی بازیکن نساجی با بازیکن اخلاق مدار مهدی ترابی
و در این مورد خیلیییی تحت فشار بوده
با همه این تفاسیر
بازم در جبهه حق مونده
پس باید حمایتش کنیم
فرق نداره پرسپولیسی هستید یا نه
بحث،بحث فوتبال نیست بحث اعتقاداته!
#ترابی_تنها_نیست
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
✋
زن؛ زندگی؛ آزادی از نگاه عربستان سعودی
🔺ثبت نسبت کنیزی برای همسر کریس رونالدو در کارت اقامت وی در عربستان!
🔹عربستان بعلت عدم ازدواج رسمی رونالدو با جورجینا، نسبت او با رونالدو را "ملک یمین" ثبت کرده یعنی کنیز و برده...
⬅️ منتظر ماله کشی شبکه سعودی اینترنشنال در این باره هستیم
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
ناحِله🏴
چقدر این عکسهههههه چهههههههه قشنگههههه🥺🥺🥺🥺😍😍 وای ماه🥲💔
برای شما که خیلی قشنگه
خانوم ناحله ماه 😁✨
هدایت شده از مهدی پورعسکری|خوشنویسی
دیشب سر بازی پرسپولیس ونساجی اون صحنه ای که ترابی بی دلیل بخاطر حمله عامدانه موسوی بازیکن نساجی که بارها تو استوریش از اشوبگران حمایت کرده بود اخراج شد خیلی دلمگرفت...
خیلی کمپیشمیاد یه بازیکن انقلابی باشه الان و محکم پای اعتقادش بمونه
باید از ترابی حمایت بشه
همیشه از ضد انقلاب توهین شده وفحش خورده
#ترابی_تنها_نیست
@mahdipouraskari