eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
36 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۱ ... شاهد اين سخن تاريخ گوياى زندگى على(عليه السلام) است، او عملا نشان د
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۱ ... ب ـ آنچه مضر به وحدت و اتّحاد صفوف مسلمانان است بحثهاى جنجالى و تعصّب آلود و پرخاشگرانه است; ولى بحثهاى علمى و منطقى که طرفين، حدود و موازين علمى و منطقى را در آن رعايت کنند نه تنها مزاحم وحدت صفوف مسلمانان نيست بلکه در بسيارى از مواقع به آن کمک مى کند. اين سخن را به عنوان يک مطلب ذهنى نمى گوييم بلکه امرى است که آن را تجربه کرده ايم. اخيراً در يکى از استانهاى ايران به مناسبت هفته وحدت جمعى از دانشمندان شيعه و اهل سنّت در يک گردهمايى بزرگ در کنار هم نشستند و بخشهاى مهمّى از مسائل مربوط به اختلاف اهل سنّت و شيعه را مورد بررسى علمى قرار دادند و نتيجه آن بسيار جالب و چشمگير بود; زيرا در بسيارى از مباحث، نظرها به هم نزديک شد و اختلافها کمتر گرديد و همه باور کردند که اگر اين گونه بحث ها ادامه يابد کمک شايان توجّهى به کمتر کردن فاصله ها و وحدت صفوف مى کند.(24) حتّى درباره اختلاف ميان اديان آسمانى نيز اين گونه بحثها مفيد و مؤثّر و سبب کم شدن فاصله هاست و آنها که با اين گونه بحثها مخالفند در واقع ناآگاهانه به تشديد اختلافات و زياد شدن فاصله ها کمک مى کنند. 📚پی نوشت: 1. «تقمّص» از مادّه «قميص» به معناى پيراهن است و «تَقَمَّصَ» به معناى «پيراهن بر تن کرد» مى باشد. 2. «الرّحى» به معناى سنگ آسياب است. اين ماده به صورت ناقص واوى و ناقص يابى هر دو استعمال شده است. 3. «ينحدر» از مادّه «اِنحدار» به معناى فرو ريختن و سرازير شدن به صورت کثرت و زيادى است. 4. سوره نحل , آيه 11. 5. براي پي بردن به حقيقت تعبيرات اميرمؤمنان على(عليه السلام) و برترى بى چون و چرايش نسبت به تمام افراد امّت کافى است توضيحات فشرده اى که در مقدمه اين کتاب درباره فضايل آن حضرت آمده است مورد مطالعه قرار گيرد. 6. براى آگاهى از اسناد اين حديث معروف در کتب اهل سنّت، به احقاق الحق، ج 5، ص 468 تا 501 مراجعه فرماييد. 7. سوره ملک، آيه 30. 8. تفسير نورالثّقلين، ج 5، ص 386 ـ اين تفسير منافات با تفسير ظاهرى آن به آب جارى ندارد و همچنين تفسير ديگرى که در بعضى روايات آمده که ماء معين به اصل وجود امام تفسير شده است چرا که همه اين معانى مى تواند در مفهوم آيه جمع باشد. 9. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه بحث مفصّلى در اين زمينه بيان کرده و يک يک از علوم اسلامى را ذکر مى کند و چگونگى ارتباط و پيوندش را از نظر تاريخى با اقيانوس علم على(عليه السلام) شرح مى دهد. (شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 17 تا 20). 10. «سَدَلْتُ» از مادّه «سَدْل» بر وزن «عدل» در اصل به معناى نزول چيزى از بالا به پايين به گونه اى که آن را بپوشاند مى باشد، بنابراين «سَدَلْتُ» مفهومش اين است که آن را رها کردم و چيزى بر آن فرو افکندم. 11. «کشح» (بر وزن فتح) به معناى پهلوست و «طَوَى عَنْهُ عَنْهُ کَشْحَهُ» کنايه از بى اعتنايى و صرف نظر کردن از چيزى است. 12. «جَذّاء» به معناى شکسته و بريده است. 13. «طَخية» به معناى تاريکى و ظلمت و گاه به معناى ابرهاى نازک است و «طخياء» به معناى شب تاريک است. 14. «يَکْدح» از مادّه «کَدْح» به معناى سعى و کوشش توأم با خستگى است. 15. «ها» در واژه «هاتا» علامت تنبيه است و «تا» اسم اشاره مؤنث، اشاره به «طخية» (تاريکى و ظلمت) است که در جمله هاى قبل آمده است. بعضى نيز مشاراليه را حالتى دانسته اند که از عبارت استفاده مى شود و معنا چنين است: «فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هذه الحالة اَحْجى». 16. «اَجْحى» از مادّه «حجا» به معناى عقل است بنابراين اَحْجى به معناى عاقلانه تر مى باشد. 17. «قذى» به معناى آلودگى و به معناى خاشاک آمده است. 18. «شجى» به معناى اندوه و غم و شدّت و رنج، و گاه به معناى استخوان يا چيز ديگرى که در گلو، گير کند، آمده است. 19. سيره ابن هشام، ج 4، ص 316. 20. سوره مريم، آيه 5 و 6. 21. سوره فاطر، آيه 32. 22. اصول کافى، ج 1، ص 32 و 34. 23. منهاج البراعة، ج 3، ص 45. 24. براى آگاهى از مباحث مهمّى که در اين جلسات مطرح شده و توافقهايى که حاصل گرديده است به «مجله پيام حوزه، پيش شماره» مراجعه نماييد. ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح خطبه ۳ بخش دوم (مکارم شیرازی) ▫️دوران خليفه دوّم: امام(عليه السلام) در بخش ديگرى از اين
✨ ✅ادامه شرح خطبه۳ بخش ۲ ... اين تشبيه جالبى است که از کسانى که به تناوب از چيزى استفاده مى کنند زيرا ناقه (شتر ماده) داراى چهار پستان است که دو به دو پشت سر هم قرار گرفته اند و معمولا هنگام دوشيدن دو به دو مى دوشند و به همين دليل در عبارت امام(عليه السلام) از آن تعبير به دو پستان شده است و تعبير به «تشطّرا» اشاره به اين است که هريک از آن دو، بخشى از آن را مورد استفاده قرار داده و بخشى را براى ديگرى گذارده است و به هر حال اين تعبير نشان مى دهد که برنامه از پيش تنظيم شده بود و يک امر تصادفى نبود. 🔹پاسخ به يک سؤال: بعضى در اين جا گفته اند نظير آنچه در مورد خليفه اول گفته شده که از مردم مى خواست بيعت خود را باز پس بگيرند چون بهترين آنها نيست، در مورد على(عليه السلام) نيز در همين نهج البلاغه آمده است که بعد از قتل عثمان به مردم چنين فرمود: «دَعُونى وَ الْتَمِسُوا غَيْرى... وَ اِنْ تَرَکْتُمُونى فَاَنا کَاَحَدِکُمْ وَ لَعَلّى اَسْمَعُکُمْ وَ اَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَ لَّيْتُمُوهُ اَمْرَکُمْ وَ اَنَا لَکُمْ وزيراً خَيْر لَکُمْ مِنّى اَميراً; مرا واگذاريد و به سراغ ديگرى برويد... و اگر مرا رها کنيد همچون يکى از شما هستم و شايد من شنواتر و مطيع تر از شما نسبت به کسى که او را براى حکومت انتخاب مى کنيد باشم; و من وزير و مشاور شما باشم براى شما بهتر از آن است که امير و رهبرتان گردم». در اين جا «ابن ابى الحديد» سخنى دارد و ما هم سخنى، سخن او اين است که مى گويد: «شيعه اماميّه از اين ايراد پاسخ گفته اند که ميان گفتار «ابوبکر» و اين گفتار «على»(عليه السلام) تفاوت بسيار است. ابوبکر گفت من بهترين شما نيستم بنابراين صلاحيت براى خلافت ندارم زيرا خليفه بايد از همه، صالح تر باشد؛ ولى على(عليه السلام) هرگز چنين سخنى را نگفت او نمى خواست با پذيرش خلافت، فتنه جويان فتنه برپا کنند».(7) سپس ابن ابى الحديد مى افزايد: «اين سخن در صورتى صحيح است که افضليت، شرط امامت باشد (اشاره به اين که ممکن است کسى بگويد لازم نيست امام افضل باشد، سخنى که منطق و عقل آن را هرگز نمى پسندد و گفتن آن مايه شرمندگى است)». ولى ما مى گوييم مطلب فراتر از اين است. اگر در همان خطبه 92 که به آن استدلال کرده اند دقّت کنيم و تعبيراتى که در ميان اين جمله ها وجود دارد و در مقام استدلال حذف شده است در نظر بگيريم، دليل گفتار على(عليه السلام) بسيار روشن مى شود. او با صراحت مى فرمايد: «فَاِنّا مُستَقْبِلُونَ اَمْراً لَهُ وُجُوه وَ اَلْوان لا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ; اين که مى گويم مرا رها کنيد و به سراغ ديگرى برويد براى اين است که ما به استقبال چيزى مى رويم که چهره مختلف و جهات گوناگونى دارد. دلها در برابر آن استوار و عقلها ثابت نمى ماند» (اشاره به اين که در دستورات اسلام و تعاليم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در طول اين مدّت تغييراتى داده شده که من ناچارم دست به اصلاحات انقلابى بزنم و با مخالفتهاى گروهى از شما روبه رو شوم) آن گاه مى افزايد: «وَ اِنَّ الآفاقَ قَدْ اَغامَتْ وَ الَْمحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ; چرا که چهره آفاق (حقيقت) را ابرهاى تيره فرا گرفته و راه مستقيم حق، گم شده و ناشناخته مانده است». سپس با صراحت جمله اى را بيان مى کند که جان مطلب در آن است، مى فرمايد: «وَاعْلَمُوا اَنّى اِنْ اَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ ما اَعْلَمُ وَلَمْ اُصْغَ اِلى قَوْلِ الْقائِلِ وَعَتْبِ الْعاتِبِ; بدانيد اگر من دعوت شما را بپذيرم طبق آنچه مى دانم با شما رفتار مى کنم و به سخن اين و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نخواهم داد (بنابراين، بيعت با من براى شما بسيار سنگين است اگر آمادگى نداريد به سراغ ديگرى برويد)». شاهد اين که على(عليه السلام) افضليت را در امر خلافت لازم و واجب مى شمرد، اين است که در خطبه ديگرى مى فرمايد: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ اَحَقَّ النّاسِ بِهذَا الاَمْرِ اَقْواهُمْ عَلَيْهِ وَ اَعْلَمُهُمْ بِاَمْرِ اللهِ فيهِ; اى مردم شايسته ترين مردم براى امامت و خلافت نيرومندترين آنها نسبت به آن و آگاهترين مردم نسبت به اوامر الهى است».(8) ⚘ @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_خطبه_۵۵_و_۵۶.mp3
زمان: حجم: 9.98M
✅شرح خطبه ۵۵ و ۵۶ 🔹توضیحاتی پیرامون جنگ صفین 🔹در وصف اصحاب حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌و اله‌و‌سلم /بنیاد‌مجازی‌نهج‌البلاغه کانال @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه۳ بخش ۲ ... اين تشبيه جالبى است که از کسانى که به تناوب از چيزى استفاده مى کنن
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳بخش ۲ ... بنابراين مقايسه کلام على(عليه السلام) با آنچه از ابوبکر نقل شده به اصطلاح قياس مع الفارق است زيرا هيچ شباهتى در ميان اين دو کلام نيست. اين سخن را با گفتار ديگرى که «ابن ابى الحديد» در مقام توجيه کلام خليفه اوّل آورده است پايان مى دهيم. او مى گويد: «آنهايى که افضليت را در امامت شرط نمى دانند نه تنها در مورد اين روايت مشکلى ندارند بلکه آن را به کلى از دلايل اعتقاد خود مى شمرند که خليفه اوّل گفته است من به امامت انتخاب شده ام در حالى که بهترين شما نيستم. و آنها که روايت اَقِيْلُونى را پذيرفته اند گفته اند: اين سخن جدّى نبوده است و هدف اين بود که مردم را بيازمايد و ببيند تا چه اندازه با او موافق يا مخالف، دوست يا دشمن هستند».(9) سستى اين گونه توجيهات برکسى پوشيده نيست چرا که اعتراف هرکسى را بايد بر معناى واقعى آن حمل کرد و توجيه، نياز به قرينه روشنى دارد که در اين جا وجود ندارد و به تعبيرى ديگر: اين اعتراف در هر محکمه اى به عنوان يک اعتراف واقعى پذيرفته مى شود و هيچ عذرى در مقابل آن پذيرفته نيست مگر اين که با مدرک روشنى همراه باشد. سپس به ترسيم گويايى از شخصيّت خليفه دوّم و صفات و ويژگيهاى او و چگونگى محيط و زمان او پرداخته، مى فرمايد: «او خلافت را در اختيار کسى قرار داد که جوّى از خشونت و سختگيرى بود با اشتباه فراوان و پوزش طلبى» (فَصَيّرها فِى حوزة(10) خَشْناءَ يَغْلُظُ کَلْمُها(11) وَ يَخْشِنُ مَسُّها يَکْثُرُ العِثارُ(12) فيها، وَ الاِعْتِذارُ مِنْها). حوزه، در حقيقت در اين جا اشاره به مجموعه اخلاق و صفات ويژه خليفه دوّم است و در واقع چهار وصف براى او ذکر فرموده است که نخستين آنها خشونت است و تعبير به «يَغْلُظُ کَلْمُها» اشاره به جراحت شديدى است که از نظر روحى يا جسمى در برخورد با او حاصل مى شد. دوّمين آنها خشونت در برخورد است که با جمله «وَيَخْشِنُ مَسُّها» ذکر شده است; بنابراين «حوزَة خَشْناءَ» دارنده صفات خشونت آميز» به وسيله دو جمله بعد از آن که خشونت در سخن و خشونت در برخورد بوده است تفسير شده است. سوّمين ويژگى، اشتباهات فراوان و چهارمين آنها عذر خواهى از آن است که با جلمه «ويَکْثُرُ العِثارُ فيها; لغزش در آن فراوان است» و «وَالاِعْتِذارُ مِنْها; پوزش طلبى آن فراوان است» بيان شده است. در مورد اشتباهات فراوان خليفه دوم مخصوصاً در بيان احکام و پوزش طلبى مکرّر و همچنين خشونت در برخورد، مطالب فراوانى در تاريخ اسلام، حتّى کتابهايى که به وسيله دانشمندان اهل سنّت تأليف يافته، ديده مى شود که در بحث نکات به گوشه اى از آن اشاره خواهد شد. سپس مى افزايد: «کسى که با اين حوزه خلافت سر و کار داشت به کسى مى ماند که بر شتر سرکشى سوار گردد، اگر مهار آن را محکم بکشد پرده هاى بينى شتر پاره مى شود و اگر آن را آزاد بگذارد در پرتگاه سقوط مى کند (و خود و اطرافيان خويش را به هلاکت مى افکند)» (فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَةِ(13) اِنْ اَشْنَقَ(14) لها خَرَمَ(15)، وَ اِنْ اَسْلَسَ(16) لَها تَقَحَّمَ(17)). امام(عليه السلام) در اين جمله وضع حال خود و گروهى از مؤمنان را در عصر خلافت خليفه دوّم شرح مى دهد که اگر با وجود ويژگيهاى اخلاقى که در بالا اشاره شد در شخص خليفه، کسى مى خواست با او به مقابله برخيزيد، کار به اختلاف و مشاجره و اى بسا شکاف در ميان مسلمين يا مواجه با خطراتى از ناحيه خليفه مى شد و اگر مى خواست سکوت کند و بر همه چيز صحّه بنهد خطرات ديگرى اسلام و خلافت اسلامى را تهديد مى کرد، در واقع دائماً در ميان دو خطر قرار داشتند: خطر برخورد با خليفه و خطر از دست رفتن مصالح اسلام. به همين دليل در جمله هاى بعد، امام(عليه السلام) از ناراحتى خودش و ساير مردم در آن عصر شکايت مى کند و مشکلات روز افزون مسلمانان را بر مى شمارد. اين احتمال نيز از سوى بعضى از شارحان نهج البلاغه داده شده است که ضمير در «صاحبها» به مطلق خلافت باز گردد، يعنى در طبيعت خلافت، دائماً يکى از اين دو خطر نهفته است. اگر شخصى که در رأس خلافت است بخواهد با همه چيز قاطعانه برخورد کند خطر عکس العملهاى حاد وجود دارد و اگر بخواهد با سهولت و اغماض برخورد کند با خطر سقوط در درّه انحراف و اشتباه و از ميان رفتن ارزشهاى اسلامى روبه رو مى شود. ولى قراين نشان مى دهد که منظور همان معناى اوّل است و چنانچه در جمله هاى بعد و قبل دقت کنيم اين نکته به وضوح به دست مى آيد.(18) آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه همين سخن و بيان گرفتاريهاى مردم و گرفتارى خود در آن دوران، چنين مى فرمايد: «به خدا سوگند به خاطر اين شرايط، مردم گرفتار عدم تعادل و سرکشى و عدم ثبات و حرکات نامنظم شدند» (فَمُنِى(19) النّاسُ لَعَمْرُ اللهِ بِخَبْط(20) وَ شِماس(21)، وَ تَلَوُّن(22) وَ اعْتِراض(23)). 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_خطبه_۵۷_و_۵۸.mp3
زمان: حجم: 6.88M
✅شرح خطبه ۵۷ و ۵۸ 🔹خبر از سلطه ستمگری بی باک 🔹خبر از آینده شوم‌ خوارج /بنیاد‌مجازی‌نهج‌البلاغه کانال @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳بخش ۲ ... بنابراين مقايسه کلام على(عليه السلام) با آنچه از ابوبکر نقل شده به
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ ... در اين جمله به چهار پديده رفتارى و روانى مردم در عصر خليفه دوّم اشاره شده است و اى بسا که آنها را از رييس حکومت گرفته بودند چرا که هميشه رفتار رييس حکومت بازتاب وسيعى در مردم دارد و از قديم گفته اند: «اَلنّاسُ عَلى دينِ مُلُوکِهِمْ». نخستين آنها حرکات و تصميم گيريهاى بى مطالعه که سبب مشکلات و نابسامانيها در جامعه مى گردد، بود. دوّم سرکشى و تمرّد از قوانين الهى و نظامهاى اجتماعى. سوّم رنگ عوض کردنهاى پى در پى و از راهى به راهى گام نهادن و از گروهى جدا شدن و به گروه ديگر پيوستن و بدون داشتن هدف ثابت زندگى کردن. چهارم انحراف از مسير حق و حرکت در مسير ناصواب و غير مستقيم بود. بى شک ـ همان گونه که بعداً به طور مشروح خواهيم گفت ـ سياست خارجى در عصر خليفه دوّم و فتوحات اسلامى و پيشرفت در خارج از منطقه حجاز، ذهنيّتى براى بسيارى از مردم درباره شکل اين حکومت ايجاد کرده بود که آن را در تمام جهات موفق مى پنداشته، کمتر به مشکلات داخلى جامعه مسلمانان نخستين بينديشند در حالى که همان گونه که امام(عليه السلام) در اين جمله ها اشاره فرموده است گروهى از مسلمانان بر اثر اشتباهات و خطاها و ندانم کاريها و اجتهاد در مقابل نصوص قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، گرفتار نابسامانيهاى فراوانى از نظر اعتقاد و عمل و مسائل اخلاقى شدند و در واقع تدريجاً از اسلام ناب فاصله مى گرفتند و همانها سبب شد که سرانجام به شورشهاى عظيمى در دوران خليفه سوّم بينجامد و مقدّمات حکومت خودکامه اى در عصر خلفاى اموى و عبّاسى که هيچ شباهتى به حکومت اسلامى عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نداشت فراهم گردد. به يقين اين دگرگونى عجيب در يک روز انجام نگرفت و اشتباهات مستمرّ دوران خلفا به آن منتهى شد. امام در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که اوضاع را چنين ديدم صبر و شکيبايى پيشه کردم با اين که دورانش طولانى و رنج و محنتش شديد بود» (فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الِْمحْنَةِ). درست شبيه همان شکيبايى در دوران خليفه اوّل، ولى چون شرايط پيچيده تر و دوران آن طولانى تر بود رنج و محنت امام(عليه السلام) در اين دوران فزونى يافت. بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: امام اين جا به دو امر اشاره مى کند که هر کدام سهمى در ناراحتى او دارد; نخست طولانى شدن مدّت دورى او از محور خلافت و دورى خلافت از وجود او، و دوّم ناراحتى و رنجى که به سبب آثار و پديده هاى جدا شدن خلافت از محور اصلى در زمينه عدم نظم صحيح در اين امور دينى مردم حاصل شد. ولى به هر حال مصالح مهمترى ايجاب مى کرد که او سکوت کند و آنچه را که اهميّت کمترى دارد فداى آنچه که اهميّت بيشترى دارد نمايد. اين وضع همچنان ادامه يافت تا دوران خليفه دوّم نيز پايان يافت. نکته ها: 1ـ نمونه هايى از خشونت اخلاقى در عصر خليفه دوّم در حالات او مخصوصاً در دروان خلافت، مطالب زيادى در کتب دانشمندان اهل سنّت ـ اعم از کتب حديث و تاريخ ـ نقل شده که آنچه را در کلمات امام(عليه السلام) در فراز بالا آمده است دقيقاً تأييد مى کند. اين موارد بسيار فراوان است که به چند نمونه آن ذيلا اشاره مى شود: 1ـ مرحوم «علامه امينى» در جلد ششم «الغدير» از مدارک زيادى از کتب معروف اهل سنّت (مانند «سنن دارمى، تاريخ ابن عساکر، تفسير ابن کثير، اتقان سيوطى، درّالمنثور، فتح البارى و کتب ديگر) داستانهاى تکان دهنده اى درباره مردى به نام «صُبَيْغِ الْعَراقى» نقل مى کند. از تواريخ به خوبى استفاده مى شود که او مردى بود جستجوگر و درباره آيات قرآن پيوسته سؤال مى کرد ولى «عمر» در برابر سؤالات او چنان خشونتى به خرج داد که امروز براى همه ما شگفت آور است، از جمله اين که کسى نزد «عمر» آمد و به او گفت ما مردى را يافتيم که از تأويل مشکلات قرآن سؤال مى کند. «عمر» گفت: خداوندا به من قدرت ده که بر او دست بيابم! روزى «عمر» نشسته بود، مردى وارد شد و عمامه اى بر سر داشت، رو به «عمر» کرده، گفت: يا اميرالمؤمنين! منظور از «وَالذّاريات ذَرْواً فَالْحامِلاتِ وِقْراً» چيست؟ «عمر» گفت: حتماً همان هستى که من به دنبال او مى گشتم، برخاست و هر دو آستين را بالا زد و آن قدر به او شلاق زد که عمامه از سرش افتاد و بعد به او گفت به خدا قسم اگر سرت را تراشيده مى ديدم گردنت را مى زدم! سپس دستور داد لباسى بر او بپوشاند و او را بر شتر سوار کنند و به شهر خود ببرند، سپس خطيبى برخيزد و اعلام کند که «صبيغ» در جستجوى علم برآمده و خطا کرده است، تا همه مردم از او فاصله بگيرند. او پيوسته بعد از اين داستان در ميان قومش حقير بود تا از دنيا رفت در حالى که قبلا بزرگ قوم محسوب مى شد.(24) 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ ... در اين جمله به چهار پديده رفتارى و روانى مردم در عصر خليفه دوّم اش
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ در روايتى ديگر از «نافع» نقل شده که «صبيغ عراقى» پيوسته سؤالاتى درباره قرآن مى کرد هنگامى که به «مصر» آمد «عمر و بن عاص» او را به سوى «عمر» فرستاد. «عمر» دستور داد شاخه هاى تازه از درخت بريدند و براى او آوردند و آن قدر بر پشت او زد که مجروح شد سپس او را رها کرد. بعد از مدّتى که خوب شد بار ديگر همان برنامه را درباره او اجرا نمود، سپس او را رها کرد تا بهبودى يابد; بار سوّم به سراغ او فرستاد تا همان برنامه را اجرا کند; «صبيغ» به عمر گفت: «اگر مى خواهى مرا به قتل برسانى به طرز خوبى به قتل برسان و زجرکش نکن و اگر مى خواهى زخم تنم را درمان کنى، به خدا خوب شده است». «عمر» به او اجازه داد که به سرزمين خود برگردد و به «ابوموسى اشعرى» نوشت که هيچ يک از مسلمانان با او مجالست نکند. اين امر بر «صبيغ» گران آمد «ابوموسى» به «عمر» نوشت که او کاملا از حرفهاى خود توبه کرده و ديگر سؤالى درباره آيات قرآن نمى کند «عمر» اجازه داد که مردم با او مجالست کنند.(25) در روايتى ديگر داستان «صبيغ» چنين آمده است (بعيد نيست او داستانهاى متعدّدى با عمر داشته است) که: او وارد «مدينه» شد و پيوسته از متشابهات قرآن سؤال مى کرد. «عمر» به سراغ او فرستاد در حالى که قبلا شاخه هايى از درخت خرما آماده ساخته بود. «عمر» از او پرسيد: تو کيستى؟ گفت: «من بنده خدا صبيغم». عمر يکى از آن شاخه ها را برداشت و بر سر او کوفت و گفت: «من بنده خدا عمرم» و آن قدر زد که سرش خون آلود شد. «صبيغ» گفت: اى اميرمؤمنان بس است آنچه در سر من بود از بين رفت (و ديگر سؤالى از متشابهات نمى کنم)!(26) 🌱ادامه دارد...
شرح_صوتی_خطبه_۶۱_و_۶۲.mp3
زمان: حجم: 7.43M
✅شرح خطبه ۶۱ و ۶۲ 🔹در باب خوارج 🔹هشدار به کشته شدن /بنیاد‌مجازی‌نهج‌البلاغه کانال @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ در روايتى ديگر از «نافع» نقل شده که «صبيغ عراقى» پيوسته سؤالاتى درباره
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ ... جالب توجّه اين که در هيچ يک از روايات ندارد که او سمپاشى درباره يکى از آيات قرآن کرده باشد; بلکه گاه سؤال از متشابهات و گاه از حروف قرآن و گاه از آياتى مثل «والذّاريات ذَرواً» مى نمود. اين جريان ظاهراً منحصر به «صبيغ» نبود. «عبدالرحمن بن يزيد» نقل مى کند که مردى از عمر درباره آيه «وَ فاکِهَة وَ اَبّا» سؤال کرد. هنگامى که مشاهده کرد مردم در اين باره صحبت مى کنند تازيانه را برداشت و به آنان حمله کرد.(27) 2ـ در حديث ديگرى مى خوانيم مردى از او سؤال کرد و گفت منظور از آيه «وَالجَوارِ الْکُنَّس» چيست؟ «عمر» با چوبدستى خود در عمامه او فرو کرد و به روى زمين انداخت و گفت آيا تو «حرورى» هستى (حرورى به کسانى گفته مى شد که از اسلام خارج شده بودند!) سپس گفت: قسم به کسى که جان «عمر» به دست اوست اگر تو را سر تراشيده مى يافتم آن قدر تو را مى زدم که اين فکر از سرت بيرون برود!(28) (به نظر مى رسد سر تراشيدن از شعار اين گروه از خوارج بوده است که ريشه هاى آنها حتّى به دوران قبل از اميرمؤمنان على(عليه السلام) باز مى گردد).(29) آيا به راستى هرکس سؤالى از قرآن کند بايد او را زير شلاق و چوب انداخت بى آن که يک کلمه در پاسخ سؤال او گفته شود! و به فرض که بعضى از افراد بى دين و منافق براى مشوّش ساختن افکار مردم سؤالاتى درباره قرآن مى کردند، وظيفه خليفه در برابر آنها اين بود که با چوب و شلاق پاسخ بگويد يا نخست بايد از نظر علمى و منطقى توجيه شوند و اگر نپذيرفتند آنها را تنبيه کند؟ آيا اين به خاطر آن بوده که خليفه پاسخ اين سؤالات را نمى دانسته و عصبانى مى شده، يا دليل ديگرى داشت و حتّى افراد مشکوک را مورد هتک و توهين قرار مى داده و عمامه آنها را به زمين مى افکنده است! 3ـ «ابن ابى الحديد» در شرح نهج البلاغه خود نقل مى کند که گفته مى شد: «دُرَّةُ عُمَرَ اَهْيَبُ مِنْ سَيْفِ الْحَجّاج; تازيانه عمر وحشتناکتر از شمشير حجاج بود!» سپس مى گويد: در حديث صحيح آمده که زنانى نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بودند و سر و صداى زيادى کردند، «عمر» آمد، همگى از ترس او فرار کردند، به آنها گفت اى دشمنان خويشتن! آيا از من مى ترسيد و از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نمى ترسيد؟ گفتند: آرى «اَنْتَ اَغْلَظُ وَ اَفَظُّ; تو خشن تر و درشتگوترى»!(30) 4ـ در همان کتاب آمده است نخستين کسى را که «عمر» با تازيانه زد، «امّ فروه» خواهر ابوبکر بود هنگامى که ابوبکر از دنيا رفت، زنان بر او نوحه گرى مى کردند، خواهرش «ام فروه» نيز در ميان آنها بود; عمر کراراً آنها را نهى کرد، آنها باز تکرار کردند، «عمر» «امّ فروه» را از ميان آنها خارج ساخت و با تازيانه زد; همه زنان ترسيدند و متفرق شدند.(31) 2ـ اشتباهات و عذر خواهيها! 1ـ در «سنن بيهقى» که جامعترين کتاب حديث، از اهل سنّت است، در حديثى از «شعبى» نقل مى کند که يک روز عمر خطبه اى براى مردم خواند، حمد و ثناى الهى به جاى آورده، سپس گفت: «آگاه باشيد مهر زنان را سنگين نکنيد چرا که اگر به من خبر رسد کسى بيش از آنچه پيامبر مهر کرده (مهر زنان خودش قرار داده) مهر کند من اضافه بر آن را در بيت المال قرار مى دهم!» سپس از منبر پايين آمد، زنى از قريش نزد او آمد و گفت: اى اميرمؤمنان! آيا پيروى از کتاب الهى (قرآن) سزاوارتر است يا از سخن تو؟ عمر گفت: کتاب الله تعالى، منظورت چيست؟ گفت: تو الآن مردم را از گران کردن مهر زنان نهى کردى در حالى که خداوند مى فرمايد: «وَ آتَيْتُمْ اِحْديهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَاْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً; هرگاه مال فراوانى (به عنوان مهر) به يکى از آنها پرداخته ايد چيزى از آن را پس نگيريد».(32) عمر گفت: «کُلّ اَحَد اَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ; همه از عمر فقيه ترند!» اين جمله را دو يا سه مرتبه تکرار کرد، سپس به منبر بازگشت و گفت اى مردم! من شما را از زيادى مهريه سنگين زنان نهى کردم، آگاه باشيد هرکس آزاد است در مال خود هر چه مى خواهد انجام دهد».(33) اين حديث در بسيارى از کتب ديگر با تفاوتهاى مختصرى نقل شده است.(34) 🌱ادامه دارد...
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ ... جالب توجّه اين که در هيچ يک از روايات ندارد که او سمپاشى درباره
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ ... 2ـ در کتب بسيارى از منابع معروف (مانند: «ذخاير العقبى»، «مَطالِبُ السُّؤول» و «مناقب خوارزمى») آمده است که زن باردارى را که اعتراف به ارتکاب زنا کرده بود نزد «عمر» آوردند، «عمر» دستور به رجم او داد. در اثناى راه «على»(عليه السلام) با او برخورد کرده، فرمود: اين زن را چه شده است؟ گفتند: «عمر» دستور رجم او را صادر کرده است. «على»(عليه السلام)او را بازگرداند و به «عمر» گفت: «هذا سُلطانُکَ عَلَيْها فَما سُلْطانُکَ عَلى ما فى بَطْنِها; تو بر اين زن سلطه دارى (و مى توانى او را مجازات کنى) امّا سلطه و دليل تو بر آنچه در شکم اوست چيست؟» سپس افزود: شايد بر او نهيب زده اى و او را ترسانده اى (که اعتراف به گناه کرده است)؟ «عمر» گفت: چنين بوده است. فرمود: مگر نشنيده اى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: کسى که زير فشار از جهت زنجير يا زندان يا تهديد اعتراف کند اعتراف او اثرى ندارد؟ «عمر» او را رها کرده، گفت: «عَجَزَتِ النِّساءُ اَنْ تَلِدْنَ مِثْلَ عَلِىِّ بْنِ اَبى طالِب، لَوْلا عَلِىّ لَهَلَکَ عُمَرُ; مادران هرگز نمى توانند مثل «على بن ابى طالب(عليه السلام)بزايند اگر على نبود عمر هلاک مى شد»!(35) 3ـ در «صحيح ابى داود» که از صحاح معروف ستّه مى باشد از «ابن عباس» نقل شده: زن ديوانه اى را نزد «عمر» آوردند که مرتکب زنا شده بود، «عمر» با گروهى از مردم درباره او مشورت کرد و سرانجام دستور داد او را سنگسار کنند. «على»(عليه السلام) بر او گذر کرده و فرمود: «ماجراى اين زن چيست؟ گفتند زن ديوانه اى است از فلان طايفه که مرتکب زنا شده است و عمر دستور سنگسار کردن او را داده»، فرمود: «او را باز گردانيد» و خودش به سراغ «عمر» رفت، فرمود: «اى عمر مگر نمى دانى که قلم تکليف از سه طايفه برداشته شده است: از ديوانه تا زمانى که خوب شود و از شخص خواب تا زمانى که بيدار شود و از کودک، تا زمانى که عاقل (و بالغ) گردد»؟ «عمر» گفت: «آرى مى دانم»! فرمود: «چرا دستور دادى اين زن ديوانه را سنگسار کنند»؟ گفت: «چيزى نيست و زن را رها کرد و شروع به تکبير گفتن کرد» (تکبير که نشانه پيروزى بر اشتباه خود بود)(36) «مناوى» در «فيض الغدير» اين حديث را از «احمد» نقل کرده است و در ذيل آن آمده است که عمر گفت: «لَوْلا عَلِىّ لَهَلَکَ عُمَرُ».(37) آنچه در بالا گفته شد بخش کوچکى است از آنچه در اين زمينه آمده است و اگر بخواهيد به سراغ همه آنها برويد کتاب مستقلى را تشکيل مى دهد، مرحوم «علامه امينى» يکصد مورد (آرى يکصد مورد) از موارد اشتباه او را که در منابع معروف اهل سنّت آمده است نقل کرده و اين فصل مشهور از کتابش را به نام «نوادر الاثر فى علم عمر» ناميده است(38) و اين همان است که در خطبه فوق از آن تعبير به «کثرت لغزشها و عذرخواهيها» شده است.  3ـ پاسخ به يک سؤال: ترسيمى را که امام «على بن ابى طالب» در خطبه بالا از مشکلات و نابسامانيهاى مسلمانان در عصر خليفه دوّم کرده است ممکن است با ذهنيّتى که بسيارى از افراد نسبت به عصر عمر دارند و آن را يک عصر پيروزى و درخشان مى شمرند منافات داشته باشد و اين سؤال را به وجود آورد که اين گفتار چگونه با واقعيّتهاى موجود تاريخ سازگار است؟ توجّه به يک نکته دقيقاً مى تواند به اين سؤال پاسخ دهد و آن اين که ـ همان گونه که قبلا اشاره شد ـ بى شک عصر خليفه دوّم عصر پيروزيهاى چشمگير در سياست خارجى کشور اسلام بود; زيرا مسلمانان با الهام گرفتن از دستورات صريح قرآن در مورد جهاد، به جهاد دامنه دار و آزاديبخش دست زدند و هر سال و هر ماه شاهد پيروزيها و فتوحاتى در خارج کشور اسلامى بودند و منافع مادى فراوانى نصيب مسلمانان شد; اين پيروزيهاى چشمگير پرده اى بر ضعفها و نابسامانيهاى داخلى افکند همان گونه که در عصر ما نيز اين معنا کاملا مشهور است که گاه پيروزى يک دولت در سياست خارجيش همه چيز را تحت الشّعاع قرار مى دهد و پرده اى بر ضعفها و نابسامانيهاى داخلى مى افکند و درست به همين دليل است که سياست بازان حرفه اى گروه استکبار در عصر ما هنگامى که با نابسامانيهاى شديد داخلى روبه رو مى شوند سعى مى کنند با حرکات جديدى در سياست خارجى، پرده بر آن بيفکنند. کوتاه سخن اين که امام(عليه السلام) سخن از خشونت و اشتباهات فراوان و مشکلات داخلى دوران خليفه دوّم مى گويد و حساب اين مطلب از مسأله فتوحات جداست. 📚پی نوشت:⬇️