شرح_صوتی_حکمت_۳۹۲_(چشم_زخم_و_سحر).mp3
7.44M
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
🔷 حکمت: ۳۹۲
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ پيامبر صلی الله عليه و آله:
باكِروا طَـلَبَ الرِّزْقِ وَ الْحَوائِجِ فَاِنَّ الغُدُوَّ بَرَكَةٌ وَ نَجاحٌ
در پى روزى و نيازها، سحر خيز باشيد؛ چرا كه حركت در آغاز روز، [مايه] بركت و پيروزى است
المعجم الاوسط، ج7، ص194
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و هفتاد و یک 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﺁﻳﺎ ﻣﻲﭘﻨﺪﺍﺭﻱ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و هفتاد و دو
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺁﺩﻣﻲ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﺩﺭﺍﺯ ﻭ ﺭﺳﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺳﻬﻴﻞ ﻛﺠﺎ ﺭﺳﺪ، ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﻲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﺒﺎﻫﻲ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﻓﺮﻕ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﺳﺖ. ﺁﻳﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺮﻛﺐ ﺩﺭﺷﺖ ﻭ ﺯﻣﺨﺖ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩﻫﺎﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﻧﺪﻩ، ﻭﺍﺩﺍﺭ ﺑﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺍﻳﻤﻦ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﺑﻮﺩ؟ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﻭﻗﺘﻴﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﻮﻱ ﺍﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﻄﻠﺒﺪ؟ ﺑﺒﻴﻦ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺧﺼﻮﻣﺖ ﻣﻲﻛﻨﻲ ﻋﻤﺮﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﭘﺴﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻛﺎﻓﻲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻨﺠﺎﻳﺶ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﻲ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻫﺴﺘﻢ. ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻲ، ﺍﻭ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻟﻴﻜﻦ ﺗﻮ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﻲ ﻭ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺩﻳﻦ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻥ، ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺳﻴﺪ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﺍﻭ ﮔﺮﻳﺨﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻠﻲ ﻣﻠﺤﻖ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻋﻤﺮﻭ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺷﺮﺡ ﺩﺍﺩ، ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺯ ﺍﻟﺤﺎﻕ ﺍﻭ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻭ ﮔﺮﺍﻣﻲ ﺩﺍﺷﺖ. ﻣﺮﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺧﺸﻤﻨﺎﻙ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮﻭﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻛﻨﻢ، ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺖ: ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ،
ﻋﻤﺮﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﻣﻲﺧﺮﺩ. ﺭﺍﻭﻱ ﮔﻮﻳﺪ: ﭼﻮﻥ ﻗﺼﻪ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻋﻤﺮﻭ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺭﺳﻴﺪ، ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ: ﻳﺎ ﻋﺠﺒﺎ ﻟﻘﺪ ﺳﻤﻌﺖ ﻣﻨﻜﺮﺍ ﻛﺬﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻳﺸﻴﺐ ﺍﻟﺸﻌﺮﺍ ﻳﺴﺘﺮﻕ ﺍﻟﺴﻤﻊ ﻭ ﻳﻐﺸﻲ ﺍﻟﺒﺼﺮﺍ ﻣﺎ ﻛﺎﻥ ﻳﺮﺿﻲ ﺍﺣﻤﺪ ﻟﻮ ﺍﺧﺒﺮﺍ ﺍﻥ ﻳﻘﺮﻧﻮﺍ ﻭﺻﻴﻪ ﻭ ﺍﻟﺎﺑﺘﺮﺍ ﺷﺎﻧﻲ ﺍﻟﺮﺳﻮﻝ ﻭ ﺍﻟﻠﻌﻴﻦ ﺍﻟﺎﺧﺰﺭ ﻛﻠﺎﻫﻤﺎ ﻓﻲ ﺟﻨﺪﻩ ﻗﺪ ﻋﺴﻜﺮﺍ ﻗﺪ ﺑﺎﻉ ﻫﺬﺍ ﺩﻳﻨﻪ ﻓﺎﻓﺠﺮﺍ
[ جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 276]
ﻣﻦ ﺫﺍ ﺑﺪﻧﻴﺎ ﺑﻴﻌﻪ ﻗﺪ ﺧﺴﺮﺍ ﺑﻤﻠﻚ ﻣﺼﺮ ﺍﻥ ﺍﺻﺎﺏ ﺍﻟﻈﻔﺮﺍ ﺍﻧﻲ ﺍﺫﺍ ﺍﻟﻤﻮﺕ ﺩﻧﺎ ﻭ ﺧﻀﺮﺍ ﺷﻤﺮﺕ ﺛﻮﺑﻲ ﻭﺩﻋﻮﺕ ﻗﻨﺒﺮﺍ ﻗﺪﻡ ﻟﻮﺍﺋﻲ ﻟﺎ ﺗﻮﺧﺮ ﺣﺬﺭﺍ ﻟﻦ ﻳﻨﻔﻊ ﺍﻟﺤﺬﺍﺭ ﻣﻤﺎ ﻗﺪﺭﺍ ﻟﻤﺎ ﺭﺍﻳﺖ ﺍﻟﻤﻮﺕ ﻣﻮﺗﺎ ﺍﺣﻤﺮﺍ ﻋﺒﺎﺕ ﻫﻤﺪﺍﻥ ﻭ ﻋﺒﻮﺍ ﺣﻤﻴﺮﺍ
ﺣﻲ ﻳﻤﺎﻥ ﻳﻌﻈﻤﻮﻥ ﺍﻟﺨﻄﺮﺍ ﻗﺮﻥ ﺍﺫﺍ ﻧﺎﻃﺢ ﻗﺮﻧﺎ ﻛﺴﺮﺍ ﻗﻞ ﻟﺎﺑﻦ ﺣﺮﺏ ﻟﺎ ﺗﺪﺏ ﺍﻟﺤﻤﺮﺍ ﺍﺭﻭﺩ ﻗﻠﻴﻠﺎ ﺍﺑﺪ ﻣﻨﻚ ﺍﻟﻀﺠﺮﺍ ﻟﺎ ﺗﺤﺴﺒﻨﻲ ﻳﺎ ﺍﺑﻦ ﺣﺮﺏ ﻋﻤﺮﺍ ﻭ ﺳﻞ ﺑﻨﺎ ﺑﺪﺭﺍ ﻣﻌﺎ ﻭ ﺧﻴﺒﺮﺍ ﻛﺎﻧﺖ ﻗﺮﻳﺶ ﻳﻮﻡ ﺑﺪﺭ ﺟﺰﺭﺍ ﺍﺫ ﻭﺭﺩﻭﺍ ﺍﻟﺎﻣﺮ ﻓﺬﻣﻮﺍ ﺍﻟﺼﺪﺭﺍ ﻟﻮ ﺍﻥ ﻋﻨﺪﻱ ﻳﺎ ﺍﺑﻦ ﺣﺮﺏ ﺟﻌﻔﺮﺍ ﺍﻭ ﺣﻤﺰﻩ ﺍﻟﻘﺮﻡ ﺍﻟﻬﻤﺎﻡ ﺍﻟﺎﺯﻫﺮ ﺍﺭﺍﺕ ﻗﺮﻳﺶ ﻧﺠﻢ ﻟﻴﻞ ﻇﻬﺮﺍ ﻣﺼﺎﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺤﺚ: " ﺍﻟﺎﻣﺎﻣﻪ ﻭ ﺍﻟﺴﻴﺎﺳﻪ، ﺝ 1 ﺹ 84، ﻛﺘﺎﺏ " ﺻﻔﻴﻦ " ﺍﺑﻦ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺹ 24، " ﺷﺮﺡ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻠﺎﻏﻪ " ﺍﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﺤﺪﻳﺪ ﺝ 1 ﺹ 138. ﻏﺎﻧﻤﻪ ﻗﺮﺷﻴﻪ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﻋﺎﺹ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻧﻮﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺶ ﻏﺎﻧﻤﻪ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻣﻜﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﻨﻴﺪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻭ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﺑﻪ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﻣﻲﺩﻫﻨﺪ، ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﮔﺮﻭﻩ ﻗﺮﻳﺶ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻪ ﻧﻴﺴﺖ، ﺍﻭ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻛﺴﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ
ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﺑﺪﻱ ﻭ ﻧﻜﻮﻫﺶ ﻧﻤﻮﺩ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﻧﺰﺩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺳﺨﻨﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﻱ، ﻋﺮﻕ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﺎﻧﻴﺶ ﻧﻘﺶ ﺑﻨﺪﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺁﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻧﺎﻟﺎﻥ ﮔﺮﺩﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۹ الی ۲۵ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ❓سؤال: در ای
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۹ الی ۲۵
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ پس از استدلال در آیه پیش بر توحید مدبّر و اداره کننده این جهان، در آیه بعد، مى گوید: او آن چنان حکیمانه جهان را نظم بخشیده که جاى هیچ ایراد و گفتگو در آن نیست آرى هیچ کس بر کار او نمى تواند خرده بگیرد، و از آن سؤال کند، در حالى که دیگران چنین نیستند و در افعالشان جاى ایراد و سؤال بسیار است (لایُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ).
گر چه در تفسیر این آیه، مفسران سخن بسیار گفته اند، ولى آنچه در بالا گفته شد از همه نزدیکتر به نظر مى رسد.
توضیح این که: ما دو گونه سؤال داریم، یک نوع سؤال، سؤال توضیحى است که انسان از مسائلى بى خبر است و مایل است حقیقت آن را درک کند، حتى با علم و ایمان به این که کار انجام شده، کار صحیحى بوده، باز مى خواهد نکته اصلى و هدف واقعى آن را بداند.
این گونه سؤال ها در افعال خدا نیز جائز است، بلکه این همان سؤالى است که سرچشمه کاوشگرى، پژوهش در جهان خلقت و مسائل علمى محسوب مى شود، و از این گونه سؤالات، چه در رابطه با عالم تکوین، و چه تشریع یاران پیامبر و امامان بسیار داشتند.
نوع دیگر، سؤال اعتراضى است، که مفهومش این است: عمل انجام شده نادرست و غلط بوده، مثل این که به کسى که عهد خود را بى دلیل شکسته مى گوئیم: تو چرا عهدشکنى مى کنى؟ هدف این نیست که توضیح بخواهیم بلکه هدف آن است که ایراد کنیم.
مسلماً این نوع سؤال، در افعال خداوند حکیم معنى ندارد، و اگر گاهى از کسى سر بزند، حتماً به خاطر ناآگاهى است، ولى جاى این گونه سؤال در افعال دیگران بسیار است.
امام باقر(علیه السلام) در جواب سؤال جابر جعفى از این آیه، چنین فرمود: لاَِنَّهُ لایَفْعَلُ إِلاّ ما کانَ حِکْمَةً وَ صَواباً: براى این که او کارى را جز از روى حکمت و صواب انجام نمى دهد .(۶)
ضمناً از این سخن به خوبى مى توان نتیجه گرفت که اگر کسى سؤالى از نوع دوم داشته باشد، دلیل بر آن است که هنوز خدا را به خوبى نشناخته و از حکیم بودن او آگاه نیست.
* * *
آیه بعد، مشتمل بر دو دلیل دیگر در زمینه نفى شرک است، که با دلیل گذشته مجموعاً سه دلیل مى شود.
نخست مى گوید: آیا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده اند؟! بگو دلیل خود را بیاورید (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ).
اشاره به این که اگر از دلیل گذشته دائر به این که نظام عالم هستى دلیل بر توحید است صرف نظر کنید، لااقل هیچ گونه دلیلى بر اثبات شرک و الوهیت این خدایان وجود ندارد، انسان عاقل، چگونه مطلبى را بى دلیل مى پذیرد؟
پس از آن به آخرین دلیل اشاره کرده مى گوید: این تنها من و همراهانم نیستند که سخن از توحید مى گویند، بلکه تمام پیامبران و مؤمنان پیشین نیز، همه موحّد بودند (هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی).
این همان دلیلى است که دانشمندان عقائد، تحت عنوان اجماع و اتفاق پیامبران، بر مسأله یگانگى خدا ذکر کرده اند.
و از آنجا که ممکن است گاهى کثرت بت پرستان (مخصوصاً در شرائط زندگى مسلمانان در مکّه که سوره انبیاء ناظر به آن است) براى بعضى مانع از پذیرش توحید گردد، چنین اضافه مى کند: اما اکثر آنها حق را نمى دانند لذا از آن روى گردانند (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).
همیشه مخالفت اکثریت نادان در بسیارى از جامعه ها دلیلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، و قرآن در بسیارى از آیات، چه آیاتى که در سوره هاى مکّى نازل شده، یا سوره هاى مدنى تکیه بر این اکثریت را شدیداً محکوم کرده است، و براى آن هیچ گونه ارزشى قائل نیست، بلکه معیار را دلیل و منطق مى شمرد.
* * *
و از آنجا که ممکن است بعضى بى خبران بگویند: ما پیامبرانى مانند عیسى(علیه السلام) داریم که دعوت به خدایان متعدد کرده است، قرآن در آخرین آیه مورد بحث با صراحت تمام مى گوید: ما قبل از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى نمودیم که معبودى جز من نیست، و تنها مرا پرستش کنید (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُول إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ).
و به این ترتیب، ثابت مى شود نه عیسى(علیه السلام) و نه غیر او هرگز دعوت به شرک نکرده اند، و این گونه نسبت ها تهمت است.
✍ پی نوشت:
۶ ـ توحید صدوق طبق نقل تفسیر نور الثقلین ، جلد ۳، صفحه ۴۱۹.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۹۲ 🔹 زبان نشان شخصیت انسان شخصيت انسان زير زبان او نهفته است: امام در اين گفت
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۹۳
🌧 تلاش معقول در کسب روزی
☀️ امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به دو نكته اشاره مى كند كه يكى زاهدانه است و ديگرى عاقلانه. در نكته اول مى فرمايد: «از دنيا همان قدر را بگير كه به سراغ تو مى آيد و از آنچه از تو روى گردانده روى بگردان (و به دنبال آن مشتاب)»; (خُذْ مِنَ الدُّنْيَا مَا أَتَاكَ، وَتَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ).
اشاره به اين كه هر انسانى در شرايط معمولى و كسب و كار عادى، درآمدى دارد كه اين درآمد خواه ناخواه به سراغ او مى آيد. مثلاً هنگامى كه زراعت مى كند معمولاً اين زراعت درآمدى دارد و همچنين دامدارى و تجارت و صنعت. ولى بسيار مى شود كه اضافه بر آن به سراغ انسان نمى آيد. امام(عليه السلام) مى فرمايد: چه بهتر كه تو هم به سراغ آن نروى و اين حقيقت زهد و بى اعتنايى به دنياست. هرگز منظور امام(عليه السلام) اين نيست كه انسان در خانه خود بنشيند تا رزق و روزى اش به سراغ او بيايد اين همان چيزى است كه با صراحت در روايات از آن نهى شده است. بلكه منظور آن است كه اصرار بر افزودن مال و ثروت در جايى كه اسبابش فراهم نيست نداشته باشد چراكه هم مشقت زيادى را بر انسان تحميل مى كند و هم ممكن است آلوده انواع گناهان و انحراف از مسير شرع شود و اى بسا اگر به آن نرسد زبان به ناشكرى و كفران بگشايد.
در جمله دوم مى فرمايد: «اگر چنين نمى كنى لااقل در طلب دنيا به صورت معقول تلاش كن (و تندروى مكن)»; (فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ).
اشاره به اين كه اگر اصرار دارى بر مال و جاه خود بيفزايى، تندروى مكن; عاقلانه تلاش كن و آلوده گناهان مشو و به تعبير ديگر مانند افراد حريص و دنياپرست كه به هر درى مى زنند مباش. به يقين يك زندگى ساده و آبرومندانه و خالى از هرگونه آلودگى به گناه، بسيار افتخارآميزتر است از زندگى پر زرق و برقى كه از طريق تلاش خسته كننده و آلوده به انواع گناهان به دست آمده است.
در حديثى كه مرحوم كلينى در كافى آورده است مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «خَرَجَ النَّبِى(صلى الله عليه وآله) وَ هُوَ مَحْزُونٌ فَأَتَاهُ مَلَكٌ وَ مَعَهُ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الاَْرْضِ فَقَالَ يا مُحَمَّدُ هَذِهِ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الاَْرْضِ يقُولُ لَكَ رَبُّكَ افْتَحْ وَ خُذْ مِنْهَا مَا شِئْتَ مِنْ غَيرِ أَنْ تُنْقَصَ شَيئاً عِنْدِى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) الدُّنْيا دَارُ مَنْ لاَ دَارَ لَهُ وَ لَهَا يجْمَعُ مَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ فَقَالَ الْمَلِكُ وَالَّذِى بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِياً لَقَدْ سَمِعْتُ هَذَا الْكَلاَمَ مِنْ مَلَك يقُولُهُ فِى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ حِينَ أُعْطِيتُ الْمَفَاتِيحَ; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حالى كه غمگين بود از منزل خارج شد فرشته اى خدمت آن حضرت آمد در حالى كه كليد گنج هاى زمين را در دست داشت عرض كرد: اى محمّد! اين كليد گنج هاى زمين است پروردگارت مى فرمايد: آن ها را بگشا و هرچه مى خواهى بردار بى آن كه چيزى از مقام تو نزد من كم شود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: دنيا خانه كسى است كه خانه ديگرى ندارد و آن را كسى گردآورى مى كند كه عقلى ندارد. آن فرشته عرض كرد: قسم به خدايى كه تو را مبعوث به حق كرده است عين اين سخن را از فرشته اى در آسمان چهارم شنيدم در آن هنگام كه كليد اين گنج ها به دست من داده شد».[1]
مشكلات عظيمى كه در دنياى ديروز و امروز و فردا وجود داشته، دارد و خواهد داشت ناشى از حرص حريصان و دنياپرستان است كه به سهم و حق خود از دنيا قانع نيستند و اصرار دارند از ديگران بگيرند و به خود بيفزايند. سرچشمه جنگ ها و نزاع ها و بسيارى از پرونده هاى سنگين دادگاه ها همين حرص دنيا و بيش از حق خود طلبيدن است و اگر به دستورى كه امام(عليه السلام) فرموده عمل شود آتش جنگ ها خاموش مى گردد و پرونده هاى دادگاه ها بسته خواهد شد. اين سخن را با شعرى از شاعر عرب پايان مى دهيم هرچند سخن در اين جا بسيار است.
يا حَرِيصاً قَطَع الأيّامَ فِى * بُؤسِ عَيْش وَعَناء و تَعَب
لَيْسَ يَعدُوكَ مِنَ الرِّزقِ الّذِى * قَسَم اللّهُ فأجْمِل فى الطَّلَب
اى كسى كه تمام روزها را در ناراحتى و رنج و تعب (براى افزودن مال و ثروت) مى گذرانى! (بدان) آن رزقى كه خدا براى تو مقرر كرده است از تو دريغ نخواهد شد بنابراين در طلب دنيا معقولانه رفتار كن.[2]
*
پی نوشت:
[1]. كافى، ج 2، ص 129، ح 8.
[2]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در مصادر تنها منبع ديگرى كه براى اين گفتار حكيمانه ذكر مى كند غررالحكم آمدى است كه آن را با تفاوت مختصرى نقل كرده است.(مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 283)"
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه 🔷 حکمت: ۳۹۲ @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۳۹۳.mp3
7.05M
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
🔷 حکمت: ۳۹۳
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
إنَّ الصَّدَقَةَ تَزِيدُ صاحِبَها كَثرَةً، فَتَصَدَّقُوا يَرحَمْكُمُ اللّه ُ
صدقه، بر روزى و دارايىِ صدقه دهنده مى افزايد. پس ـ خدايتان رحمت كند! ـ صدقه بدهيد
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
✅ فرشتهها روضه میان!
🎥حجت الاسلام مسعود عالی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و هفتاد و دو 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺁﺩﻣﻲ ﻫﺮ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و هفتاد و سه
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻋﺎﻣﻞ ﻭ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ، ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻧﻮﺷﺖ، ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺍﻃﻠﺎﻉ ﻳﺎﻓﺖ ﻛﻪ ﻏﺎﻧﻤﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻩ، ﺍﻣﺮ ﻛﺮﺩ ﻣﺤﻠﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ
[جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 277]
ﻣﻬﻤﺎﻧﺨﺎﻧﻪ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻔﺮﻭﺵ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﻏﺎﻧﻤﻪ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﺎ ﺣﺸﻢ ﻭ ﻏﻠﺎﻣﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻏﺎﻧﻤﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻏﺎﻧﻢ ﺭﻓﺖ. ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺑﺎ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ (ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ) (ﺍﻣﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺗﻮ) ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺨﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﺋﻲ. ﻏﺎﻧﻤﻪ ﻳﺰﻳﺪ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻟﺬﺍ ﺳﻮﺍﻝ ﻛﺮﺩ: ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻲ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﺪ. ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻳﺰﻳﺪ ﭘﺴﺮ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻫﺴﺘﻢ. ﻏﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﮕﺬﺍﺭﺩ ﺍﻱ ﻧﺎﻗﺺ، ﺗﻮ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﭘﺬﻳﺮﺍﺋﻲ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﺭﻧﮓ ﻳﺰﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺷﺪﻭ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ
ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ، ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ ﻗﺮﻳﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﻳﺰﻳﺪ ﮔﻔﺖ: ﺳﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺪﻱ ﺿﺒﻂ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؟ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺹ) ﭼﻬﺎﺭ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﺮﺍﻭﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺯﻥ ﺑﺎﻗﻴﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻏﺎﻧﻤﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ. ﻏﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺳﻠﺎﻡ ﺑﺮ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﻭ ﺧﻮﺍﺭﻱ ﻭ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﺑﻨﺎﺳﭙﺎﺳﺎﻥ، ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﻛﺪﺍﻣﻴﻚ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺮﻭ ﻓﻮﺭﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻫﺴﺘﻢ. ﻏﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺗﻮﺋﻲ ﻛﻪ ﻗﺮﻳﺶ ﻭ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﺭﺍ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﻣﻲﺩﻫﻲ؟ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﻟﺎﻳﻖ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﻫﺴﺘﻲ ﻭ ﻣﻮﺟﺒﺎﺕ ﺩﺷﻨﺎﻡ ﺩﺭ ﺗﻮ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺍﺳﺖ، ﺩﺷﻨﺎﻣﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ. ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ، ﺑﻪ ﻋﻴﻮﺏ ﻭ ﺯﺷﺘﻴﻬﺎﻱ ﺗﻮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﻳﻢ ﻭ ﻳﻚ ﻳﻚ ﻋﻴﺒﻬﺎﻱ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻛﻨﻴﺰﻙ ﺳﻴﺎﻫﻲ، ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﺷﺖ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﺣﻤﻖ، ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻱ، ﻛﻨﻴﺰﻛﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﻝ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﻓﺮﻭﻣﺎﻳﻪ ﻭ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻘﺎﺭﺑﺖ ﻣﻲﭘﺬﻳﺮﻓﺖ، ﻫﺮ ﮔﺎﻩ
[ جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 278]
ﻧﺮﻱ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﻲﺷﺪ ﻧﻄﻔﻪ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻧﻄﻔﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻏﻠﺒﻪ ﻣﻲﻧﻤﻮﺩ (ﻛﻨﺎﻳﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺷﻬﻮﺕ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ) ﺩﺭ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﭼﻬﻞ
ﻣﺮﺩ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﻲﺟﻬﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﻲﺷﺪﻧﺪ - ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺕ - ﻭ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺮﺩﻱ ﻳﺎﻭﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻳﺎﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺻﻠﺎﺡ ﻧﺮﺳﻴﺪﻱ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻓﺎﺳﺪ ﻭ ﺗﺒﺎﻩ ﻭ ﺗﺒﺎﻩ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻫﺴﺘﻲ ﻛﻪ ﺻﻠﺎﺡ ﻭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻮ ﺭﺍﻫﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻮ ﻣﺮﺩ ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺭﺍ ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﺑﺎ ﺯﻧﺖ ﺩﻳﺪﻱ ﻭ ﺣﺲ ﻏﻴﺮﺕ ﻭ ﻣﺨﺎﻟﻔﺘﻲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﺸﺪ. ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺍﻱ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺑﺎ ﻧﻴﻜﻲ ﻭ ﺻﻠﺎﺡ ﺳﺮ ﻭ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺧﻴﺮ ﻭ ﻧﻴﻜﻲ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻱ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻜﺎﺭ ﺑﺎ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ؟ ﺁﻳﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﭼﻮﻥ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻤﻨﺪ؟... ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺣﺪﻳﺚ ﻛﻪ ﻃﻮﻟﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﺎ ﻣﻘﺪﺍﺭﻱ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍﻱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻳﻢ (ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ) ﺑﻪ " ﺍﻟﻤﺤﺎﺳﻦ ﻭ ﺍﻟﺎﺿﺪﺍﺩ " ﺗﺎﻟﻴﻒ ﺟﺎﺣﻆ ﺹ 104-102 ﻭ ﭼﺎﭖ ﺩﻳﮕﺮ ﺹ. 121-118 ﻭ " ﺍﻟﻤﺤﺎﺳﻦ ﻭ ﺍﻟﻤﺴﺎﻭﻱ " ﺗﺎﻟﻴﻒ ﺑﻴﻬﻘﻲ ﺝ 7107، ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺷﻮﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۚ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ
آنها گفتند: «خداوند رحمان فرزندى (براى خود) انتخاب کرده است». او منزّه است، بلکه (فرشتگان) بندگان شایسته اویند.
(انبیاء/26)
*
لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ
هیچ گاه در سخن بر او پیشى نمى گیرند. و (پیوسته) به فرمان او عمل مى کنند.
(انبیاء/27)
*
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ
آنچه پیش رو و پشت سر آنهاست [= گذشته و آینده آنان] را مى داند. و آنها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمى کنند. و از ترس او بیمناکند.
(انبیاء/28)
*
۞ وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَٰهٌ مِّن دُونِهِ فَذَٰلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ ۚ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ
و هر کس از آنها بگوید: «من معبودى جز او هستم»، او را با (عذاب) دوزخ کیفر مى دهیم! و این گونه ستمکاران را کیفر خواهیم داد.
(انبیاء/29)
*
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۹ الی ۲۵ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ پس از استد
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۲۶ الی ۲۹
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
فرشتگان بندگان شایسته و فرمانبردار
از آنجا که در آخرین آیه بحث گذشته، سخن از پیامبران الهى و نفى هر گونه شرک (و ضمناً نفى فرزند بودن حضرت مسیح(علیه السلام)) در میان بود، آیات مورد بحث، همه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.
توضیح این که:
بسیارى از مشرکان عرب، عقیده داشتند که فرشتگان، فرزندان خدا هستند، و به همین دلیل، گاه آنها را پرستش مى کردند، قرآن صریحاً در آیات فوق، این عقیده خرافى و بى اساس را محکوم کرده و بطلان آن را با دلائل مختلف بیان مى کند.
نخست، مى گوید: آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده است (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
اگر منظورشان فرزند حقیقى باشد که لازمه آن جسم بودن است، و اگر تبنى (فرزندخواندگى) که در میان عرب معمول بوده است، باشد، آن نیز دلیل بر ضعف و احتیاج است، و از همه اینها گذشته، اصولاً کسى نیاز به فرزند دارد که فانى مى شود، براى بقاء نسل، کیان و آثار او باید فرزندش حیات او را در درازمدت ادامه دهد، یا براى عدم احساس تنهائى و انس گرفتن یا کسب قدرت است، اما یک وجود ازلى و ابدى و غیر جسمانى و از هر نظر بى نیاز خداست، فرزند براى او معنى ندارد.
لذا بلافاصله مى فرماید: منزه و پاک است او از این عیب و نقص (سُبْحانَهُ).
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بیان مى کند که مجموعاً دلیل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:
۱ ـ آنها بندگان خدا هستند (بَلْ عِبادٌ).
۲ ـ بندگانى شایسته و گرامى داشته (مُکْرَمُونَ).
آنها همچون بندگان گریزپا نیستند که تحت فشار مولى، تن به خدمت مى دهند، بلکه بندگانى هستند، از هر نظر شایسته، که راه و رسم عبودیت را خوب مى دانند، و به آن افتخار مى کنند، خدا نیز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبودیت گرامى داشته و مواهب خویش را به آنها افزایش داده است.
* * *
۳ ـ آنها آن قدر مؤدب، تسلیم و سر بر فرمان خدا هستند که هرگز در سخن گفتن بر او پیشى نمى گیرند (لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).
۴ ـ و از نظر عمل نیز آنها تنها فرمان او را اجرا مى کنند (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).
آیا این صفات، صفات فرزندان است یا صفات بندگان؟!
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
21.Anbiya.025-28.mp3
3.23M
🎙 تفسیر صوتی آیات ۲۵ الی ۲۸ سوره مبارکه انبیاء
مفسّر : حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی
@Nahjolbalaghe2