✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه نساء،ادامه آیه (۳۱)🔹 🔺شدیدترین گناهان آن است که مرتکبش آن را کوچک بشمرد .
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه نساء آیه (۳۲)🔹
✅شأن نزول:
🔹مفسر معروف طبرسى در مجمع البیان نقل مى کند: امّ سلمه (یکى از همسران پیامبر) به پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد:
❓چرا مردان به جهاد مى روند و زنان جهاد نمى کنند؟
❓چرا براى ما نصف میراث آنها مقرر شده؟
✔️اى کاش ما هم مرد بودیم و همانند آنها به جهاد مى رفتیم، و موقعیت اجتماعى آنها را داشتیم.
💡آیه فوق نازل گردید و به این سؤالات و مانند آن پاسخ گفت.
🔹و در تفسیر المنار مى خوانیم: جمعى از مردان مسلمان، هنگامى که آیه ارث نازل شد و سهم مردان را دو برابر زنان ذکر کرد، گفتند:
🔹اى کاش! اجر و پاداش معنوى ما نسبت به آنها نیز چنین بود!
و جمعى از زنان نیز گفتند: اى کاش! مجازات و کیفرهاى ما نصف مجازات
مردان بود، همان طور که سهم ارث ما نیمى از ارث آنها است!
✅آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
🔹همین شأن نزول در تفسیر فى ظلال و روح المعانى با تفاوت مختصرى ذکر شده است.
✅تفسیر:
تساوى مرد و زن در کسب
همان طور که در شأن نزول آمده است، تفاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت یک سؤال در آمده بود، آنها گویا توجه نداشتند که این تفاوت به خاطر آن است که: هزینه زندگى، عموماً بر دوش مردان مى باشد، و زنان از آن معافند.
به علاوه هزینه خود آنها نیز بر دوش مردان است، و همان طور که سابقاً اشاره شد، سهمیه زنان عملاً دو برابر مردان خواهد بود.
لذا آیه فوق مى گوید: برترى هائى را که خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعض دیگر قائل شده هرگز آرزو نکنید 💡(وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْض).
زیرا این تفاوت ها هر کدام اسرارى دارد که از شما پوشیده و پنهان است، چه تفاوت هائى که از نظر آفرینش، جنسیت، صفات جسمى و روحى دارید و پایه نظام اجتماعى شما است.
و چه تفاوت هائى که از نظر حقوقى به خاطر موقعیت هاى مختلف همانند ارث قرار داده شده است.
تمام این تفاوت ها بر طبق عدالت و قانون الهى مى باشد و اگر غیر از آن مصلحت بود براى شما قائل مى شد.
بنابراین، آرزوى تغییر آنها یک نوع مخالفت با مشیت پروردگار که عین حق و عدالت است مى باشد.
🔹البته نباید اشتباه کرد، آیه اشاره به تفاوت هاى واقعى و طبیعى مى کند، نه تفاوت هاى ساختگى که بر اثر استعمار و استثمار طبقاتى به وجود مى آید، چه این که آنها نه خواست خدا است، و نه چیزى است که آرزوى دگرگون کردن آن نادرست باشد، بلکه تفاوت هائى است ظالمانه و غیر منطقى که باید در رفع آن کوشید.
🔹فى المثل زنان نمى توانند آرزو کنند: اى کاش! مرد بودند، و مردان نیز نباید آرزو کنند: اى کاش! زن مى شدند; زیرا این دو جنس اساس نظام اجتماع انسانى است.
🔹اما در عین حال نباید این تفاوت جنسیت سبب شود که یکى از این دو جنس حقوق دیگرى را پایمال کند، و آنها که آیه را دستاویز براى ادامه تبعیضات نارواى اجتماعى پنداشته اند، سخت در اشتباهند.
لذا بلافاصله مى فرماید: مردان نصیبى از آنچه به دست مى آورند دارند، و زنان نیز نصیبى از آنچه کسب کرده اند
💡(لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ).
خواه موقعیت طبیعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با یکدیگر) و یا تفاوت به خاطر تلاش ها و کوشش هاى اختیارى.
✔️قابل توجه این که: کلمه اکتساب که به معنى تحصیل کردن و به دست آوردن است، مفهوم وسیعى دارد، که هم کوشش هاى اختیارى را شامل مى شود، و هم آنچه را که انسان به وسیله ساختمان طبیعى خود مى تواند به دست بیاورد.
پس از آن مى فرماید: به جاى آرزو کردن این گونه تفاوت ها، از فضل خدا و لطف و کرم او تمنا کنید که به شما از نعمت هاى مختلف و موفقیت ها و پاداش هاى نیک ارزانى دارد
💡(وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ).
و در نتیجه، افرادى خوشبخت و سعادتمند باشید، خواه مرد باشید یا زن، و خواه از این نژاد باشید یا نژاد دیگر، و در هر حال آنچه را خیر واقعى و سعادت شما در آن است بخواهید، نه آنچه شما خیال مى کنید ـ و تعبیر به مِنْ فَضْلِهِ شاید اشاره به همین معنى مى باشد ـ .
روشن است: تقاضاى فضل و عنایت پروردگار به این نیست که انسان به دنبال اسباب و عوامل هر چیز نرود، بلکه باید فضل و رحمت او را در لابلاى اسبابى که او مقرر داشته است جستجو کرد; چرا که خداوند به همه چیز دانا است
💡 (إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْء عَلیماً).
او مى داند براى نظام اجتماع چه تفاوت هائى از نظر طبیعى و یا حقوقى لازم است، و بنابراین، در کار او هیچ گونه تبعیض ناروا، و بى عدالتى نیست، و نیز از اسرار درون مردم با خبر است و مى داند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مى پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است، مى اندیشند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۹۲)🔹 ✅بهترين و بدترين نوع علم: 🔹امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه
ترجمه و شرح حکمت(۹۳)
آزمون هاى بشرى با دو هدف انجام مى شود: گاه براى کشف مجهولى است مانند تمام امتحاناتى که در سطوح مختلف آموزش و پرورش و دانشگاه هاست; همه براى این است که بدانند کدام شاگرد دروس خود را به گونه صحیح و کامل آموخته و کدام نیاموخته است و یا این که طلاى مشکوکى را به درون کوره مى برند تا معلوم شود باطن آن چیست; آیا واقعاً طلاست یا فلز دیگر و اگر طلاست خالص است یا ناخالص.
نوع دیگرى از امتحان براى کشف مجهول نیست، بلکه براى رساندن به کمال صورت مى گیرد، مثل این که مى دانیم فلان طلا ناخالصى دارد، آن را به کوره مى بریم تا ناخالصى ها بسوزد و طلاى خالص به دست آید و از این قبیل تمام تمرین هایى است که ورزشکاران پیش از حضور در میدان مسابقه انجام مى دهند; همه اینها براى پرورش و رسیدن به کمال مطلوب است.
آزمون هاى الهى به معناى اول نیست، همان گونه که امام(علیه السلام)در جمله بالا به آن اشاره فرموده و مى گوید: «وَإنْ کانَ سُبْحانَهُ أعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أنْفُسِهِمْ» و همان گونه که در سوره «عنکبوت» آمده «(أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ); آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها مى شوند و آزمایش نخواهند شد؟ ما کسانى را که پیش از آنها بودند آزمودیم (و اینها را هم آزمایش مى کنیم) باید علم خدا درباره کسانى که راست مى گویند و کسانى که دروغ مى گویند تحقق یابد».(2)
بنابراین تمام امتحانات الهى براى این است که ناخالصى ها برطرف گردد و بندگان به خلوص واقعى برسند، همان گونه که در آیه شریفه 155 سوره «بقره» آمده است: (وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الاَْمْوالِ وَالاَْنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرینَ).
مطابق این آیه خداوند با انواع مشکلات، ناامنى ها، گرسنگى ها، کمبود محصولات زمینى و آفات انسانى بندگانش را مى آزماید تا صابران یعنى کسانى که دربرابر این آزمایش ها مقاومت کردند به وجود آیند و به آنها بشارت نیل به مقامات عالیه داده شود.
و در آیه 141 «آل عمران» این مطلب با وضوع بیشترى بیان شده، زیرا بعد از ذکر پاره اى از امتحانات الهى مى فرماید: «(وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکافِرینَ); هدف این است که خداوند افراد باایمان را خالص گرداند و کافران را نابود سازد».
2. معیار پاداش و کیفر؟
به یقین نیت انسان رابطه نزدیکى با صفات درونى او دارد. کسى که نیت کار خیرى مى کند انسان وارسته، با سخاوت و ایثارگرى است، هرچند به مقصود خود نرسد و آن کس که نیت آزار و اذیت و کشتار مردمان دارد به یقین آدم شرورى است; ولى نه در شرع و نه در عرف عقلا کسى را بر نیتش کیفر نمى دهند مگر این که بر طبق آن کارى انجام داده باشد. نیز کسى را به دلیل نیتش مستحق پاداش نمى بینند.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که اگر چنین است چرا در روایات اسلامى آمده است که نیت شر، کیفر ندارد اما نیت خیر، پاداش دارد؟ در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِیرَ لَیَقُولُ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی حَتَّى أَفْعَلَ کَذَا وَکَذَا مِنَ الْبِرِّ وَوُجُوهِ الْخَیْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِکَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِیَّة کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ مِثْلَ مَا یَکْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ; بنده مؤمن تنگدست مى گوید خداوندا به من روزى فراوان ده تا چنین و چنان از کارهاى نیک و برنامه هاى خوب انجام دهم. هنگامى که خدا بداند او در این نیتش صادق است اجر و پاداشى را که اگر عمل مى کرد به او مى داد، به سبب نیتش مى دهد. خداوند بخشنده و کریم است».(3)
در روایت دیگرى نیز در همان باب آمده است که هرگاه افراد با ایمان نیت خیرى کنند و موفق بر انجام آن نشوند یک حسنه براى آنها نوشته مى شود و اگر عمل کنند ده حسنه; ولى هنگامى که نیت معصیتى کنند تا عمل نکرده اند چیزى براى آنها نوشته نمى شود.(4)
پاسخ این سؤال روشن است و آن این که ثواب بر دوگونه است ثواب استحقاقى و ثواب تفضلى; پاداشى که بر عمل داده مى شود از باب استحقاق است (هرچند استحقاق نیز خود نوعى تفضل الهى است) و پاداشى که به نیت داده مى شود پاداش تفضلى است.(5)
*
پی نوشت:
(1). براى شرح بیشتر به تفسیر نمونه، ج 2، ص 32 (ذیل آیه 191 سوره بقره) مراجعه شود.
(2). عنکبوت، آیه 2 و 3.
(3). کافى، ج 2، ص 85، ح 3.
(4). همان، ص 498، ح 2.
(5). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه، حدیثى شبیه این حدیث (البته با تفاوت هایى) از امیرمؤمنان از کتاب تنبیه الخاطر مالکى و امالى شیخ طوسى نقل کرده که تفاوت هایش نشان مى دهد از منبع دیگرى گرفته شده است. (مصادر نهج البلاغه،
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه تفسیر سوره نساء ادامه آیه (۳۲)
✅نکته ها:
این تفاوت ها براى چیست؟
بسیارى از خود مى پرسند:
چرا بعضى از افراد استعدادشان بیشتر و بعضى کمتر؟!
بعضى زیبا و بعضى دیگر از زیبائى کم بهره اند؟!
بعضى از نظر جسمى فوق العاده نیرومند و بعضى معمولى هستند؟!
آیا این تفاوت هاى طبیعى با اصل عدالت پروردگار سازگار است؟
در پاسخ باید به چند نکته توجه داشت:
۱ ـ تفاوت هاى ساختگى
قسمتى از تفاوت هاى جسمى و روحى مردم با یکدیگر، معلول اختلافات طبقاتى و مظالم اجتماعى و یا سهل انگارى هاى فردى است که هیچ گونه ارتباطى به ـ دستگاه آفرینش ندارد، مثلاً بسیارى از فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر هم از نظر جسمى قوى تر و زیباتر و هم از نظر استعداد پیشرفته ترند.
به دلیل این که آنها از تغذیه و بهداشت کافى بهره مندند، در حالى که اینها در محرومیت قرار دارند، و یا افرادى هستند که بر اثر تنبلى و سهل انگارى نیروهاى جسمى و روحى خود را از دست مى دهند. این گونه اختلاف ها را باید اختلاف هاى ساختگى و بى دلیل دانست، که با از بین رفتن نظام طبقاتى و تعمیم عدالت اجتماعى از میان خواهد رفت، و هیچ گاه اسلام و قرآن بر این گونه تفاوت ها صحّه نگذاشته است.
* * *
۲ ـ تفاوت هاى واقعى
قسمتى دیگر از این تفاوت ها، طبیعى و لازمه آفرینش انسان است، یعنى یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى کامل برخوردار باشد، تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شکل و یک جور نخواهند بود، و طبعاً با هم تفاوت هائى خواهند داشت.
ولى باید دانست: معمولاً مواهب الهى و استعدادهاى جسمى و روحى
انسان ها آن چنان تقسیم شده که هر کسى قسمتى از آن را دارد.
یعنى کمتر کسى پیدا مى شود که این مواهب را یک جا داشته باشد.
یکى از نیروى بدنى کافى برخوردار است، و دیگرى استعداد ریاضى خوبى دارد.
یکى ذوق شعر، و دیگرى عشق به تجارت.
و بعضى هوش سرشارى براى کشاورزى، و بعضى از استعدادهاى ویژه دیگرى برخوردارند.
مهم این است که: جامعه یا خود اشخاص، استعدادها را کشف کنند، و آنها را در محیط سالمى پرورش دهند، تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره بردارى کند.
* * *
۳ ـ جامعه به منزله یک پیکر
این موضوع را نیز باید یادآورى کرد که یک جامعه همانند یک پیکر انسان، نیاز به بافت ها، عضلات و سلول هاى گوناگون دارد، یعنى همان طور که اگر یک بدن، به طور کامل از سلول هاى ظریف همانند سلول هاى چشم و مغز ساخته شده باشد، دوام ندارد، و یا اگر تمام سلول هاى آن خشن و غیر قابل انعطاف، همانند سلول هاى استخوانى باشند، کارائى کافى براى وظائف مختلف نخواهد داشت.
بلکه باید از سلول هاى گوناگونى که یکى وظیفه تفکر، دیگرى مشاهده، سومى شنیدن و چهارمى سخن گفتن را عهده دار شوند، تشکیل شده باشد.
همچنین براى به وجود آمدن یک جامعه کامل نیاز به استعدادها، ذوق ها و ساختمان هاى مختلف بدنى و فکرى است.
اما نه به این معنى که بعضى از اعضاء پیکر اجتماع در محرومیت به سر برند، یا خدمات آنها کوچک شمرده شود، و یا تحقیر گردند، همان طور که سلول هاى بدن با تمام تفاوتى که دارند، همگى از غذا و هوا و سایر نیازمندى ها به مقدار لازم بهره مى گیرند.
به عبارت دیگر، تفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمت هائى که طبیعى است (نه ظالمانه و تحمیلى) به مقتضاى حکمت پروردگار است و عدالت هیچ گاه نمى تواند از حکمت جدا باشد.
فى المثل، اگر تمام سلول هاى بدن انسان یکنواخت آفریده مى شد، دور از حکمت بود، و عدالت به معنى قرار دادن هر چیز در محل مناسب خود، نیز در آن وجود نداشت.
همچنین اگر یک روز، تمام مردم جامعه مثل هم فکر کنند و استعداد همانندى داشته باشند در همان یک روز وضع جامعه به کلى درهم مى ریزد.
بنابراین، آنچه در آیه فوق درباره اختلاف ساختمان زن و مرد آمده، در واقع اشاره اى به همین موضوع است; زیرا بدیهى است اگر تمام افراد بشر، مرد و یا همه زن باشند، نسل بشر به زودى منقرض مى شود.
علاوه بر این که قسمت مهمى از لذات مشروع بشر از میان مى رود، حال اگر جمعى ایراد کنند که چرا بعضى زن و بعضى مرد آفریده شده اند؟ و این چگونه با عدالت پروردگار مى سازد؟ مسلّم است که این ایراد منطقى نخواهد بود; زیرا آنها به حکمت آن نیاندیشیده اند.
@Nahjolbalaghe2
🔹ادامه ترجمه وشرح نامه(۳۱)بخش چهارم
💡در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَهُوَ شَابٌّ مُؤْمِنٌ اخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَدَمِهِ; هر کس قرآن را بخواند در حالى که جوان با ايمان باشد، قرآن با گوشت و خون او عجين خواهد شد».(7)
نيز در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است که فرمود: «بَادِرُوا أَوْلاَدَکُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَکُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ; فرزندان خود را با احاديث (اهل بيت) آشنا سازيد پيش از آنکه گروه منحرف مرجئه (که اعتقادى به خلافت بلا فصل على(عليه السلام) نداشتند) از شما پيشى بگيرند».(8)
در مطالب بالا از وصيّت نامه اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز اين مطلب به خوبى بيان شده است. دليل آن هم روشن است، زيرا از يک سو قلب جوانان پاک و خالى از آلودگى به تعصب هاى کور و لجاجت و عقايد باطله است، به همين دليل همانند زمينى است که خالى از هرگونه گياه و علف هاى هرزه مزاحم باشد و هر بذرى در آن افشانده شود به سرعت آن را مى پذيرد.
از سوى ديگر، تعلقات دنيوى و مادى، او را به خود مشغول نداشته است تا پذيرش او نسبت به حق ضعيف شود.
از سوى سوم تعليمات انبيا و احکام دين خدا با منافع نامشروع بسيارى از بزرگسالان در تضاد است و آنها حاضر نيستند به آسانى دست از منافع خود بردارند، در حالى که جوانان گرفتار چنين منافعى نيستند.
يک از شعراى عرب مى گويد:
قَدْ يَنْفَعُ الأدَبُ الأحْداثُ فى مُهَل * وَلَيْسَ يَنْفَعُ بَعْدَ الْکِبَرِ الاَْدَبُ
إنَّ الْقُصُونَ إذا قَوَّمْتَهَا اعْتَدَلَتْ * وَلَنْ تَلينَ إذا قَوَّمْتَهَا الْخَشَبُ
تربيت نسبت به جوانان در مدت کوتاهى فايده مى بخشد ولى بعد از بزرگسالى اثرى ندارد.
شاخه هاى تر و نازک را به راحتى مى توان صاف و مستقيم کرد ولى هنگامى که به صورت چوب هاى سختى در آمد قابل تغيير نيست.
و به گفته سعدى:
آن که در خُرديش ادب نکنند * در بزرگى فلاح از او برخاست
چوب تر را چنان که خواهى پيچ * نشود خشک جز به آتش راست
***
سايه استفاده از عمر طولانى در تجارب ديگران:
امام(عليه السلام) در بخش دیگر وصيّت نامه به نکته بسيار مهمى اشاره مى کند و آن اهمّيّت مطالعه و بررسى تاريخ پيشينيان است; آنچه از اعمال آنها به ما رسيده و از اخبار آنها در اختيار ما قرار گرفته و آنچه در آثار بازمانده از آنها: (کاخ هاى ويران شده، قبرهاى خاموش، ثروت هاى به جا مانده و...) باقى است مى فرمايد: «پسرم گرچه من به اندازه همه کسانى که پيش از من مى زيستند عمر نکرده ام اما در رفتار آنها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار بازمانده از آنان به سير و سياحت پرداختم تا بدانجا که (بر اثر اين آموزش ها) همانند يکى از آنها شدم بلکه گويى بر اثر آنچه از تاريخشان به من رسيده با همه آنها از اوّل تا آخرشان بوده ام»; (أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي وَإِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، وَفَکَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِي آثَارِهِمْ; حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ، بَلْ کَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ).
اشاره به اينکه زندگى چيزى جز تجربه نيست. اگر کسى از تجارب ديگران بهره بگيرد، در اعمال آنها و نتايجى که از عملشان گرفتند دقت کند و در اخبار عبرت انگيزى که از آنها به يادگار باقى مانده بينديشد و در آثار بازمانده از آنان با ديده عبرت بين بنگرد، عمرى به درازاى تمام تاريخ بشريت پيدا مى کند و گويى از روز اوّل خلقت آدم تا کنون زنده بوده است.
آن گاه امام(عليه السلام) مى افزايد: «(من همه اينها را بررسى کردم سپس) قسمت زلال و مصفاى آن را از بخش کدر و تيره باز شناختم و سود و زيانش را دانستم. سپس از ميان همه آنها از هر امرى گُزيده اش را براى تو برگرفتم و از ميان (زشت و زيباى) آنها زيبايش را براى تو انتخاب نمودم و مجهولاتش را از تو دور داشتم»; (فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ، وَنَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ أَمْر نَخِيلَهُ(9) وَتَوَخَّيْتُ(10) لَکَ جَمِيلَهُ، وَصَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ).
اشاره به اينکه مطالعه آثار پيشينيان و سير و سياحت در آثار آنها به تنهايى کافى نيست. انسان بايد همچون صرّاف، سره را از ناسره جدا سازد و آنچه را خوب است گزينش کند و ناخالصى ها را به دور افکند و من زحمت اين کار را نيز براى تو کشيده ام.
امام(عليه السلام) در پايان اين بخش از وصيّت نامه انگيزه خود را بر بيان اين وصيّت نامه به اين صورت بيان مى کند که مى فرمايد: «و همان گونه که پدرى مهربان بهترين نيکى ها را براى فرزندش مى خواهد، من نيز صلاح ديدم که تو را به اين وسيله تربيت کنم و همت خود را بر آن گماشتم، چرا که عمر تو رو به پيش است و روزگارت رو به جلو و داراى نيّتى سالم و روحى باصفا هستى
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ادامه تفسیر سوره نساء ادامه آیه (۳۲) ✅نکته ها: این تفاوت ها ب
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه نساء آیه (۳۳)🔹
✅هر کس وارثى دارد
🔹بار دیگر قرآن به مسائل ارث بازگشته، و خلاصه اى از احکام آن را که در آیات سابق در مورد خویشاوندان و نزدیکان بیان شد، ذکر کرده، مى فرماید: براى هر کس اعم از زن و مرد، وارثانى قرار دادیم که از او ارث برند و آنچه پدران و مادران و نزدیکان از خود به یادگار مى گذارند، طبق برنامه خاصى در میان آنها تقسیم مى گردد (وَ لِکُلّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَقْرَبُونَ).(۱)
این جمله در حقیقت مقدمه اى است براى حکمى که به دنبال آن بیان گردیده است، مى فرماید: کسانى که با آنها پیمان بسته اید، نصیب و سهم آنها را از ارث بپردازید (وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ).
این که در آیه از پیمان، تعبیر به عقد یمین (گره زدن با دست راست) شده به خاطر آن است که: انسان معمولاً براى هر کار بیشتر از دست راست استفاده مى کند و پیمان نیز شبیه به یک نوع گره زدن است.
اکنون ببینیم هم پیمان ها ئى که باید سهم ارث آنها را پرداخت، چه اشخاصى هستند؟
بعضى از مفسران احتمال داده اند: منظور زن و شوهر است; زیرا آنها با یکدیگر پیمان زناشوئى بسته اند.
ولى این احتمال بعید به نظر مى رسد; چرا که تعبیر ازدواج به عقد یمین و مانند آن در قرآن بسیار کم است، به علاوه، تکرار مطالب گذشته محسوب مى شود.
آنچه به مفهوم آیه نزدیک تر است، این است که: مراد همان پیمان ضمان جریره مى باشد که قبل از اسلام وجود داشت، اسلام آن را اصلاح کرد، و چون جنبه سازنده داشت بر آن صحه گذاشت، و آن چنین بود که:
دو نفر با هم قرار مى گذاشتند در کارها برادروار به یکدیگر کمک کنند، و در برابر مشکلات، یکدیگر را یارى نمایند، و به هنگامى که یکى از آنها از دنیا برود، شخصى که بازمانده است از وى ارث ببرد.
اسلام این پیمان دوستى و برادرى را به رسمیت شناخت، ولى تأکید کرد: ارث بردنِ چنین هم پیمانى، منحصراً در زمینه عدم وجود طبقات خویشاوندان خواهد بود، یعنى اگر خویشاوندى نبود، شخصى که با او ولاء ضمان جریره پیدا کرده، و چنان معاهده اى را بسته است از وى ارث مى برد. شرح بیشتر این موضوع در کتب فقهى در کتاب ارث آمده است.(۲)
سپس در پایان آیه مى فرماید: اگر در دادن سهام صاحبان ارث کوتاهى کنید، و یا حق آنها را کاملاً ادا نمائید، در هر حال خدا آگاه است; زیرا او شاهد و ناظر
هر کار و هر چیزى مى باشد (إِنَّ اللّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْء شَهیداً).
پی نوشت:
۱ ـ مَوالِى جمع مولى در اصل، از ماده ولایت به معنى ارتباط و اتصال است، و به تمام افرادى که به یکدیگر به نوعى ارتباط دارند، اطلاق مى شود، منتها در پاره اى از موارد به معنى ارتباط سرپرست با پیروان مى باشد و در آیه فوق به معنى وارثان است.
۲ ـ صورت پیمان ضمان جریره چنین است: نفر اول چنین مى گوید: عاقَدْتُکَ عَلى أَنْ تُنْصُرَنِى ۲
وَ أَنْصُرَکَ وَ تَعْقِلَ عَنِّى وَ أَعْقِلَ عَنْکَ وَ تَرِثُنِى وَ أَرِثُکَ: با تو پیمان بستم که مرا یارى کنى و من تو را یارى کنم و در پرداختن غرامت ها به من کمک کنى و من نیز به تو کمک کنم و از من ارث ببرى و من نیز از تو ارث ببرم .
سپس نفر مقابل مى گوید: قَبِلْتُ: قبول کردم .
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✅خطبه(۱۴) بازهم در نکوهش اهل بصره: اين سخن بخش ديگرى از همان خطبه مشروحى است که اميرالمؤمنين على(علي
🔹ترجمه و شرح خطبه (۱۵)🔹
✅خطبه در يك نگاه:
اين سخن امام (ع) در واقع بخشى از خطبه اى است كه بعد از بيعت مردم با آن حضرت در مدينه ايراد فرمود و در آن به تمام افرادى كه در عصر عثمان اموال بيت المال را غارت كرده بودند يا از طرف خليفه به آنها اهدا شده بود هشدار مى دهد و به آنها اعلام مى كند كه بايد تمام اين اموال را به بيت المال باز گردانند و اگر باز نگردانند با قدرت از آنها خواهد گرفت و به اين ترتيب امام (ع) اميد طمع ورزان را قطع كرد و در پايان خطبه در جمله هايى كوتاه و بسيار پر محتوا ارزش عدالت را بيان فرموده است.به خدا سوگند اموال غصب شده را باز مى گردانم!
همان گونه که از لحن خطبه پيداست، در آغاز خلافت ظاهرى اميرمؤمنان على(عليه السلام) ايراد شده است. «ابن ابى الحديد» از «ابن عباس» حديث نقل مى کند که على(عليه السلام) اين خطبه را در روز دوّم بيعتش ايراد فرمود (البتّه عبارات «ابن عباس» کمى با آنچه «سيّدرضى» آورده است تفاوت دارد، ولى مطلب دقيقاً يکى است).
بديهى است اين سخن همچون آبى بود که بر آتش سوزانى که در سينه هاى مردم زبانه مى کشيد فروپاشيده شد; همانها که نسبت به بى عدالتى هايى که در زمان عثمان شده بود شديداً معترض بودند و حتّى گروهى نسبت به نظام اسلامى و قوانين آن، بدبين شده بودند، همه احساس آرامش کردند که فصل نوى در تاريخ اسلام گشوده شده و حکومت اسلامى که به بيراهه مى رفت هم اکنون راه اصلى خود را بازيافته است و اگر اين جمله هاى حساب شده نبود آرامشى در مدينه پيدا نمى شد و اى بسا هجوم به خانه عثمان و ياران او از سوى مردم خشمگين ادامه مى يافت و خونهاى زيادى در اين راه ريخته مى شد.
به هر حال، نخست مى فرمايد: «به خدا سوگند اگر آن (اموالى که از بيت المال غارت شده و عطايايى که عثمان بى حساب به اين و آن بخشيده است) را بيابم که کابين زنان شده يا کنيزانى با آن خريده شده باشد (و جزء زندگى افراد شده باشد)، همه را قاطعانه به بيت المال باز مى گردانم (و اجازه نمى دهم بى عدالتى سابق در جهان اسلام ادامه يابد)!» (وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُه قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِهِ الاِماءُ، لَرَدَدْتُهُ).
سپس مى افزايد: «(ممکن است کسانى از اين کار که ضامن اجراى عدالت است ناراحت شوند و احساس مضيقه و تنگنا کنند، ولى اين اشتباه بزرگى است!) زيرا عدالت مايه گشايش براى جامعه است و آن کس که عدالت براى او موجب مضيقه و تنگنا گردد ظلم و ستم براى او سخت تر و تنگتر است!» (فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ، فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ).امام(عليه السلام) در نخستين جمله هاى اين کلام، تصميم قاطع خود را براى بازگرداندن اموالى که به ظلم از بيت المال گرفته شده است بيان مى دارد تا آن جا که اگر اين اموال را در مصارف حسّاس و خاصّى که مربوط به زندگى خانوادگى افراد است صرف شده باشد، باز هم بايد به بيت المال برگردد تا مردم بدانند آنچه قبلا عمل شده قانون اسلام نبوده و الگو و سرمشقى براى آيندگان نگردد!سپس در ذيل اين سخن، اين تصيم قاطع را با منطق و دليل همراه مى سازد و مى فرمايد: اين مصداق روشن عدالت است که مايه شکوفايى جامعه و رضايت عموم مردم و خاموش شدن آتش فتنه هاست.
سرانجام به کسانى که دستهايشان به اين اموال آلوده است و تصوّر مى کنند اين تصميم امام(عليه السلام) به زيان آنهاست اندرز مى دهد که اين کار به نفع خود آنها مى باشد; زيرا اگر کسى عدالت بر او تنگ باشد ظلم تنگتر است چرا که عدالت اموال حلال او را به او مى دهد و تنها اموال نامشروعش را مى گيرد ولى اگر تن به عدالت ندهند و رسم ظلم و جور را زنده کنند، تمام اموالشان به خطر مى افتد; هم حلالشان و هم حرامشان!
درست است که ظلم ممکن است در کوتاه مدّت به سود ظالم باشد، ولى بى شک در دراز مدّت چنين نخواهد بود و تاريخ نشان داده است که چگونه ظالمان سرانجام گرفتار همان قانونهاى ظالمانه اى مى شوند که خود ساخته و پرداخته بودند; حتّى نزديکترين دوستان و بستگان آنها به آنها خيانت مى کنند و در فرصت مناسب از پشت به آنها خنجر مى زنند.
قابل توجّه اين که به گفته «کلبى» (مورّخ و مفسّر معروف)، طبق نقل «ابن ابى الحديد»، على(عليه السلام) بعد از ايراد اين خطبه دستور داد تمام سلاحهايى که در خانه عثمان براى تهاجم بر مسلمين گردآورى شده بود از آن جا بيرون آورند و همچنين ساير اموال بيت المال را، ولى دستور فرمود متعرّض اموال شخصى او (که از طريق مشروع حاصل شده بود) نشوند و نيز فرمان داد تمام اموالى که عثمان به عنوان جايزه و بدون استحقاق به افراد داده بود به بيت المال باز گردانده شود.
اين سخن به عمروبن عاص در سرزمين شام رسيد; بلافاصله به معاويه نوشت هرکارى از دستت ساخته است انجام ده، زيرا فرزند «ابوطالب» (مطابق اين فرمان) تو را از تمام اموالت بيرون کشيده است همان گونه که پوست شاخه درختان را براى ساختن عصا بر مى کنند!