.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ
ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.
(انبیاء/107)
*
قُلْ إِنَّمَا يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ
بگو: «تنها چیزى که به من وحى مى شود این است که معبود شما خداى یگانه است. آیا تسلیم (حق) مى شوید (و بتها را کنار مى گذارید)»؟!
(انبیاء/108)
*
فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ ۖ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ
اگر (باز) روى گردان شوند، بگو: «من به همه شما یکسان هشدار مى دهم. و (هر چند) نمى دانم این وعده (عذاب) که به شما داده مى شود نزدیک است یا دور!
(انبیاء/109)
*
إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ
او سخنان آشکار را مى داند، و آنچه را کتمان مى کنید (نیز) مى داند (و چیزى بر او پوشیده نیست).
(انبیاء/110)
*
وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ
و من نمى دانم شاید این آزمایشى براى شماست.و مایه بهره گیرى تا مدّتى (معیّن).»
(انبیاء/111)
*
قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ ۗ وَرَبُّنَا الرَّحْمَٰنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ
(و پیامبر) گفت: «پروردگارا! بحق داورى فرما (و این طغیانگران را کیفر ده).و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهاى نارواى شما، از او استمداد مى طلبم.»
(انبیاء/112)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۰۵ و ۱۰۶ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ در اخبار
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۰۷ الی ۱۱۲
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
☀️پیامبر رحمت براى جهانیان
از آنجا که آیات گذشته، بشارت حکومت روى زمین را به بندگان صالح مى داد، و چنین حکومتى مایه رحمت براى همه مردم جهان است در نخستین آیه مورد بحث، به رحمت عامه وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) اشاره کرده مى گوید: ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ).
عموم مردم دنیا، اعم از مؤمن و کافر همه، مرهون رحمت تو هستند; چرا که نشر آئینى را بر عهده گرفته اى که سبب نجات همگان است، حال، اگر گروهى از آن استفاده کردند و گروهى نکردند این مربوط به خودشان است و تأثیرى بر عمومى بودن رحمت نمى گذارد.
این درست به آن مى ماند که: بیمارستان مجهزى براى درمان همه دردها با پزشکان حاذق و انواع داروها تأسیس کنند، و درهاى آن را به روى همه مردم بدون تفاوت بگشایند، آیا این وسیله رحمت براى همه افراد آن اجتماع نیست؟ اما اگر بعضى از بیماران لجوج خودشان از قبول این فیض عام امتناع کنند، تأثیرى بر عمومى بودن آن نخواهد داشت.
و به تعبیر دیگر، رحمت بودن وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى همه جهانیان، جنبه مقتضى و فاعلیت فاعل دارد، و مسلماً فعلیت نتیجه، بستگى به قابلیت قابل نیز دارد.
تعبیر به: عالَمین: جهانیان آن چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام انسان ها را در تمام اعصار و قرون، شامل مى شود و لذا این آیه را اشاره اى بر خاتمیت پیامبر اسلام مى دانند; چرا که وجودش براى همه انسان هاى آینده تا پایان جهان، رحمت و رهبر و پیشوا و مقتدا است، حتى این رحمت، از یک نظر شامل فرشتگان نیز مى شود.
حدیث جالبى در اینجا نقل شده که این عمومیت را تأئید مى کند حدیث این است، هنگامى که این آیه نازل شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از جبرئیل پرسید: هَلْ أَصْابَکَ مِنْ هذِهِ الرَّحْمَةِ شَىْءٌ: آیا چیزى از این رحمت عائد تو شد ؟
جبرئیل در پاسخ عرض کرد: نَعَمْ، إِنِّى کُنْتُ أَخْشى عاقِبَةَ الاْ َمْرِ، فَآمَنْتُ بِکَ، لِما أَثْنَى اللّهُ عَلَىَّ بِقَوْلِهِ: ذِى قُوَّة عِنْدَ ذِى الْعَرْشِ مَکِیْنٌ: من از پایان کار خویش بیمناک بودم، اما به خاطر آیه اى که در قرآن بر تو نازل شد، از وضع خود مطمئن شدم آنجا که خداوند مرا با این جمله مدح کرده ذِى قُوَّة عِنْدَ ذِى الْعَرْشِ مَکِیْنٌ: جبرئیل نزد خداوند خالق عرش، بلند مقام و بلند مرتبه است .(۱)
به هر حال، در دنیاى امروز که فساد، تباهى، ظلم و بیدادگرى از در و دیوار آن مى بارد، آتش جنگ ها در هر سو شعلهور است، و چنگال زورمندان بیدادگر حلقوم مستضعفان مظلوم را مى فشارد، در دنیائى که جهل، فساد اخلاق، خیانت و ظلم و استبداد و تبعیض هزار گونه نابسامانى آفریده، آرى، در چنین جهانى مفهوم رَحْمَةً لِلْعالَمِین بودن پیامبر، از هر زمانى آشکارتر است، چه رحمتى از این بالاتر که برنامه اى آورده که عمل به آن نقطه پایانى است بر همه این ناکامى ها، بدبختى ها و سیه روزى ها، آرى او و دستوراتش، برنامه و اخلاقش، همه رحمت است، رحمتى براى همگان و تداوم این رحمت، سرانجامش حکومت صالحان با ایمان بر تمام معموره زمین، خواهد بود.
✍ پی نوشت:
۱ ـ مجمع البیان ، ذیل آیه مورد بحث.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
🎙 تفسیر صوتی آیات ۱۰۷ الی ۱۱۲
مفسّر : حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ امام هادی علیه السلام:
بخل، ناپسندترین اخلاق و طمع، خصلتی زشت است.
🔸البُخلُ اَذَمُّ الاَخلاقِ، وَ الطَّمَعُ سَجِیَّةٌ سَیّئَةٌ؛
📚 بحارالانوار/ج69/ص199
✍🏼 بخل یعنی خودداری از خرج کردن مال در مواردی که نباید از آن دریغ نمود. در سوره نساء آمده است که خدا افراد بخیل را دوست ندارد و کسی که خدا دوستش نداشته باشد چگونه می تواند در مسیر خودسازی گام بردارد.
@Nahjolbalaghe2
مداحی_آنلاین_نگاه_امام_رضا_علیه_السلام_استاد_مومنی.mp3
2.74M
#موعظه
☀️ امام رضا(علیه السلام) قلبم مریضه!
🎙️حجتالاسلام مومنی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و بیست و سه 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی " ﺻﺎﻋﺪ " ﮔﻔﺖ: ﺑﺎ ﻛﻤﻴ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و بیست و چهارم
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﭘﻴﺸﻮﺍﻳﺎﻥ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺷﺨﺼﻴﺘﻬﺎﻱ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ، ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺻﻠﻪﻫﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻋﻄﺎﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﺩ، ﺑﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻣﻬﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻤﻴﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻲﻭﺭﺯﻳﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺭﺝ ﻣﻲﻧﻬﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﻱ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﻛﺎﻣﻞ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﺬﻳﺮﺍﺋﻲ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻭﻱ ﺭﺍ ﮔﺮﺍﻣﻲ ﻣﻲﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﭘﻮﺯﺵ ﻫﻢ ﻣﻲﻃﻠﺒﻴﺪﻧﺪ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩ (ﻉ) ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺗﻮ ﻋﺎﺟﺰﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻪ، ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﻧﻴﺴﺘﻢ، ﺯﻳﺮﺍﺍ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﺎﺟﺰ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﻤﻪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺘﻦ ﺑﺨﺸﺸﻬﺎ ﻭ ﻣﻌﺎﻑ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﻗﺒﻮﻝ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭﻱ ﻣﻲﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﻲ ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮔﺬﺷﺖ ﻛﻪ ﻭﻱ 4.. ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﻦ ﭘﻮﺷﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺩﺍﺷﺖ، ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻥ ﺗﺒﺮﻙ ﺟﻮﻳﺪ. ﻭ ﻧﻴﺰ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ 100ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ 500 ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻲ ﺍﺯ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻬﺎﻱ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﻛﺮﺩ: ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ
ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻭﻱ ﺍﺭﺯﺍﻧﻲ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺳﺘﺪﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﺪﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﭼﺴﺒﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺳﺮ ﺍﻓﺮﺍﺯ ﻛﻨﺪ. ﻭ ﻧﻴﺰ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﻲ ﻛﻪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺴﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﻱ ﻣﻲﻛﺮﺩ، ﭘﺲ ﺁﻭﺭﺩ. ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺟﻌﻔﺮ ﻧﻴﺰ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﻮﻟﻬﺎﺋﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﻣﻲﺭﺳﻴﺪ، ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﭘﺲ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻬﺎ، ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﻛﻪ ﻣﺪﺡ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﭘﺎﻙ ﻧﻬﺎﺩ، ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻛﻮﺷﻴﻬﺎﻱ ﻭﻱ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻭ
[جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 33]
ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﻴﺴﻲ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻦ، ﻭ ﺩﺷﻤﻨﻴﻬﺎﻱ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﺮﻳﺪﻥ، ﻭ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻬﻤﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻦ، ﺟﺰ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﻧﺒﻮﺩ. ﻫﻤﻴﻦ ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻈﺮﻱ ﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﺑﻲ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﻧﻴﺎ، ﻭ ﺯﻳﻮﺭﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ ﻗﺼﺪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﻧﻴﺎﺋﻲ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻬﺮﻩﻫﺎﻱ ﺍﺧﺮﻭﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻭﻗﻮﻓﻲ ﺑﺮ ﺷﻌﺮ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ، ﻣﻲﺑﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﻭﻱ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻲﻣﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﻣﻲﺩﻫﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﺒﺎﺯ ﻣﺮﮒ ﻣﻲﺷﺘﺎﺑﺪ ﻭ ﺧﻮﻥ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﻧﻬﺎﺩﻩ، ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺷﻤﺸﻴﺮﻫﺎﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻲﺭﻭﺩ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﻜﻪ ﺍﻣﺎﻡ " ﺯﻳﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﻳﻦ (ﻉ) " ﺑﺪﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﻛﺮﺩﻩ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻱ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﻛﻤﻴﺖ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﮕﻲ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻛﺮﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۰۷ الی ۱۱۲ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ☀️پیامبر رح
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۰۷ الی ۱۱۲
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ و از آنجا که مهم ترین مظهر رحمت و محکم ترین پایه و اساس آن، توحید و جلوه هاى آن است، در آیه بعد، چنین مى گوید: به آنها بگو تنها چیزى که بر من وحى مى شود این است که: معبود شما معبود واحدى است (قُلْ إِنَّما یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
آیا شما حاضر هستید در برابر همین اصل اساسى توحید، تسلیم شوید و بت ها را کنار بگذارید ؟! (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
در واقع در این آیه، سه نکته بنیادى مطرح شده است، نخست این که پایه اصلى رحمت، توحید است و به راستى هر چه بیشتر بیندیشیم وجود این رابطه نیرومند روشن تر مى شود، توحید در اعتقاد، در عمل، توحید در کلمه، توحید صفوف، و توحید در قانون و در همه چیز.
نکته دیگر این که: به مقتضاى کلمه إِنَّما که دلیل بر حصر است، تمام دعوت پیامبران اسلام(صلى الله علیه وآله) در اصل توحید خلاصه مى شود، مطالعات دقیق نیز نشان مى دهد: اصول و حتى فروع و احکام نیز، در پایان، به اصل توحید بازمى گردد، و به همین دلیل، همان گونه که سابقاً هم گفته ایم: توحید تنها یک اصل از اصول دین نیست، بلکه همچون رشته محکمى است که دانه هاى یک تسبیح را به هم پیوند مى دهد و یا صحیح تر روحى است که در کالبد دین دمیده شده.
و آخرین نکته این که: مشکل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرک در اشکال مختلف است; زیرا جمله: فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ: آیا تسلیم در برابر این اصل مى شوید مى رساند که مشکل اصلى، بیرون آمدن از شرک و مظاهر آن و بالا زدن آستین براى شکستن بتها است، نه فقط بت هاى سنگى و چوبى، که بت ها از هر نوع مخصوصاً طاغوت هاى انسانى!
* * *
آیه بعد، مى گوید اگر با این همه، به دعوت و پیام ما توجه نکردند اگر روى برتابند، به آنها بگو من به همه شما به طور یکسان از عذاب الهى اعلام خطر مى کنم (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلى سَواء).
آذَنْتُ از ماده ایذان به معنى اعلام کردن توأم با تهدید است، و گاه به معنى اعلان جنگ نیز آمده، اما از آنجا که این سوره در مکّه نازل شده، و در آنجا نه زمینه جهاد بود، و نه حکم جهاد نازل شده بود، بسیار بعید به نظر مى رسد که این جمله در اینجا به معنى اعلان جنگ باشد، بلکه ظاهر این است پیامبر با این سخن مى خواهد اعلام نفرت و جدائى از آنها کند و نشان دهد که از آنان به کلى دست شسته است.
تعبیر عَلى سَواء یا اشاره به این است که: من نسبت به مجازات الهى به همه شما به طور یکسان اعلام خطر مى کنم، مبادا چنین تصور کنند که اهل مکّه یا قریش با دیگران تفاوت دارند، و در پیشگاه خدا براى آنها مزیت و برترى است و یا اشاره به این است که: من ندایم را به گوش همه شما بدون استثناء رساندم.
سپس این تهدید را به صورت آشکارترى بیان مى کند و مى گوید: من نمى دانم آیا وعده عذاب که به شما داده شده است، نزدیک است یا دور ؟! (وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ).
فکر نکنید این وعده دور است، شاید هم نزدیک و بسیار هم نزدیک باشد.
این عذاب و مجازاتى که در اینجا به آن تهدید شده اند ممکن است عذاب قیامت و یا مجازات دنیا و یا هر دو باشد، در صورت اول، علم آن مخصوص خدا است و هیچ کس به درستى از تاریخ وقوع رستاخیز آگاه نیست، حتى پیامبران خدا، و در صورت دوم و سوم ممکن است اشاره به جزئیات و زمان آن باشد، که من از جزئیات آن آگاه نیستم; چرا که علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت به این گونه حوادث همیشه جنبه فعلى ندارد، بلکه گاه جنبه ارادى دارد یعنى تا اراده نکند نمى داند.(۲)
✍ پی نوشت:
۲ ـ توضیح بیشتر پیرامون علم پیامبر و جانشینان معصوم او را در کتاب رهبران بزرگ و مسئولیت هاى بزرگ تر مطالعه فرمائید.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر خطبه ۱۰۰بخش سوم ☀️ اهل بیت، ستارگان هدایت ✔️ نکته ها: 1- يک حديث پرمعنا آنچه امام(عل
📝 شرح و تفسیر خطبه ۱۰۱ بخش اول
✅ ازليّت و ابديّت خداوند
🔭 "خطبه در يك نگاه:
اين خطبه -همانگونه كه از عنوان بالا معلوم شد- به طور عمده درباره حوادث آينده سخن مى گويد و خطراتى كه مسلمانان، مخصوصاً مردم عراق را تهديد مى كند، پيشگويى مى نمايد. ولى قبل از آن، به دو بحث ديگر مى پردازد: نخست، حمد و ثناى الهى و شهادت به يگانگى او، توأم با نكات تازه؛ و ديگر، اظهار نگرانى از قيافه منفى به خود گرفتنِ گروهى از مردم، در برابر سخنان امام و پيشگويى هاى او.
با تمام وجود گواهى مى دهيم:
امام در آغاز اين خطبه، مانند بسيارى از خطبه هاى ديگر، از حمد و ثناى پروردگار و شهادت به وحدانيّت او شروع مى کند; ولى براى رعايت موازين فصاحت و بلاغت در هر مورد، نکته، يا نکات تازه اى درباره صفات حق به کار مى برد. مى فرمايد: «ستايش مخصوص خداوندى است که نخستين هستى است، قبل از همه نخستين ها و آخرين هستى است بعد ازهمه آخرها». (الْحَمْدُ للهِِ الأَوَّلِ قَبْلَ کُلِّ أَوَّل، وَ الآخِرِ بَعْدَ کُلِّ آخِر).
امام(عليه السلام) در اينجا به سراغ ازليّت و ابديّت خداوند مى رود که از مهمترين اوصاف اوست و اوصاف ديگر به آن باز مى گردد; چرا که در بحث صفات خدا گفته ايم: اساس صفاتِ جمال و جلال او، نامحدود بودن ذات پاک او از تمام جهات است و ازليّت و ابديّت، بيان ديگرى از نامحدود بودن آن ذات مقدّس است.
سپس به بيان دليل، يا توضيحى در اين زمينه پرداخته، مى فرمايد: «به دليل نخست بودنش، لازم است آغازى نداشته باشد; و به همين دليل آخر بودنش، واجب است پايانى برايش نباشد». (وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ أَوَّلَ لَهُ، وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ آخِرَ لَهُ).
اين تعبير نکته لطيفى در بر دارد و آن اينکه: اوّل بودن خداوند، اوّليت زمانى نيست; بلکه اوّليت ذاتى و به معناى ازليّت است و روشن است ذاتى که ازلى است، آغازى از نظر زمان ندارد. همچنين آخريّت او ذاتى است، نه زمانى و به معناى ابديّت است و چيزى که ابدى است، آخرى از نظر زمان ندارد.
بعضى از «شارحان نهج البلاغه» در تفسير اين جمله، احتمالات ديگرى داده اند که با تعبيرات جمله هاى امام سازگار نيست.
سپس به شهادت بر الوهيّت خداوند پرداخته، چنين مى فرمايد: «و شهادت مى دهم که معبودى جز (ذات پاک) الله نيست; شهادتى که درون و برون در آن هماهنگ، و دل با زبان هم صدا است». (وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الإِعْلاَنَ، وَ الْقَلْبُ اللِّسَانَ).
اين تعبير نشان مى دهد شهادتى ارزش دارد که تمام وجود انسان را در برگيرد و ظاهر و باطن و قلب و زبان، در آن هماهنگ باشد. زيرا بسيارند که شهادت به توحيد را بر زبان جارى مى کنند، امّا دل آنها کانونى است از بت پرستى; و بتکده اى است با انواع بتها، و نيز بسيارند کسانى که دردل گواهى به يکتايى حق مى دهند، ولى به هنگام عمل آثار شرک در آنها نمايان است: در برابر مال و مقام سجده مى کنند و در مقابل شهوات، سر تعظيم فرود مى آورند; در حالى که در زبان و گاه در دل مى گويند: «معبودى جز خداى يکتا نيست!» و مى دانيم همه اينها، از شاخه هاى نفاق است و چنين کسانى به حق در زمره منافقانند.(1)
***
✍ پی نوشت:
1. سند خطبه: در كتاب هايى كه مصادر خطبه هاى نهج البلاغه در آن ذكر مى شود، سند ديگرى غير از آنچه سيّد رضى در اينجا آورده است، ديده نشد؛ گر چه در نهج البلاغه چاپ جامعه مدرسين، با تحقيق مرحوم حجّة الاسلام آقاى دشتى اسنادى براى اين خطبه ذكر شده است، ولى پس از مراجعه به منابع اصلى و آدرس هايى كه در آن كتاب آمده، معلوم شد آن هم اشتباه است."
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
🔴 زیاده خواهی
☀️ امام هادی علیه السلام:
هر کس بیش از مقدار حق خویش را بطلبد، او سزاوارتر به #محرومیت است.
✨ من سأل فوق قدر حقه فهو اولی بالحرمان
📚 حیاه الامام الهادی/ص157
✍🏼 خودسازی با زیاده خواهی منافات دارد. کسی که هرچه دارد و هر چه به دست می آورد، بازهم فکر می کند به حقش نرسیده است، در واقع ناسپاسی می کند و سزای ناسپاس، محرومیت است.
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
❌ عوامل قبول نشدن اعمال
🔸شرح حدیث اخلاقی توسط رهبر معظم
انقلاب
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و بیست و چهارم 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﭘﻴﺸﻮﺍﻳﺎﻥ ﺩﻳﻦ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و بیست و پنجم
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻪ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﻓﻀﻞ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﺪﺣﺘﺎﻥ ﺷﻌﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ " ﺧﺎﻟﺪ ﻗﺴﺮﻱ " ﻧﻴﺰ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻜﺸﺪ، ﺷﻌﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻲ ﻧﻴﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺗﺮ ﻭ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪﻩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺣﻴﻠﻪ ﻭ ﺳﻌﺎﻳﺘﻲ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﻛﻨﻴﺰﻱ ﺧﺮﻳﺪ ﻭ ﻫﺎﺷﻤﻴﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﻱ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻫﺸﺎﻡ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻤﻠﻚ ﮔﺴﻴﻞ ﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﭼﻮﻥ ﻫﺎﺷﻤﻴﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺷﻨﻴﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺭﻳﺎ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺩﺍﺩ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻟﺪ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﻣﺒﻨﻲ ﺑﺮ ﻛﺸﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﻳﺪﻥ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻛﻤﻴﺖ ﻧﻮﺷﺖ. ﭘﺲ ﻛﻤﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﺎﺷﻤﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺗﺮﺳﻨﺎﮔﻲ ﻭ ﺑﻴﻢ ﺯﺩﮔﻲ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪﻫﺎﻱ ﮔﻤﻨﺎﻣﻲ ﺑﺴﺮ ﺑﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺎ ﺷﻌﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﺣﺠﺖ ﺭﺍ ﺑﭙﺎﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﺭﺍﻩ
ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﻛﻪ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻭ ﻧﺸﺮ ﺩﻋﻮﺕ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﺎﻙ ﻧﻬﺎﺩ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﻮﺩ، ﺩﺳﺖ ﻳﺎﻓﺖ. ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺷﻌﺮﺵ ﺁﻓﺎﻕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺁﻭﻳﺰ ﻭ ﺯﺑﺎﻧﺰﺩ ﺷﺪ، ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﺟﻌﻔﺮ
[ جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 34]
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻭ (ﻉ) ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻱ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩ، ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﺭﺍ ﻣﺪﺡ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻭﻱ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ. ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻔﺮﺝ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 126 ﺟﻠﺪ 15 ﺍﻏﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ " ﻭﺭﺩ ﺑﻦ ﺯﻳﺪ " ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻛﻤﻴﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻛﻤﻴﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺑﻲ ﺟﻌﻔﺮ ﻭ (ﻉ) ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ. ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﮔﻔﺘﻢ: ﻛﻤﻴﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻜﻨﺪ ﻛﺮﺩ، ﺍﻳﻨﻚ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﻲﻓﺮﻣﺎﺋﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﺭﺍ ﻣﺪﺡ ﻛﻨﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺭﻱ ﺍﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﻳﺪ. ﭘﺲ ﻛﻤﻴﺖ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍﺋﻴﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﻓﺎﻟﺎﻥ ﺻﺮﺕ ﺍﻟﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﻭ ﺍﻟﺎﻣﻮﺭ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﻤﺼﺎﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩ ﻭ ﻩ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺑﻲ ﺟﻌﻔﺮ ﺁﻣﺪ، ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﻭﻱ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮ ﮔﻮﻳﻨﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮﻱ: ﻓﺎﻟﺎﻥ..
ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻱ، ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺨﻦ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺒﻮﺩﻩﺍﻡ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻓﻀﻞ ﺷﻤﺎ ﺁﺷﻨﺎﻳﻢ. ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﻲ ﮔﻔﺘﻲ، ﺑﺎﺯ ﺗﻘﻴﻪ ﺟﺎﻳﺰ ﺑﻮﺩ. ﻛﺸﻲ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 135 " ﺭﺟﺎﻟﺶ " ﺑﻪ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ " ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻦ ﻣﻨﺼﻮﺭ " ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ (ﻉ) ﺑﻮﺩﻡ، ﻛﻤﻴﺖ ﻧﻴﺰ ﺷﺮﻓﻴﺎﺏ ﺑﻮﺩ. ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻛﻤﻴﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮﺋﻲ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻱ: ﻓﻠﺎﻥ... ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻱ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻪﺍﻡ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻤﺎ ﺩﺷﻤﻨﻢ. ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﭼﻜﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺗﻘﻴﻪ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﻡ. ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﻲ ﮔﻔﺘﻲ ﺑﺎﺯ ﺗﻘﻴﻪ ﺩﺭ ﺷﺮﺏ ﺧﻤﺮ ﻫﻢ ﺭﻭﺍ ﺑﻮﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۰۷ الی ۱۱۲ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ و از آنج
📝تفسیر سوره مبارکه انبیاء آیات ۱۰۷ الی ۱۱۲
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ این تصور را نیز به مغز خود راه مدهید که اگر تأخیرى در مجازات شما شود به خاطر این است که: خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نیست، نه، او همه را مى داند او هم سخنان آشکارتان را مى داند و هم آنچه را کتمان مى کنید (إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ).
اصولاً پنهان و آشکار براى شما که علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن کس که علمش بى پایان است، غیب و شهود یکى است و سر و علن در آنجا یکسان مى باشد.
* * *
و نیز اگر مى بینید مجازات الهى فوراً دامن شما را نمى گیرد، به واسطه آن نیست که او از کار شما آگاه نباشد من چه مى دانم شاید این آزمونى براى شما باشد (وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ).
و مى خواهد شما را تا مدتى از لذائذ این جهان بهره مند سازد سپس با شدت هر چه تمام تر شما را بگیرد و مجازات کند (وَ مَتاعٌ إِلى حِین).
در واقع براى تأخیر مجازات الهى در اینجا دو فلسفه بیان شده است:
نخست مسأله امتحان و آزمایش است، خدا هرگز در عذاب عجله نمى کند، تا خلق را آزمایش کافى کند و اتمام حجت نماید.
دیگر این که: افرادى هستند آزمایش آنها تمام شده، و کلمه مجازاتشان قطعى گردیده، اما براى این که سخت کیفر ببینند، نعمت را بر آنها گسترده مى سازد تا کاملاً غرق نعمت شوند، و درست در همان حال که سخت در لذائذ غوطهورند تازیانه عذاب بر آنها مى کوبد تا دردناک تر باشد، و رنج محرومان و ستمدیدگان را به خوبى احساس کنند.
* * *
آخرین آیه مورد بحث، که آخرین آیه سوره انبیاء است همچون نخستین آیه این سوره سخن از غفلت مردم بى خبر مى گوید، و به عنوان نقل قول از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در یک عبارت نفرین مانند، ناراحتى او را از این همه غرور و غفلت منعکس مى کند، مى گوید: پیامبر بعد از مشاهده این همه اعراض و روى گردانى عرض کرد: پروردگار من! به حق داورى فرما، و این گروه طغیانگر را طبق قانون عدالتت کیفر ده ! (قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ).(۳)
در دومین جمله روى سخن را به مخالفان کرده مى گوید: پروردگار همه ما خداوند رحمان است، و ما از پیشگاه مقدسش در برابر نسبت هاى ناروائى که شما به او و ما مى دهید استمداد مى طلبیم (وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ).
در حقیقت با کلمه رَبُّنا آنها را به این واقعیت توجه مى دهد که ما همه مربوب و مخلوقیم و او خالق و پروردگار همه ما است.
تعبیر به الرَّحْمن که اشاره به رحمت عامه پروردگار است به آنها گوشزد مى کند که: سر تا پاى وجود شما را رحمت الهى فرا گرفته، چرا لحظه اى درباره آفریننده این همه نعمت و رحمت نمى اندیشید؟
و تعبیر الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ به آنها اخطار مى کند: گمان نکنید ما در برابر انبوه جمعیت شما تنها هستیم، و تصور نکنید این همه تهمت و دروغ و نسبت هاى نارواى شما، چه در مورد ذات پاک خدا، و چه در برابر ما، بدون پاسخ خواهد ماند، نه، هرگز، که تکیه گاه همه ما او است، و او قادر است از بندگان مؤمن خود در برابر هر گونه دروغ و تهمت دفاع کند.
* * *
آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ
✍ پی نوشت:
۳ ـ بدون شک، حکم خداوند همه بر طبق حق است، بنابراین، ذکر کلمه بِالْحَقِّ در اینجا جنبه توضیح دارد.
۴ ـ تصحیح: شنبه ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۸۳ قم المقدسه.
✔️ پایان سوره انبیاء
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
شرح و حکمت ۴۰۳ پراكنده كارى و شكست: امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به يكى از اصول مهم
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۴
💫 معنای «لا حول و لا قوه إلّا بالله»
🌧 هر چه هست از اوست!
به نظر مى رسد ـ همانگونه كه بعضى از شارحان نهج البلاغه استنباط كرده اند[1] ـ شخصى كه معناى «لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه» براى او مفهوم نبود و گرفتار شبهه جبر شده بود سؤالى در اين باره از حضرت كرد و امام(عليه السلام) براى رفع شبهه او سه جمله بيان فرمود.
نخست فرمود: «ما در برابر مالكيت خداوند مالك چيزى نيستيم»; (وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ»: إِنَّا لاَ نَمْلِكُ مَعَ اللّهِ شَيْئاً).
بنابراين مالك اصلى خداست و هيچ كس استقلال در مالكيت ندارد و به تعبير ديگر، توحيد در مالكيت، يكى از شاخه هاى توحيد افعالى است كه بدون اعتقاد به آن توحيد انسان كامل نمى شود.
سپس در جمله دوم مى افزايد: «بلكه ما چيزى را مالك نيستيم جز آنچه او به ما تمليك كرده است»; (وَ لاَ نَمْلِكُ إِلاَّ مَا مَلَّكَنَا).
بنابراين مالكيت ما از ذات پاك او سرچشمه مى گيرد; آنچه اراده كند به ما مى دهد و آنچه را اراده كند باز پس مى گيرد و به تعبير ديگر، مالكيت ما نسبت به مالكيت خداوند مالكيت طولى است نه مالكيت عرضى.
آنگاه در جمله سوم مى فرمايد: «هرگاه او چيزى را به ما تمليك كند كه در واقع خودش به آن سزاوارتر از ماست ما را (درباره آن) مكلف به وظايفى مى كند و هرگاه آن را از ما باز پس گيرد تكليفش را از ما برمى دارد»; (فَمَتى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا، وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا).
اين همان نكته باريك و دقيق و بسيار جالب «الأمرُ بين الأمرَين» است. نه چنان است كه ما از خود استقلال تام داشته باشيم و صاحب قدرتى در برابر خدا و مالكيتى در برابر مالكيت او گرديم و نه چنان است كه در اعمال خود مطلقاً اراده و اختيارى نداشته باشيم. بلكه او به ما قدرت و قوت و اختيار داده و هماهنگ با آن تكاليفى بر عهده ما گذاشته است. تا زمانى كه آن قدرت و قوت وجود دارد تكاليف هم هست هنگامى كه گرفته شد تكاليف از بين مى رود.
او به ما اموالى بخشيده و تمليك كرده و تكليف خمس و زكات را در كنار آن قرار داده است، قوت و قدرت جسمانى داده و تكليف نماز و روزه و حج و جهاد را در كنار آن مقرر فرموده، هرگاه مال را باز پس گيرد تكليف خمس و زكات نيز برداشته مى شود هرگاه قوت و قدرت جسمانى را از ما سلب كند واجباتى كه نياز به قوت و قدرت جسمانى دارد از ما برداشته خواهد شد.
همين معنا در حديث ديگرى كه از امام(عليه السلام) نقل شده منعكس است: «عبايه، از ياران خاص اميرالمؤمنين(عليه السلام) از آن حضرت درباره مسأله توانايى هاى انسان كه با آن برمى خيزد و مى نشيند و كارهايى انجام مى دهد سؤال كرد (كه آيا اين ها جبرى است يا اختيارى؟) امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) از او پرسيد: منظور تو كدام توانايى است؟ توانايى بدون پروردگار يا با پروردگار؟ عبايه ساكت شد و پاسخى نداد، امام(عليه السلام) فرمود: بگو، عرض كرد: چه بگويم، فرمود: اگر بگويى با خداوند (در عرض خداوند) مالك قدرتى هستى، مايه هلاكت توست و اگر بگويى بدون خداوند چنين قدرتى را پيدا كردى آن هم مايه هلاكت توست. عبايه عرض كرد: چه بگويم اى اميرالمؤمنين؟ فرمود: بايد بگويى كه اين قدرت را خداوند به تو ارزانى داشته اگر اين قدرت را براى تو ادامه دهد عطا و بخشش اوست و اگر از تو بگيرد بلا و آزمايش اوست. او مالك قدرتى است كه به تو داده و قادر بر چيزى است كه تو را بر آن قادر نموده، آيا نشنيدى مردم حول و قوه الهى را مى طلبند در آن جا كه مى گويند: «لاحولَ ولا قوّة إلاّ بالله العلىِّ العظيمِ». عبايه عرض كرد: تفسير اين سخن چيست؟ فرمود: پناهى دربرابر معاصى الهى نيست مگر پناه خداوند و قوتى بر طاعات نيست مگر با اعانت پروردگار. عبايه برخاست و خود را به روى دست و پاى امام(عليه السلام) انداخت و بوسه زد.[2]
↩️ پی نوشت:
[1]. مرحوم محقق كمره اى در شرح نهج البلاغه خود اين سخن را آورده است.
[2]. تحف العقول، ص 345، در كلمات امام هادى(عليه السلام).
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ عَنْ أبى عَبدِاللّه ِ عليه السلام قالَ: يَقُولُ إبْليسُ لَعَنَهُ اللّه ُ، ما أعْيانى فِى ابنِ آدَمَ فَلَنْ يُعينى مِنهُ واحِدَةٌ مِنْ ثَلاثٍ: أَخذُ مالٍ مِن غَيرِ حِلِّهِ، أوْ مَنْعِهِ مِن حَقِّهِ، أوْ وَضْعِهِ فى غَيْرِ وَجْهِهِ.
☀️ امام صادق عليه السلام فرمود: ابليس ملعون مى گويد: در مورد بنى آدم، هرچه مرا خسته و ناتوان كند، يكى از اين سه چيز مرا نسبت به آدميزاد ناتوان نمى كند (يعنى در مورد فريب آنان موفق مى شوم): به دست آوردن مال از راه غير حلال،جلوگيرى كردن او از پرداخت واجب مالى،يا مصرف كردن آن در راه ناروا و حرام.
📚خصال صدوق ص 132 ح 141.
@Nahjolbalaghe2