قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۴ ... آن گاه امام(عليه السلام) به سراغ شرح بيشترى براى موقوف عليهم مى رود و مى
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۴
در دومين دستور مى فرمايد: «و (شرط نمود که) چيزى از اولاد نخل هاى اين آبادى ها را نفروشد تا همه اين سرزمين زير پوشش نخل قرار گيرد (و يک پارچه آباد شود)»;
(وَأَلاَّ يَبِيعَ مِنْ أَوْلاَدِ نَخِيلِ هَذِهِ الْقُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشْکِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً).
«وَدِيّةَ» به معناى نهال کوچکى است که از کنار نخل بيرون مى آيد و تدريجاً ريشه مى دواند و قوى تر مى شود تا زمانى که جدا کردن آن ميسر باشد آن گاه آن را جدا کرده و در جاى مناسبى غرس مى کنند و تعبير به «أَوْلاَدِ نَخِيلِ» به همين مناسبت است و اين کار دو فايده دارد: نخست اينکه فضاهاى خالى نخلستان بدين وسيله پر مى شود و به گفته امام(عليه السلام) «تُشْکِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً».
اين جمله همان گونه که مرحوم سيّد رضى در پايان وصيّت نامه آن را توضيح داده مفهومش اين است که آنقدر از نهال هاى جديد نخل استفاده شود و نخلستان پر درخت شود که براى بيننده تشخيص آن مشکل گردد که آيا اين همان نخلستان سابق است.
به هر حال تأکيد امام(عليه السلام) بر گسترش عمران و آبادى اين موقوفات، قابل توجّه است به خصوص اينکه گفته مى شود اگر نهال هاى کنار نخل را به زودى قطع کنند و براى فروش آماده کنند گاهى به خود نخل آسيب مى رساند، بنابراين لازم است آن را تا زمان معينى حفظ کنند و بعد طبق دستور امام(عليه السلام) و مطابق مفاد وقف نامه آن را در همان نخلستان و در همان سرزمينى که پرورش يافته و از همه جا براى رشد و نمو آن مساعدتر است بنشانند.
اين دستور نه تنها براى موقوفات امام(عليه السلام) که براى تمام موقوفات قابل توجّه است، هرچند متأسفانه متوليان سودجو گاه برعکس آن عمل کرده و نخلستان را در معرض آفات قرار مى دهند، چرا که اگر نخلستان پر نخل نباشد سرما و گرما زودتر به آن آسيب مى رساند ; اما هنگامى که تمام زمين نخلستان پر از نخل شود، آفات و آسيب هاى آن کمتر خواهد بود.
اين سخن بدان معنا نيست که فاصله هاى معقول در ميان درختان ناديده گرفته شود که آن هم سبب تضعيف باغ مى شود.
در ضمن به اين نکته بايد توجّه کرد که بچه هاى نخل ممکن است جزء منافع محسوب شوند و حرمت بيع وقف شامل آن نگردد; ولى با اين حال امام(عليه السلام) مى فرمايد تا زمانى که خود نخلستان آن را نياز دارد به خارج از نخلستان نفروشند.
امام(عليه السلام) در پايان اين وصيّت نامه و بعد از بيان مسائل مربوط به موقوفات به مسائل مربوط به همسران کنيز خود پرداخته و وضع آنها را روشن مى سازد، به گونه اى که بعد از او همه آزاد شوند; مى فرمايد: «و هر کدام از کنيزانم که با آنها آميزش داشته ام صاحب فرزند يا باردار است، از سهم ارث فرزندش آزاد مى شود و اگر فرزندش بميرد و او زنده باشد، او نيز آزاد است و بند بردگى از گردنش برداشته شده و به آزاد شدگان ملحق مى شود»;
(وَمَنْ کَانَ مِنْ إِمَائِي ـ اللاَّتِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَّ(5) ـ لَهَا وَلَدٌ أَوْ هِيَ حَامِلٌ، فَتُمْسَکُ عَلَى وَلَدِهَا وَهِيَ مِنْ حَظِّهِ، فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَهِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقَةٌ، قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ، وَحَرَّرَهَا الْعِتْقُ).
در آن زمان امام(عليه السلام) چندين کنيز که حکم همسران آن حضرت بودند در اختيار داشت و فرزندان متعدّدى از آنها متولد شدند و شايد هدف امام(عليه السلام) از تکثير اولاد اين بود که آل على و بنى هاشم فزونى يابند و خطراتى که از سوى دشمنان آنها را تهديد مى کرد سبب انقراض اين نسل شريف نگردد.
به هر حال امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه تکليف کنيزانى را که فرزندى داشتند يا باردار بودند معين نموده و طبق قاعده فقهى معروف که مورد اتفاق همه فقهاست، اين گونه کنيزان از سهم الارث فرزندشان آزاد مى شوند و يا به تعبير ديگر جزء سهم الارث فرزند قرار مى گيرند و بلافاصله آزادى شامل حال آنها مى شود، زيرا هيچ کس نمى تواند مالک پدر و مادر خود شود.
ولى درباره کنيزانى که صاحب فرزند نبودند، در اين عبارت حکمى ذکر نشده و در روايات ديگرى که از اين وصيّت نامه در کتاب کافى و جز آن به گونه مشروح ترى آمده، تکليف آنها نيز مشخص شده است که امام(عليه السلام) دستور آزادى همه آنها را داده اند و مرحوم سيّد رضى به علت تلخيص و گزينش، تنها به اين بخش قناعت کرده است.
اين نشان مى دهد که تا چه حد امام(عليه السلام) به آزادى بردگان و کنيزان اهمّيّت مى داده و در طول تاريخ زندگى پر برکتش نيز ـ طبق بعضى از روايات ـ هزار برده از دست رنج خود خريد و آزاد کرد (أَنَّهُ(عليه السلام) أَعْتَقَ أَلْفَ نَسَمَة مِنْ کَدِّ يَدِه).(6)
🌱ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۴ ... مسأله برنامه تدريجى اسلام براى آزادى بردگان در اسلام، مسأله اى است بسيا
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۴
... 2. سؤال ديگر اينکه چگونه امام(عليه السلام) مى فرمايد: حسن را متولى وقف ساختم و اگر حسن چشم از جهان بپوشد و حسين زنده باشد، او جانشين برادر خود خواهد شد. مگر امام(عليه السلام) از طريق علم غيب نمى دانست که شهادت امام حسين(عليهما السلام) سالها بعد از شهادت امام حسن(عليه السلام) خواهد بود؟
پاسخ اين سؤال و سؤالات فراوان ديگرى از اين قبيل يک جمله است و آن اينکه امامان در کارهاى عادى خود تکيه بر علم عادى داشتند که از مجارى معمولى حاصل مى شود، نه علم غيب; همان گونه که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز در مسائل مربوط به زندگى خود و يارانش تکيه بر علم حاصله از مجارى عادى داشت و از علم غيب جز در موارد استثنايى استفاده نمى فرمود.
2. اهمّيّت وقف در اسلام:
اهتمام امير مؤمنان على(عليه السلام) به امر وقف و پيشگام بودن در اين کار خير به خوبى نشان مى دهد که اين مسأله ارزش فوق العاده اى در اسلام دارد.
گرچه وقف را اسلام ابداع نکرد و قبل از اسلام نيز در مذاهب ديگر اوقاف بسيارى وجود داشت ولى اسلام اهمّيّت خاصى براى آن قائل شد و تحت عنوان صدقات جاريه بر آن تأکيد کرد.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که از کنار باغستانى عبور مى کرد، مردى را ديد که مشغول غرس درختى است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او فرمود: مى خواهى غرسى بهتر از اين را به تو يادآورى کنم؟ سپس اذکار مهمى را به او تعليم فرمود.
آن مرد عرض کرد: اى رسول خدا من تو را گواه مى گيرم که تمام اين باغ را بر فقهاى مسلمين از اهل صفه وقف کردم. در اينجا اين آيات شريفه نازل شد: (فَأَمّا مَنْ أَعْطى وَاتَّقى * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى(10)).(11) به اين ترتيب، وقف به عنوان يک سنّت حسنه اسلامى مورد تأييد قرار گرفت.
در بعضى از روايات از جابر ابن عبدالله نقل شده که تمام صحابه که اموالى داشتند، وقفى از خود به يادگار گذاشتند.
در امالى شيخ طوسى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده که فرمود: «خَيْرُ مَا يُخَلِّفُهُ الرَّجُلُ بَعْدَهُ ثَلاَثَةٌ: وَلَدٌ بَارٌّ يَسْتَغْفِرُ لَهُ وَسُنَّةُ خَيْر يُقْتَدَى بِهِ فِيهَا وَصَدَقَةٌ تَجْرِي مِنْ بَعْدِهِ;
بهترين چيزى که انسان بعد از خود به يادگار مى گذارد سه چيز است: فرزند نيکوکارى که براى انسان استغفار کند و سنّت نيکى که مردم در آن به او اقتدا نمايند و صدقه اى که بعد از او جريان داشته باشد».(12)
احاديث در اين زمينه فراوان است و بايد توجّه داشت که يکى از طرق پيشگيرى از تکاثر و ثروت اندوزى، گسترش دادن سنّت وقف است که اموال را از چنگ افراد معدودى بيرون مى آورد و منافع آن را در اختيار نيازمندان قرار مى دهد.
📚پی نوشت:
1 . سند وصيّت نامه: بر حسب آنچه در مصادر نهج البلاغه آمده اين وصيّت را مرحوم کلينى پيش از شريف رضى در کتاب فروع کافى، ج 7، ص 49 از عبدالرحمن بن حجاج نقل کرده (ولى آنچه در کافى موجود است با آنچه در نهج البلاغه آمده تفاوت بسيار دارد) و شيخ طوسى(رحمه الله) بعد از شريف رضى در کتاب تهذيب آن را آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 254) از کتاب تمام نهج البلاغه چنين استفاده مى شود که وصيّت نامه، بسيار مفصل تر از آنچه سيّد رضى آورده است بوده و در واقع آنچه در نهج البلاغه آمده گوشه اى از آن وصيّت نامه است ولى گوشه اى گويا و پرمعنا. (براى آگاهى بيشتر به کتاب تمام نهج البلاغه، ص 988 مراجعه شود).
2 . عبارتى که در روايت کافى به جاى اين روايت آمده، نشان مى دهد که تفسير دوم مناسب تر است، زيرا در عبارت کافى چنين آمده: «وَإنْ حَدَثَ بِحَسَن حَدَثٌ وَ حُسَيْنٌ حَيٌّ ... وَإِنَّ حُسَيْناً يَفْعَلُ فيهِ مِثْلَ الّذى أمَرتُ بِهِ حَسَناً» که مفهومش اين است که امام حسين(عليه السلام) همان برنامه اى را در مورد موقوفه اجرا مى کند که امام حسن(عليه السلام) دستور اجراى آن را داشت (کافى، ج 7، ص 50).
3 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 149.
4 . براى اطلاع بيشتر به فروع کافى، ج 7، ص 50 مراجعه فرماييد.
5 . تعبير به «اطوف عليهن» تعبير کنايى زيبايى است براى آميزش جنسى، زيرا از طواف يک نوع گردش فهميده مى شود که هنگامى که با «عَلى» همراه باشد همان گردش دورانى است به خصوص اينکه طبق گفته لسان العرب اين تعبير معمولا در حرکت شبانه به کار مى رود و اگر مربوط به روز باشد بايد با قرينه اى همراه گردد.
6 . بحارالانوار، ج 41، ص 32، روايت 3.
7 . براى توضيح بيشتر به تفسير نمونه، ج 21، ص 412-423.
8 . استيعاب، ج 3، ص 1126.
9 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 146.
10 . الليل، آيه 5-7 .
11 . بحارالانوار، ج 100، صحفه 182، ح 4.
12 . وسائل الشيعه، ج 13، کتاب الوقوف و الصدقات، باب 1، ح 10.
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۵ ( مکارم شیرازی ) کانَ یَکْتُبُها لِمَنْ یَسْتَعْمِلُه عَلَى الصَّدَقاتِ. قالَ الشری
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۵
... اشاره به اينکه نبايد خود را بر مردم تحميل کنى، زيرا ممکن است وضع مساعدى نداشته باشند که از ميهمان پذيرايى کنند درحالى که طبيعت آنها پذيرايى از ميهمان است و يا اينکه نخواهند از نزديک از وضع مالى آنها با خبر شوى و يا اينکه اگر وارد بر شخصى شوى ديگران ناراحت شوند که چرا نماينده امام(عليه السلام) به نزد آنها نيامده و يا صاحب خانه توقع امتيازى داشته باشد. بر اساس اين جهات امام(عليه السلام) دستور مى دهد در کنار چشمه يا چاه آب وارد شود و انتخاب چشمه يا چاه آب براى اين است که عبور همه به آنجا مى افتد و در واقع مرکزى است که براى همه آشناست و ظاهراً مأمور جمع آورى صدقه به تنهايى اين راه را طى نمى کرد بلکه نفراتى را به عنوان کمک با خود مى برد و خيمه و خرگاهى به همراه داشتند که آن را در کنار چشمه يا چاه آب برپا مى کردند و در آنجا ساکن مى شدند.
آن گاه مى افزايد: «سپس با آرامش و وقار به سوى آنان برو تا در ميان آنها قرار گيرى به آنها سلام کن و از اظهار محبّت و تحيّت چيزى فروگذار منما»;
(ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّکِينَةِ وَالْوَقَارِ; حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ، وَلاَ تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ).
به يقين، با آرامش و وقار به سوى آنها رفتن و سلام و تحيّت کامل داشتن سبب آرامش آنان مى گردد و مردم از آمدن چنين مأمورانى وحشت و ناراحتى به خود راه نمى دهند.
اين دستورات براى خنثى کردن ذهنيتى است که در گذشته در زمان پادشاهان و امراى ظالم معمول بوده که مأموران خشن را براى گرفتن ماليات و خراج مى گماردند که مردم وجود آنها را شبيه بلاهاى آسمانى تصور مى کردند.
با توجّه به اينکه «لاَ تُخْدِجْ» از ريشه «خداج» (بر وزن علاج) در اصل به معناى جنينى است که ناقص يا قبل از موعد متولد مى شود و سپس به هر امر ناقصى گفته شده، استفاده مى شود که امام(عليه السلام) تأکيد دارد که نماينده او در تحيت و خوش آمد گفتن هيچ کوتاهى نکند و مانند بسيارى از مأموران و نمايندگان حکومت ها که از موضع برتر با مردم سخن مى گويند و حتى از پاسخ سلام هم ابا دارند، با آنان رفتار نکند و به تعبيرى ديگر برخورد او با توده مردم، برخورد دو دوست پر محبّت با يکديگر باشد.
آن گاه امام(عليه السلام) انگشت روى جزئيات مربوط به طرز مطالبه زکات گذارده و آن را به صورت جالبى شرح مى دهد.
نخست اينکه مى فرمايد: «و بعد از سلام و تحيت به آنها مى گويى: اى بندگان خدا! ولىّ خدا و خليفه اش مرا به سوى شما فرستاده تا حق خدا را که در اموالتان است از شما بگيرم آيا در اموال شما حقى براى خدا وجود دارد که به وليّش بدهيد»;
(ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللهِ، أَرْسَلَنِي إِلَيْکُمْ وَلِيُّ اللهِ وَخَلِيفَتُهُ، لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللهِ فِي أَمْوَالِکُمْ، فَهَلْ للهِِ فِي أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ).
قابل توجّه است که در اين عبارت روى سه چيز تکيه شده است: يکى اينکه مردم بندگان خدا هستند. دوم اينکه جمع آورى کننده زکات فرستاده ولىّ الله و خليفة الله است. سوم اينکه آنچه را مى خواهد بگيرد حق الله است که در اموال آنها وجود دارد.
اين تعبيرات قلب هر شنونده اى را نرم مى کند و او را براى اداى زکات آماده مى سازد و تأثير روانى آن تا حدى است که با عشق و علاقه و شوق زکات را تحويل مى دهد. پيش خود فکر مى کند که نماينده ولىّ الله آمده و مرا به عنوان بنده خدا معرفى کرده و از من چيزى جز حق خدا نمى خواهد.
جمله «فَهَلْ للهِِ فِي أَمْوَالِکُمْ» به اضافه جمله هايى که بعد از آن مى آيد به يکى از مترقى ترين روش هاى اخذ ماليات که گاه در بعضى از مناطق، در دنياى امروز روى آن تکيه مى شود اشاره دارد و آن اعتماد کردن بر خود مردم است; يعنى آنها را امين و راستگو و درستکار شناختن و از خودشان درباره زکات اموالشان توضيح خواستن. تجربه نشان داده است که اين گونه اعتماد سازى اثر مهمى دارد. برعکس اگر مردم را دروغ گو و خائن فرض کنند و برخورد يک طلب کار با يک بدهکار مرموز و نادرست با آنها داشته باشند، سبب مى شود که آنها اموال خود را مخفى سازند و تا آنجا که ممکن است از پرداختن ماليات اسلامى فرار کنند و به تعبير امروز براى خودشان دو دفتر درست کنند: دفترى براى حساب و کتاب واقعى اموال و دفترى هم براى مأموران ماليات.
اين نکته نيز قابل توجّه است که در عصر ما و در کشور ما در سالهاى اخير اين روش از سوى مأموران جمع آورى ماليات آزمايش شد و نتيجه آن افزايش حجم ماليات بر درآمدها بود.
در روش سنتى ما در مسأله خمس نيز دقيقا مطلب همين گونه است که مردم باايمان با انگيزه هاى الهى به سراغ علماى دينى مى روند و اموال خود را دقيقاً صورت بردارى کرده به آنها ارائه مى دهند تا خمس آنها را تعيين کنند بدون آنکه اجبار و فشارى در کار باشد.
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۵ ... اشاره به اينکه نبايد خود را بر مردم تحميل کنى، زيرا ممکن است وضع مساعدى
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۵
... البتّه آنچه گفته شد اصلى عمومى درباره همه کسانى است که اموالشان مشمول حکم زکات است ولى ممکن است در اين ميان استثنائاتى نيز وجود داشته باشد که بعضى از زورمندان در برابر حکومت اسلامى بايستند و آشکارا نسبت به پرداختن زکات مخالفت کنند.
در اين گونه موارد حکومت با آنها برخورد کند و حق الله را به زور از آنها بستاند تا سبب جرأت بعضى ديگر نشود ولى همان گونه که گفتيم اين يک استثناست.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «اگر کسى (از آنها) گفت: نه (چيزى به اموالم تعلق نمى گيرد) ديگر به او مراجعه نکن و اگر کسى گفت: آرى، همراهش برو بى آنکه او را بترسانى يا تهديد کنى يا بر او سخت گيرى نمايى يا کار او را مشکل سازى»;
(فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: لاَ، فَلاَ تُرَاجِعْهُ، وَإِنْ أَنْعَمَ(5) لَکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ(6) أَوْ تُرْهِقَهُ(7)).
جالب اينکه امام(عليه السلام) نهايت لطف و محبّت را درباره کسى که اظهار مى دارد، زکاتى در اموال او وجود دارد به خرج داده و در چهار جمله بسيار کوتاه، چهار دستور به مأمور گردآورى زکات مى دهد: نخست اينکه نبايد او را بترساند که مثلا اگر زکاتت را به طور کامل ندهى مجازات خواهى شد و ديگر اينکه با تهديد چيزى از او نگيرد و سوم اينکه در گرفتن زکات سخت گيرى ننمايد و چهارم اينکه مشکلاتى براى او فراهم نسازد; يعنى درست مانند يک شريک مهربان و بزرگوار و با گذشت با او رفتار کند. حال که او اعتراف به وجود حق الله در اموالش کرده، اين حق شناسيش را محترم بشمار و ادب و انسانيّت را با ادب و انسانيّت پاسخ بگو.
🔹نکته:
آداب گردآورى زکات و حقوق بيت المال:
آنچه در توصيه بالا آمده گوشه اى از دستورات اسلام در مورد وظايف جمع آورى کنندگان زکات و اموال بيت المال و چگونگى برخورد با صاحبان اموال است.
قرآن مجيد به عنوان پايه گذار اين مطلب به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد که از اموال آنها زکات بگير، زکاتى که آنها را پاک و پاکيزه مى کند و سپس دستور مى دهد که بعد از گرفتن زکات به آنها درود بفرست و براى آنها دعا کن که مايه آرامش آنهاست;
(خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّيهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَّهُم).(8)
در اين زمينه در منابع حديث نيز روايات متعدّدى وارد شده که جزئيات بيشترى را بيان مى دارد;
مرحوم علاّمه مجلسى در جلد 93 در باب 9 تحت عنوان «ادب المصدق» احاديث متعدّدى در ده صفحه (صفحه 80 تا 90) ذکر مى کند.
از جمله در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل مى کند که پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«أَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) نَهَى أَنْ يُحْلَفَ النَّاسُ عَلَى صَدَقَاتِهِمْ وَقَالَ هُمْ فِيهَا مَأْمُونُونَ يَعْنِي أَنَّهُ مَنْ أَنْکَرَ أَنْ يَکُونَ لَهُ مَالٌ تَجِبُ فِيهِ زَکَاةٌ وَلَمْ يُوجَدْ ظَاهِراً عِنْدَهُ لَمْ يُسْتَحْلَف;
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: مردم را نسبت به زکاتى که بر عهده دارند قسم ندهيد، هرچه مى گويند بپذيريد، زيرا آنها مورد اعتمادند و اگر کسى انکار کرد که مال واجب الزکاتى دارد و يقين به کذب او نبود، بايد پذيرفت».(9)
در حديث ديگرى از امير مؤمنان(عليه السلام) نقل مى کند که به يکى از يارانش هنگامى که او را براى گردآورى زکات مأمور ساخت، دستورهاى مفصلى داد از جمله اينکه:
«أَنْ يَتَلَقَّاهُمْ بِبَسْطِ الْوَجْهِ وَ لِينِ الْجَانِبِ وَأَمَرَهُ أَنْ يَلْزَمَ التَّوَاضُعَ وَيَجْتَنِبَ التَّکَبُّر;
با چهره گشاده و نرمش و تواضع با مردم برخورد کند و از تکبر بپرهيزد».(10)
در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است که مى فرمود:
«وَإِذَا کَانَ الْجَدْبُ أُخِّرُوا حَتَّى يُخْصِبُوا; در خشکسالى گرفتن زکات را به تأخير بيندازيد تا خشک سالى برطرف شود».(11)
مرحوم شيخ حر عاملى نيز در کتاب وسائل الشيعه جلد 6 در کتاب الزکاة باب 14 احاديث متعدّدى در اين زمينه آورده است
و مجموع اين احاديث نشان مى دهد که اسلام از به کار گرفتن هرگونه خشونت به هنگام جمع آورى ماليات اسلامى نهى کرده و نهايت ارفاق را نسبت به مشمولين زکات لازم مى شمرد و به تعبير ديگر پرداخت زکات را تبديل به مسأله اى انسانى و اخلاقى کرده که افراد با ايمان در آن پيشگام مى شوند و از برکات معنوى و مادى آن بهره مى گيرند نه به صورت گرفتن بدهى ها از يک بدهکار نافرمان و متخلف.
ادامه در پست بعد ⬇️
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘ 📚نهج البلاغه/نامه۲۵ /به مامور جمع آوري ماليات /فراز آخر 🔸 #حمايتازحقوقحيوانات در رساندن ح
✨
✅شرح نامه ۲۵ بخش دوم دستوراتی در نحوه گرفتن زکات
( مکارم شیرازی )
🌷نهايت احترام به خواسته هاى زکات دهندگان:
آن گاه مى افزايد: «اگر زکات، زکات طلا و نقره (درهم و دينار و يا قيمت زکات غلات بود) هرچه مى دهد بپذير (و با او گفتگو درباره کم و زياد آن نکن، او به تو اعتماد کرده تو هم به او اعتماد کن)»; (فَخُذْ مَا أَعْطَاکَ مِنْ ذَهَب أَوْ فِضَّة).
«و اگر گوسفند و گاو و شترى دارد بدون اذن او داخل نشو، زيرا بيشتر آنها از آن اوست»;
(فَإِنْ کَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ(1) أَوْ إِبِلٌ فَلاَ تَدْخُلْهَا إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَکْثَرَهَا لَهُ).
سپس مى افزايد: «آن گاه که داخل شدى همچون شخص مسلّط و سخت گير نسبت به او رفتار نکن، چهارپايى را فرار نده و ناراحت نساز و صاحبش را درباره آن ناراحت نکن»;
(فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلاَ تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّط عَلَيْهِ وَلاَ عَنِيف(2)
بِهِ، وَلاَ تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَلاَ تُفْزِعَنَّهَا(3)، وَلاَ تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا).
منظور از اين جمله آن است که احترام مالکان اموال را در مورد اموالشان حفظ کن، سرزده وارد آغل گوسفندان يا شتران نشو و به صورت افراد طلب کار و زورگو چيزى را مطالبه نکن حتى نسبت به چهارپايان نيز مدارا نما; حرکت يا صدايى که باعث وحشت آنها شود انجام مده، چرا که هم اين حيوانات و هم صاحب آنها ممکن است ناراحت شوند. و اين نهايت محبّت و ادبى است که امام(عليه السلام) به آن توصيه مى کند که حتى حقوق حيوانات هم به هنگام جمع آورى زکات رعايت بشود، چه رسد به حقوق و احترام انسان ها.
آن گاه براى اينکه تقسيم عادلانه باشد و در انتخاب گوسفند يا شتر زکات نگرانى براى صاحبان اموال پيدا نشود و در انتخاب، اجحاف و ظلمى بر مالک و بيت المال حاصل نگردد، دستور به قرعه کشى مى دهد و هنگام قرعه کشى انتخاب را به صاحب مال وا مى گذارد و مى فرمايد: «(به هنگام گرفتن حق بيت المال) حيوانات را به دو بخش تقسيم کن سپس صاحب مال را مخير کن که يک قسمت را برگزيند و بعد از انتخاب، متعرض آنچه او انتخاب کرده نشو. سپس باقيمانده را نيز به دو بخش تقسيم کن و باز او را مخير نما (تا يکى را انتخاب کند) و هرگاه يکى را برگزيد در اين انتخاب نيز متعرض آنچه برگزيده نشو و همچنان اين تقسيم را ادامه مى دهى (و صاحب مال را مخير مى سازى يکى را انتخاب کرده کنار بگذارد) تا آنجا که باقيمانده به اندازه (زکات و) حق خداوند در مال او باشد آن گاه حق خدا را از او بگير»;
(وَاصْدَعِ(4) الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلاَ تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ. ثُمَّ اصْدَعِ الْبَاقِيَ صَدْعَيْنِ، ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلاَ تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ. فَلاَ تَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّى يَبْقَى مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللهِ فِي مَالِهِ; فَاقْبِضْ حَقَّ اللهِ مِنْهُ).
آن گاه امام(عليه السلام) مى افزايد: «و اگر صاحب مال پشيمان شد و از تو تقاضا کرد که تقسيم را تجديد کنى، تقاضاى او را بپذير و آن دو دسته را با هم بار ديگر مخلوط کن سپس همان گونه که در بار اوّل انجام دادى، تقسيم را تکرار کن تا حق خدا را در مال او دريافت دارى»; (فَإِنِ اسْتَقَالَکَ(5)
🌱ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۵ بخش دوم دستوراتی در نحوه گرفتن زکات ( مکارم شیرازی ) 🌷نهايت احترام به خواسته هاى زک
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش دوم
... (فَإِنِ اسْتَقَالَکَ(5) فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلاً حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللهِ فِي مَالِهِ).
در اينجا دو نکته حائز اهمّيّت است: نخست اينکه مفهوم جمله هاى بالا اين نيست که به هنگام تقسيم کردن خوب ها را در يک بخش قرار بدهند و متوسط ها را در بخش ديگر آن گاه مالک را مخير سازند که يکى از آن دو بخش را انتخاب کند، زيرا اولا معمولا گوسفندان يا شتران در شرايط عادى مخلوط هستند و به هنگام تقسيم، طبعا بخشى از خوب در يک طرف و بخشى در طرف ديگر قرار مى گيرد. ثانياً اين کار نوعى قرعه کشى است و در مفهوم قرعه کشى اين جمله نهفته است که بايد تقسيمى نسبتاً عادلانه صورت گيرد و بعد يکى از دو بخش را به وسيله قرعه يا انتخاب شخصى جدا کنند.
نکته ديگر اينکه مى دانيم که در زکات شتر، سن و سال آنها در مقدار زکات تأثير دارد و مثل زکات گوسفند نيست، بنابراين يا بايد مسأله سن و سال در اين تقسيم کردن رعايت گردد و يا بگوييم که اين نوع تقسيم ناظر به مسأله زکات گوسفند و گاو است.
در ضمن از مجموع اين کلام، اين مطلب استفاده مى شود که در پرداخت زکات هم مى توان قيمت را محاسبه کرد (به قرينه تعبير به ذهب و فضه که در آغاز اين کلام آمد) زيرا سخن تنها از زکات درهم و دينار نيست، بلکه منظور مطلق زکات است) و هم مى توان از عين مالى که زکات به آن تعلق گرفته پرداخت.
اين نکته قابل توجّه است که در روايات اسلامى و کلمات فقها حيوانات ممتاز; مانند گوسفند پروارى و شترهاى پرارزش و حيوان باردار و حيوانات نر که براى بارور ساختن حيوانات ماده از آنها استفاده مى شود، استثنا شده اند; يعنى مأمور جمع آورى زکات براى جلب محبّت صاحبان اين اموال، نخبه ها را به خودشان واگذار مى کند تا زکات را با طيب خاطر بپردازند.(6)
آن گاه امام(عليه السلام) دستور مى دهد که پنج نوع از حيواناتى که به نحوى ناقص و کم ارزش هستند به عنوان زکات انتخاب نشود; مى فرمايد: «هرگز حيوان مسن و فرتوت و دست و پا شکسته و بيمار و معيوب را به عنوان زکات نپذير»;
(وَلاَ تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَلاَ هَرِمَةً وَلاَ مَکْسُورَةً وَلاَ مَهْلُوسَةً(7)، وَلاَ ذَاتَ عَوَار(8)).
با توجّه به اينکه «عَوْد» و «هَرِم» هر دو به معناى حيوان پير است، به نظر مى رسد که «عود» حيوانى است که سنّى از آن گذشته و «هرم» به معناى پير و فرتوت است; يعنى چيزى فراتر از حيوان مسن.
«مهلوسه» گاه به معناى حيوان بيمار مسلول و گاه به معناى هرگونه حيوان بيمار تفسير شده است و مناسب معناى دوم است و حيوان «ذات عوار» به معناى حيوانى است که عيب و نقصى دارد; مثلا فاقد چشم يا گوش يا مانند آن است.
شايان ذکر است که فقها گفته اند، منظور از اين دستور آن است که اگر تمام نصاب سالم بوده باشد نمى تواند حيوان ناسالمى را از جايى ديگر بياورد و به عنوان زکات بپردازد; ولى اگر تمام نصاب حيوان بيمار و معيوب است، مانعى ندارد زکات را از همان بپردازد و نيز اگر قسمتى معيوب و قسمتى سالم است، زکات به نسبت از سالم و معيوب گرفته مى شود و اين نشانه رعايت عدالت اسلامى در مسائل مربوط به بحث زکات است.(9)
گفتنى است که اسلام از يک سو دستور مى دهد حيوانات معيوب، پير و فرتوت و بيمار را به عنوان زکات نپذيريد، زيرا ارزش زکات را به عنوان يک عبادت پايين مى آورد و به مقتضاى آيه «(لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ);
هرگز به حقيقت نيکوکارى و قرب الى الله نمى رسيد مگر اينکه از آنچه دوست داريد در راه خدا انفاق کنيد»(10);
و از سويى ديگر دستور مى دهد اموال نخبه و گران قيمت را در اختيار صاحب قيمت بگذاريد و به عنوان زکات نگيريد، زيرا بسيارى از مردم از اين کار ناراحت مى شوند و به مصداق
«(إِنْ يَسْأَلْکُمُوهَا فَيُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ);
چرا که هرگاه اموال شما را طلب کند و بر آن تأکيد نمايد، بخل مى ورزيد; و کينه و خشم شما را آشکار مى سازد».(11) و به اين ترتيب تعادل را در مسأله اداى زکات کاملا رعايت کرده است.
📚پی نوشت:👇
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش سوم حقوق حیوانات ... آنچه در بالا آمد شش قسمت از دستوراتى است که امام(ع
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش سوم حقوق حیوانات
مرحوم شيخ حر عاملى در کتاب وسائل الشيعه در جلد هشتم تحت همين عنوان روايات فراوانى در بيش از پنجاه باب ذکر کرده است که ذيلا بعضى از روايات آن را که در باب اوّل ذکر کرده از نظر مى گذرانيم.
پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا خِصَالٌ يَبْدَأُ بِعَلَفِهَا إِذَا نَزَلَ وَيَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ وَلاَ يَضْرِبُ وَجْهَهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ رَبِّهَا وَلاَ يَقِفُ عَلَى ظَهْرِهَا إِلاَّ فِي سَبِيلِ اللهِ وَلاَ يُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا وَلاَ يُکَلِّفُهَا مِنَ الْمَشْيِ إِلاَّ مَا تُطِيقُ;
براى چهارپايان بر صاحبان آنها حقوق (شش گانه) است: نخست اينکه هنگامى که به منزل رسيد و پياده شد اوّل آذوقه آنها را آماده کند (چرا که اين حيوان از صاحبش خسته تر است به علاوه زبان تقاضا ندارد) و هر زمان که از کنار آب بگذرد، آب را بر او عرضه کند (تا اگر تشنه باشد بنوشد) و هرگز به صورتش تازيانه نزند، چرا که او تسبيح و حمد خدا مى گويد و هرگز بر پشت آن هنگام توقف ننشيند مگر در هنگام جنگ (اشاره به اينکه هنگامى که سواران به هم مى رسند، يا از کنار فرد پياده اى عبور مى کنند و براى احوال پرسى و مطالب ديگر توقف مى نمايند بايد از مرکب پياده شوند، حرفهايشان که تمام شد سوار شوند و به راه خود ادامه دهند، زيرا اين زحمت را به حيوان دادن که در حال توقف سوار آن باشند و پياده نشوند، زحمتى است بدون دليل; ولى در ميدان جنگ چنين نيست (زيرا پياده شدن از مرکب به هر حال خطرناک است) و بيش از طاقتش چيزى بر آن بار نکند و بيش از تواناييش آن را راه نبرد».(18)
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) شبيه همين معنا تحت عنوان «لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا سِتِّةُ حُقوق; براى چهارپايان بر صاحبان آنها شش حق است» نقل شده و در روايت ديگرى هفت حق ذکر شده است.
تعبيرات ظريفى در اين روايت آمده که اسلام کوچک ترين مسائل را درباره اين موضوع از نظر دور نداشته و انسانى ترين دستورات را در اين باره داده است. بسيارند کسانى که هنگامى که مرکب آنها کم و زيادى مى کند با شلاق به جان آن مى افتند و گاه عصبانيّت خود را در موضوعات ديگر، بر سر حيوان خالى مى کنند; ولى اسلام تأکيد مى کند که بى دليل مرکب را آزار ندهند. در حديث مى خوانيم که امام سجاد زين العابدين(عليه السلام) چهل بار از مدينه به مکّه براى زيارت خانه خدا از شترى استفاده کرد و در تمام اين مدت حتى يک تازيانه به آن شتر نزد.(10)
در حديث معروفى که در منابع شيعه و اهل سنّت آمده است مى خوانيم: «خداوند زنى را به سبب گربه اى وارد دوزخ ساخت چرا که آن را بسته بود نه رهايش مى کرد که خودش غذا پيدا کند و نه غذايى به او مى داد».(20)
حتى از بعضى روايات استفاده مى شود که نبايد فحش و ناسزا به حيوانات داد(21) اين تعبير نشان مى دهد که حيوانات هم براى خود فهم و شعورى دارند و از فحش و ناسزا متأثر مى شوند. به علاوه هنگامى که زبان انسان آلوده شد، تدريجاً براى او عادت مى شود و در مورد انسانها نيز آن را به کار مى برد.
ادامه مطلب در پست بعدی⬇️
⚘
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘ 📚نهج البلاغه/نامه۲۶ /به يكي از ماموران زكات 🌾 #اخلاقكارگزارانمالياتي او را به ترس از خدا در
✨
✅شرح نامه ۲۶ بخش اول اخلاق کارگزاران نظام اسلامی
( مکارم شیرازی )
از نامه هاى امام(علیه السلام) است که براى بعضى از مأموران گردآورى زکات مرقوم داشته است.(1)
نامه در یک نگاه:
امام(علیه السلام) در این نامه، قبل از هر چیز، مخنف بن سلیم را از نفاق و دوگانگى ظاهر و باطن بر حذر مى دارد و از بدرفتارى با مردم و خود برتربینى و بى اعتنایى به آنها نهى مى فرماید و در بخش دیگرى تأکید مى کند که تو به عنوان عامل جمع آورى زکات حقى در آن دارى که ما به تو مى پردازیم; ولى بقیّه آن متعلق به نیازمندان امّت است که باید به آنها برسد.
حضرت در پایان نامه، او را از هرگونه خیانت در این امانت برحذر مى دارد و خیانت به امّت و امام امّت را بدترین خیانت مى شمرد.
برخورد خوب با مؤديان مالياتى اسلامى:
امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين نامه سه دستور به کارگزار خود مى دهد و هر کدام از اين دستورات با جمله «اَمَرَهُ» آغاز مى شود.
نخست دستور به تقواى الهى در نهان و آشکار مى دهد و مى فرمايد:
«او را به تقواى الهى در امور پنهانى و اعمال مخفى خود دستور مى دهد در آنجا که هيچ کس جز خدا شاهد و گواه نيست و نه احدى غير از او ناظر و حافظ اعمال»; (أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ فِي سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِيَّاتِ عَمَلِهِ، حَيْثُ لاَ شَهِيدَ غَيْرُهُ، وَلاَ وَکِيلَ دُونَهُ).
شايان توجه است امام(عليه السلام) در اين جمله بر يکى از مهم ترين مصاديق تقوا انگشت مى گذارد; يعنى تقوا در امور پنهانى، اعم از نيّت درون و اعمال برون که هيچ کس جز خدا شاهد و گواه آن نيست و اين مهم ترين چيزى است که جز از طريق ايمان به خدا و اعتقاد به حضور او در همه جا و در هر زمان، حاصل نمى شود. مشکلاتى که در جوامع انسانى پيش مى آيد و آسيب هايى که به مردم مى رسد غالبا مربوط به همين قسمت است; تصميماتى به تنهايى گرفته مى شود و کارهايى دور از چشم مردم انجام مى گيرد و در آن منافع عموم فداى منافع نامشروع اشخاص مى گردد.
جمله «حَيْثُ لاَ شَهِيدَ غَيْرُهُ، وَلاَ وَکِيلَ دُونَهُ» به يقين ناظر به افراد عادى است که در خلوت حضور ندارند; ولى فرشتگانى که مأمور ثبت اعمال انسانند، در هر مکان و هر زمان با او هستند و مراقب اعمال اويند و از همه بالاتر ذات پاک پروردگار همه جا حضور دارد و چيزى از بندگان بر او مخفى نيست.
سپس به او فرمان دوم را مى دهد و مى فرمايد: «به او امر کرده که هيچ عملى را از اطاعت هاى خدا آشکارا انجام ندهد که در پنهانى خلاف آن را انجام مى دهد»; (وَأَمَرَهُ أَلاَّ يَعْمَلَ بِشَيْء مِنْ طَاعَةِ اللهِ فِيمَا ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فِيمَا أَسَرَّ).
يعنى بايد ظاهر و باطن خود را يکى کرد، زيرا اختلاف ظاهر و باطن و خلوت و جلوت مصداق آشکار نفاق است و مسلمان از نفاق بيگانه است.
سپس امام(عليه السلام) تعبيرى دارد که در واقع به منزله دليل براى دستور گذشته است، مى فرمايد: «آن کس که پنهان و آشکارش، عمل و سخنش بر خلاف يکديگر نباشد امانت الهى را ادا کرده و بندگى خالصانه را انجام داده است»;
(وَمَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَعَلاَنِيَتُهُ، وَفِعْلُهُ وَمَقَالَتُهُ، فَقَدْ أَدَّى الاَْمَانَةَ، وَأَخْلَصَ الْعِبَادَةَ).
مفهوم اين سخن آن است که آنهايى که پنهان و آشکارشان متفاوت است و گفتارشان با رفتارشان هماهنگ نيست، خائن و غير مخلص اند و به واقع چنين است. چه خيانتى از اين بدتر که انسان اعمال نيک رياکارانه در برابر مردم انجام دهد و آن گاه که به خلوت مى رود کار ديگر کند; يا با زبانش وعده هاى نيکى دهد و پاکى و تقوا را بستايد; ولى عملش بر ضد آن باشد و مايه بى اعتمادى و سلب عقيده مردم گردد. اين کارها از هر کس که باشد نازيباست و از دولت مردان اسلام نازيباتر.
امام(عليه السلام) در اين فرمايش خود در مسأله اخلاص و امانت، روى دو چيز انگشت گذاشته اند: يکى هماهنگى خلوت و جلوت و ديگرى هماهنگى گفتار و کردار و در واقع اخلاص بر همين دو رکن استوار است و رياکاران هر دو يا يکى از آن دو را از دست مى دهند.
البتّه رعايت اين اصل بيش از هرکس در مسئولان اموال بيت المال اهمّيّت دارد که بايد حفيظ و امين باشند.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ خالَفَتْ سَريرَتُهُ عَلانِيَتَهُ فَهُوَ مُنافِقٌ کائِناً مَنْ کانَ وَحَيْثُ کانَ وَ فى أىِّ أرْض کانَ وَعَلى اَىِّ رُتْبَة کانَ;
کسى که باطنش با ظاهرش مخالف باشد او منافق است هرکس باشد و در هر جا که باشد و در هر سرزمين و در هر رتبه و مقامى که باشد».(2)
ادامه مطلب در پست بعدی⬇️
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۶ بخش اول اخلاق کارگزاران نظام اسلامی ( مکارم شیرازی ) از نامه هاى امام(علیه السلام
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۶
... در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) از لقمان حکيم آمده است: «لِلْمُنَافِقِ ثَلاَثَ عَلاَمَات يُخَالِفُ لِسَانُهُ قَلْبَهُ وَقَلْبُهُ فِعْلَهُ وَعَلاَنِيَتُهُ سَرِيرَتَه;
منافق سه نشانه دارد: زبانش با قلبش مخالف است و قلبش با عملش و آشکارش با نهانش».(3)
آن گاه امام(عليه السلام) در سومين امرش سه دستور به نماينده خود مى دهد ومى فرمايد: «با مردم برخورد بد نداشته باش (و با چهره عبوس با آنها روبه رو نشو) و به آنها بهتان نزن (که مقدار زکاتشان بيش از آن بوده است که آنها اظهار داشته اند) و نسبت به آنها به جهت اينکه رييس بر آنان هستى، بى اعتنايى نکن چه اينکه آنها برادران دينى تو هستند و ياوران در استخراج حقوق و جمع آورى زکات»;
(وَأَمَرَهُ أَلاَّ يَجْبَهَهُمْ وَلاَ يَعْضَهَهُمْ، وَلاَ يَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلاً بِالاِْمَارَةِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّهُمُ الاِْخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَالاَْعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ).
اينها نکات روانى بسيار مهم در مسأله جمع آورى حقوق بيت المال و به يک معنا در تمام امور مربوط به مديريت است; برخورد خوب با مردم، اعتماد بر آنها و عدم برترى جويى، امورى هستند که مردم را براى اداى حقوق و انجام وظايف خود تشويق مى کنند و سبب مى شوند بدون نياز به بازرس و مأموران غلاظ و شداد و پرونده و دادگاه به وظايف خود در برابر حکومت يا کسى که مدير بر آنهاست عمل نمايند. تجربيات عصر ما نيز صدق اين گفتار و صحت اين بيان را روشن ساخته است.
درست است که امکان دارد بعضى از اين مسأله سوء استفاده کنند و حقوق بيت المال را نپردازند; ولى به يقين ضايعات اين گونه رفتار بسيار کمتر از بى اعتنايى و برخورد خشن نسبت به آنهاست.
📚پی نوشت:
1 . سند نامه: مطابق آنچه قاضى نعمان مصرى (متوفاى 363) در کتاب دعائم الاسلام آورده، امام(عليه السلام) اين نامه را براى «مخنف بن سلَيم الازدى» که از فرمانداران آن حضرت بود، نوشت و آنچه قاضى نعمان در کتاب مزبور آورده فشرده تر از چيزى است که مرحوم سيّد رضى در نهج البلاغه آورده است و مرحوم حاجى نورى در کتاب مستدرک الوسائل در کتاب زکات باب 12 حديث 3 آن را ذکر کرده نويسنده مصادر نهج البلاغه نيز مدرک ديگرى از کسانى که قبل از سيّد رضى مى زيستند غير از آنچه در بالا آمد نقل نکرده است.
2 . بحارالانوار، ج 69، ص 207.
3 . بحارالانوار، ج 69، ص 206، ح 7.
#شرحنامههاینهجالبلاغه