eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه رعد آیه (۱۷)🔹 ✅ترسیم دقیقى از منظره حقّ و باطل از آنجا که روش قرآن به ع
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه رعد ادامه آیه (۱۷)🔹 ↩️روى هم رفته مى توان گفت: مثال در مباحث مختلف علمى و تربیتى و اجتماعى و اخلاقى و غیر آن، نقش هاى مؤثّر زیر را دارد: الف) مثال، مسائل را حسّى مى کند: از آنجا که انس انسان بیشتر با محسوسات است و حقایق پیچیده عقلى از دسترس افکار نسبتاً دورتر است، مثال هاى حسّى آنها را از فاصله دوردست به نزدیک آورده و در آستانه حس قرار مى دهد و درک آن را دلچسب و شیرین و اطمینان بخش مى سازد. ب) مثال، راه را نزدیک مى کند: گاه مى شود که براى اثبات یک مسأله عمیق منطقى و عقلانى باید انسان به استدلالات مختلفى متوسّل شود که باز هم ابهام اطراف آن را گرفته است، ولى ذکر یک مثال روشن و کاملاً هماهنگ با مقصود چنان راه را نزدیک مى سازد که تأثیر استدلال ها را افزایش مى دهد و از ضرورت استدلالات متعدّد مى کاهد. ج) مثال، مسائل را همگانى مى سازد: بسیارى از مباحث علمى است که در شکل اصلیش تنها براى خواص قابل فهم است و توده مردم استفاده چندانى از آن نمى برند، ولى هنگامى که با مثال آمیخته و به این وسیله قابل فهم شود، مردم در هر حدّ و پایه اى از دانش باشند از آن بهره مى گیرند. بنابراین مثال ها به عنوان یک وسیله تعمیم علم و فرهنگ، کاربرد غیر قابل انکارى دارند. د) مثال، درجه اطمینان به مسائل را بالا مى برد: کلیّات عقلى هر قدر مستدل و منطقى باشند، مادام که در ذهن هستند اطمینان نمى آفرینند چون انسان همواره اطمینان را در عینیّت مى جوید. مثال به مسائل ذهنى عینیّت مى بخشد و کاربرد آنها را در عالم خارج روشن مى سازد، و به همین دلیل در میزان باور و پذیرش و اطمینان نسبت به یک مسأله اثر مى گذارد. هـ) مثال، لجوجان را خاموش مى کند: بسیار مى شود که ذکر کلیّات مسائل به صورت مستدل و منطقى براى خاموش کردن یک فرد لجوج کافى نیست و او همچنان دست و پا مى زند، امّا هنگامى که مسأله در قالب مثال ریخته شود راه را چنان بر او مى بندد که دیگر مجال بهانه گیرى براى او باقى نمى مانَد.بد نیست براى همین موضوع مثال هایى مطرح کنیم تا معلوم شود نقش مثال تا چه اندازه مؤثّر است. در قرآن مجید مى خوانیم: خداوند در برابر کسانى که در مورد آفرینش حضرت عیسى از مادر فقط، ایراد مى کردند که مگر ممکن است انسانى بدون پدر متولّد شود، مى فرماید: إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَاب: مثَل عیسى در نزد خدا، همانند آدم است که او را از خاک آفرید . درست دقّت کنید، ما هر قدر بخواهیم در برابر افراد لجوج بگوییم این کار در برابر قدرت بى پایان خدا کار ساده اى است باز ممکن است بهانه گیرى کنند، امّا هنگامى که به آنها بگوییم آیا قبول دارید آدم و انسان نخستین از خاک آفریده شده است؟ خداوندى که چنین قدرتى دارد، چگونه نمى تواند انسان را از بشرى بدون پدر متولّد سازد؟ و در مورد منافقانى که چند صباحى در سایه نفاق خود زندگى ظاهراً آرامى دارند، قرآن مجید مثال زیبایى دارد. آنها را به مسافرى تشبیه مى کند که در یک بیابان تاریک، گرفتار رعد و برق و طوفان و باران شده است. آن چنان سرگردان است که راه به جایى ندارد. تنها هنگامى که برق آسمان ظاهر مى شود، فضاى بیابان چند لحظه روشن مى گردد و او تصمیم مى گیرد به سوئى حرکت کند بلکه راه را بیابد، امّا به سرعت برق خاموش مى شود و او همچنان سرگردان باقى مى ماند. آیا براى ترسیم حال یک منافق سرگردان که با استفاده از روح نفاق و عمل منافقانه خود مى خواهد به زندگیش ادامه دهد، تعبیرى از این جالب تر مى شود. یا هنگامى که به افراد مى گوییم در راه خدا انفاق کنید، خداوند انفاق شما را چندین برابر پاداش مى دهد، ممکن است افراد عادى نتوانند کاملاً مفهوم این سخن را درک کنند امّا هنگامى که گفته شود انفاق همانند بذرى است که در زمین افشانده مى شود که از آن هفت خوشه مى روید و در هر خوشه اى ممکن است یکصد دانه بوده باشد، مسأله کاملاً قابل درک مى گردد. مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة.⬇️
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه رعد ادامه آیه (۱۷)🔹 ↩️روى هم رفته مى توان گفت: مثال در مباحث مختلف علمى و
↩️غالباً مى گوییم اعمال ریایى بیهوده است و نتیجه اى از آن عاید انسان نمى شود، ممکن است این سخن براى عدّه اى سنگین بیاید که چگونه یک عمل سودمند مانند بناى یک بیمارستان و مدرسه، اگرچه به قصد تظاهر و ریاکارى باشد، در پیشگاه خدا بى ارزش است؟ ولى قرآن با ذکر یک مثال، کاملاً آن را دلچسب و مفهوم مى سازد و مى گوید: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَان عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا: عمل چنین اشخاصى همانند سنگى است که مقدارى خاک روى آن ریخته باشند و در آن بذرى بیفشانند، هنگامى که باران مى بارد به جاى آنکه بذر بارور شود آن را همراه خاک هاى سطحى روى سنگ مى شوید و به کنارى مى ریزد، این چنین است حال اعمال ریایى و بى ریشه . راه دور نرویم در همین مثال مورد بحث، درباره مبارزه حقّ و باطل، چقدر این مسأله خوب مجسّم شده و به طور دقیق ترسیم یافته است. مقدّمات، نتایج، صفات، ویژگى ها و آثار هر یک از حقّ و باطل در همین مثال منعکس است، آن چنان که براى همگان قابل فهم و اطمینان بخش و براى لجوجان ساکت کننده و از همه گذشته، زحمت بحث هاى طولانى و مفصّل را از دوش برمى دارد. در یکى از روایات مى خوانیم که یکى از مادّى ها (زنادقه) خدمت امام صادق(علیه السلام)رسید و عرض کرد: خداوند مى فرماید: هر زمان که پوست تن دوزخیان از شدّت آتش بسوزد، ما پوست دیگرى بر آنها مى پوشانیم تا طعم عذاب را به خوبى بچشند . گناه آن پوست دیگر چیست که آن هم مجازات شود؟ امام فرمود: آن پوست، هم عین پوست اوّل است و هم غیر آن. سؤال کننده قانع نشد و از این جواب نتوانست چیزى بفهمد، ولى امام با ذکر یک مثال گویا آن چنان مسأله را روشن ساخت که جایى براى گفتوگو باقى نمى مانَد. فرمود: ملاحظه کن یک خشت پوسیده و فرسوده را خرد مى کنى وسپس همان خاک را گِل کرده و در قالب مى ریزى و یک خشت نو از آن مى سازى، این همان خشت اوّل است و از یک نظر غیر آن . در اینجا ذکر این نکته کاملاً ضرورى است که مثال با همه نقش هاى ارزنده و مؤثّرى که دارد، در صورتى مى تواند نقش اساسى خود را ایفا کند که کاملاً موافق و هماهنگ با مطلبى باشد که مثال براى آن انتخاب شده است، وگرنه گمراه کننده و مخرّب خواهد بود. یعنى به همان نسبت که یک مثال درست و هماهنگ، مفید و مؤثّر است، یک مثال انحرافى، مخرّب و ویرانگر و گمراه کننده است، و به همین دلیل منافقان و بداندیشان همیشه براى گمراه ساختن مردم و اغفال ساده دلان، از مثال هاى انحرافى استفاده مى کنند و براى دروغ خود از فروغ مثال کمک مى گیرند. باید به دقّت مراقب چنین مثَل هاى انحرافى و سوءِاستفاده از مثال باشیم. ✔️ پایان آیه (۱۷) سوره رعد @Nahjolbalaghe2
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح نامه (۷۶)🔹 🔷نامه در یک نگاه: از کتاب الامامة والسیاسة استفاده مى شود که امام(ع
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۷۷)🔹 🔄مناظره با خوارج 👁نامه در یک نگاه: امیرمؤمنان على(علیه السلام) در این توصیه که خطاب به ابن عباس بیان فرموده در آن زمان که او را براى سخن گفتن با خوارج فرستاد روش استدلال در برابر آنان را به او یاد مى دهد و مى فرماید: به آیات متشابه قرآن که ممکن است تفاسیر مختلفى براى آن داشته باشند احتجاج نکند، بلکه با سنّت که بسیار شفاف و روشن است با آنها استدلال کند. مى دانیم خوارج آیه شریفه (إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّه) (2) را بهانه کرده بودند و مى گفتند حکمیت که على(علیه السلام) در مقابل شامیان آن را پذیرفته بر خلاف این آیه است، زیرا این آیه حکمیت را فقط براى خدا مى داند. در حالى که مى دانیم آیه ناظر به این معنا نیست و حاکمیت خداوند را در احکام کلّى بیان مى کند نه موارد جزئى و شخصى، و تطبیق آن کلیات بر موارد شخصى باید به وسیله حکمین انجام گیرد; ولى آنها بر پندار باطل خود اصرار داشتند. اما اگر ابن عباس مثلاً به حدیث معروف «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»(3) یا حدیث «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»(4) که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به طور مسلم نقل شده استدلال کند، دیگر آنها نمى توانند پاسخى به آن بگویند. در برابر خوارج با سنت پيامبر استدلال کن: از تواريخ به خوبى استفاده مى شود على(عليه السلام) هرگز مايل نبود خوارج به قتل برسند، بلکه حد اکثر کوشش را براى هدايت آنان اعمال کرد، زيرا آنها با معاويه و يارانش تفاوت روشنى داشتند; آنها عمدا و از روى هواى نفس به دنبال باطل بودند و به آن رسيدند; ولى خوارج به دنبال حق مى رفتند و بر اثر نادانى و تعصب گرفتار باطل شدند، از اين رو هم خود امام با آنها صحبت کرد و هم ابن عباس را براى سخن گفتن با ايشان فرستاد و مى دانيم سخنان امام تأثير زيادى گذاشت و اکثريت آنها از راه باطل برگشتند و اقليتى ماندند و به مبارزه برخاستند و از بين رفتند. امام در آغاز اين سخن مى فرمايد: «با آيات قرآن با آنها بحث و محاجّه نکن، زيرا (بعضى از آيات) قرآن تاب معانى مختلف و امکان تفسيرهاى گوناگون دارد تو چيزى مى گويى و آنها چيز ديگر (و سخن به جايى نمى رسد)»; (لاَ تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ(5) ذُو وُجُوه، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ). اين يک واقعيت است که بعضى آيات قرآن متشابه اند که آنها را مى توان بر معانى مختلف و گاه متضاد حمل کرد در حالى که آيات محکمات و غير متشابه را مى توان تفسير کرد; ولى افرادى که دنبال اغراض خاصى هستند بدون مراجعه به آيات محکمات، آيات متشابه را بر اهداف انحرافى خود تطبيق مى کنند; مثلاً قرآن مجيد در آيه 22 و 23 سوره قيامت مى فرمايد: «(وُجُوهٌ يَوْمَئِذ ناضِرَةٌ * إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ); (آرى) در آن روز صورت هايى شاداب و مسروراند و به (الطاف) پروردگارشان مى نگرند» گروهى اين آيه را چنين تفسير کرده اند که روز قيامت خدا را با چشم سر مى توان ديد در حالى که قرآن در آيه محکمش مى گويد: «(لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصارُ); چشم ها او را نمى بينند».(6) و در داستان موسى پس از آن که عرضه داشت: «(رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْکَ); پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا تو را ببنيم» فرمود: «(لَنْ تَراني); هرگز مرا نخواهى ديد».(7) بدون شک قرآن به لسان عربى مبين نازل شده ولى از آنجا که آيات قرآن جنبه عموميت و کليت دارد و غالباً دست روى مصاديق نگذاشته افراد مغرض که اهداف خاصى دارند با استفاده از روش تفسير به رأى آن را بر مقاصد خود حمل مى کنند و سبب گمراهى خود و ديگران مى شوند; ولى سنّت پيغمبر در بسيارى از موارد انگشت روى مصداق ها گذارده; مصداق هايى که حتى افراد لجوج و بهانه جو نمى توانند بر آن خرده بگيرند که نمونه آن را در پايان همين وصيت نامه ملاحظه خواهيم کرد. لذا امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «ولى با سنّت صريح (پيامبر) با آنها گفتوگو و محاجه کن که راه فرارى از آن نخواهند يافت (و ناچار به تسليم در برابر آن هستند)»; (وَلَکِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً(8)). شاهد اين سخن داستانى است که طبرى (نويسنده کتاب المسترشد) از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل کرده است و عصاره اش چنين است: هنگامى که امام ابن عباس را براى گفتوگو با خوارج فرستاد آنها گفتند: ما چند ايراد به على(عليه السلام) داريم: 1. هنگامى که در صلح نامه حکمين عنوان امير المؤمنين را براى او نوشتند و عمرو عاص اعتراض نمود آن را محو کرد. 2. به حکمين گفت: نگاه کنيد اگر معاويه از من سزاوارتر به خلافت است او را تثبيت کنيد. 3. او خودش در قضاوت از همه آگاه تر بود، چرا کار را به دست حکمين سپرد؟⬇️
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۷۷)🔹 🔄مناظره با خوارج 👁نامه در یک نگاه: امیرمؤمنان على(علیه السلام) در ا
↩️4. اصولاً چرا حکميت را در دين خدا پذيرفت; حاکم فقط خداست. 5. چرا سلاح ها و حيوانات آنها را روز جنگ بصره در ميان ما تقسيم کرد ولى زنان و فرزندان آنها را به عنوان برده تقسيم نکرد؟ 6. او از سوى پيغمبر وصى بود چرا مقام خود را ضايع کرد و مردم را دعوت به سوى خود ننمود؟ ابن عباس خدمت اميرمؤمنان آمد و سخنان آنها را بازگو کرد. امام فرمود: تو به آنها بگو آيا راضى به خدا و رسول خدا هستيد يا نه؟ آنها مى گويند: آرى. سپس تمام ايرادهاى آنها را به اين طريق پاسخ بگو: اما اينکه من اجازه دادم عنوان اميرمؤمنان را حذف کنند اين در واقع اقتدا به پيغمبر اکرم بود که در روز حديبيه در صلح نامه اى که با مشرکان داشتيم من نوشتم: «هذا ما صالَحَ بِهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ» نماينده مشرکان ايراد کرد ما او را رسول خدا نمى دانيم حذف کن پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به من امر فرمود چنين کن و اين عنوان محو شد و به من فرمود: اى على تو هم گرفتار شبيه همين موضوع خواهى شد. اين پاسخ براى خوارج مطرح شد و آنها پذيرفتند. اما اينکه گفتيد: من در خودم شک کردم چون به حکمين گفتم: آن کس را که شما صالح تر مى دانيد تثبيت کنيد، اين شبيه چيزى است که قرآن مجيد به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) دستور داده که بگويد: «(إِنّا أَوْ إِيّاکُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ في ضَلال مُبين); و ما يا شما بر (طريق) هدايت يا در گمراهى آشکارى هستيم».(9) در حالى که به يقين پيغمبر بر حق بود. خوارج اين را شنيدند و پذيرفتند. اينکه گفتيد: من با اينکه در داورى از همه برترم چرا داورى حکمين را پذيرفتم، اين همانند کار پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) است که درباره يهود بنى قريظه حکميت را به سعد بن معاذ داد در حالى که خودش در داورى از همه برتر بود و قرآن مى گويد: «(لَقَدْ کانَ لَکُمْ في رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ); به يقين براى شما در زندگى پيامبر خدا سرمشق نيکويى بود».(10) من به آن حضرت تأسى کردم. هنگامى که خوارج اين را شنيدند پذيرفتند. اما اينکه مى گوييد: چرا سلاح ها و حيوانات دشمن را پس از پيروزى در جنگ جمل تقسيم کردم اما زنان و فرزندانشان را برده شما نساختم، من خواستم منّتى بر اهل بصره بگذارم همان کارى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) با اهل مکه کرد. به علاوه کدام يک از شما حاضر بوديد عايشه را جزء سهم خود بپذيريد و کنيز خود بدانيد؟ هنگامى که خوارج اين را شنيدند پذيرفتند. سپس در آخرين اشکال فرمود: اينکه به من ايراد مى کنيد من وصى منصوب پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بودم چرا مردم را به سوى خود دعوت نکردم، دليلش اين بود که شما مرا نپذيرفتيد و ديگرى را بر من مقدم داشتيد. شما مقام وصى بودن مرا ضايع کرديد نه من; امام و وصى همچون پيغمبران نيست که دعوت به خويش کند او بعد از تعيين پيغمبر بى نياز از دعوت به خويشتن است. او در واقع همچون کعبه است که مردم بايد به سراغ او بروند نه آنکه کعبه به سوى آنها بيايد. هنگامى که خوارج اين پاسخ را شنيدند آن را نيز پذيرفتند و به همين دليل چهار هزار نفر از آنها بازگشتند (و طبق روايتى دوازده هزار نفر بودند که هشت هزار نفر از آنها بازگشتند و اقليت چهارهزار نفرى باقى ماندند که سپاه على(عليه السلام) آنها را درهم کوبيدند).(11) * نکته: چرا استدلال به سنّت؟ اينکه امام(عليه السلام) در اين نامه به ابن عباس مى فرمايد: «هنگامى که مى خواهى با خوارج سخن بگويى با سنّت به آنها جواب ده نه با آيات قرآن، زيرا قرآن ذو وجوه (داراى تفسيرهاى گوناگون) است» ممکن است اشاره به دو مطلب باشد: 1. قرآن محکمات و متشابهات دارد; يعنى آياتى کاملا روشن و آياتى که ممکن است معانى مختلف براى آن ذکر شود. هرگاه اين آيات در کنار هم چيده شود عربى مبين است و مفاهيمى کاملا روشن دارد; مثلاً آيه «(إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ); حکم تنها از آنِ خداست»(12) هنگامى که در کنار آيه شريفه (فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِّنْ أَهْلِها)(13) گذارده شود معلوم مى شود که معناى حاکميت و داورىِ خدا اين است که هرکس مى خواهد حکميت کند بايد طبق قرآن و فرمان خدا باشد و لازم نيست خداوند درباره هر قضيه شخصيه اى آيه اى نازل کند. ولى بيماردلان و کسانى که به تعبير قرآن (الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ)(14) مى باشند متشابهات را مى گيرند و محکمات را رها مى کنند و آيات قرآن را مطابق ميل و خواسته نادرست خود تفسير مى نمايند. به همين دليل امام(عليه السلام) به ابن عبّاس مى فرمايد: «براى رهايى از بحث هاى منافقان و کوردلان به سراغ قرآن نرود، زيرا بحث هاى دامنه دارِ محکم و متشابه پيش مى آيد و آنها که فقط به دنبال متشابهات اند به خواسته خود مى رسند».⬇️
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️4. اصولاً چرا حکميت را در دين خدا پذيرفت; حاکم فقط خداست. 5. چرا سلاح ها و حيوانات آنها را روز جنگ
↩️2. قرآن چون به منزله قانون اساسى اسلام است. طبعا مسائل را غالباً به صورت کلى بيان مى کند و تطبيق کليات بر مصداق ها گاه بر اثر لجاجت و يا کج فهمى مورد سوء استفاده قرار مى گيرد در حالى که سنّت در بسيارى از موارد به صورت فعل شخصى پيامبر است و هيچ جاى انکار و گفتوگو در آن نيست. مثل اينکه در داستان «بنى قريظه» پيامبر داورى را به «سعد بن معاذ» داد! اين خود جواب دندان شکنى براى خوارج است که مى گفتند: داورى مخصوص خداست. آرى بخش مهمى از سنّت پيامبر افعال اوست که در موارد خاصى از آن حضرت سر مى زد در حالى که قرآن تنها سخنان خداست و اين سخنان هرچند براى حق جويان ابهامى ندارد ولى براى افراد مغرض و لجوج قابل سوء استفاده است. * پی نوشت: 1. سند توصيه: نويسنده کتاب مصادر نهج البلاغه مى گويد: اين کلام از على(عليه السلام) مشهور است; ابن اثير در کتاب نهايه به مناسبت واژه «حمّال» آن را با تفاوتى آورده است و زمخشرى نيز در ربيع الابرار آن را با اختلاف ديگرى ذکر کرده و همه اينها نشان مى دهد که آنان منابع ديگرى جز نهج البلاغه در دست داشته اند (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 467). 2. یوسف، آیه 40. 3. بحارالانوار، ج 10، ص 450. 4. همان مدرک، ج 23، ص 103، ح 11. 5. «حمّال» چيزى که تاب معانى مختلفى دارد. 6. انعام، آيه 103. 7. اعراف، آيه 143. 8. «مَحِيص» به معناى راه فرار از ريشه «حيص» بر وزن «حيف» در اصل به معناى بازگشت و عدول از چيزى است و «محيص» اسم مکان به معناى مکان فرار يا پناهگاه است. 9. سبأ، آيه 24. 10. احزاب، آيه 21. 11. شرح نهج البلاغه علاّمه شوشترى، ج 10، ص 423، اين حديث با تفاوت هايى در تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 192 آمده است. 12. يوسف، آيه 40. 13. نساء، آيه 35. 14. آل عمران، آيه 7. ✔️ پایان شرح نامه (۷۷)
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
✨﴾﷽﴿✨ 💟✨ امام صادق علیه السلام فرمودند: «مردی به امام زین العابدین علیه السلام عرض کرد: فلانی تو را به گمراهی و بدعت‌گزاری متهم می‌کند. امام سجاد علیه السلام فرمودند: تو حق همنشینی او را مراعات نکردی که گفته او را برای من نقل نمودی، و حق مرا هم ادا نکردی که گفته برادرم را که من از آن خبر نداشتم برایم نقل نمودی، همه ما خواهیم مرد و همه ما روز قیامت برانگیخته خواهیم شد و خداوند بین ما قضاوت می‌نماید، پس از غیبت دوری کن! زیرا غیبت خورش سگ‌های دوزخ است و بدان هر کس عیب‌های مردم را بین دیگران شایع کند، غیبت‌کننده او نیز بسیار می‌گردند و از او هم به اندازه‌ای که در اوست طلب می‌شود». 📖الاحتجاج، ج ۲، ص۳۱۵ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ اسفند ۱۴۰۱