eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۱۹ بديهى است اين گونه رفتار با افرادى که مسلمان نيستند ولى در سايه حکومت اسلامى
✨ ✅ادامه شرح نامه ۱۹ 🔹3. کفار معاهد: آنهايى هستند که در داخل کشورهاى اسلامى زندگى نمى کنند ولى روابطى با مسلمانان از نظر تجارى، سياسى و امثال آن دارند و حقوق يکديگر را محترم مى شمارند. مصداق بارز آن زمان ماست، تمام کشورهايى که رابطه سياسى با مسلمانان دارند و مبادله سفير، کاردار و امثال آن در کشور يکديگر انجام مى دهند. آنها نيز در هر کجا باشند چه به داخل کشورهاى اسلامى سفر کنند چه در خارج تماس داشته باشند، همه چيزشان محترم است. احکام اين گروه نيز در همان کتاب جهاد و در کتب تفسير، در تفسير سوره برائت آمده است. 🔹4. کفار مهادن: آنهايى هستند که در بيرون کشورهاى اسلامى زندگى مى کنند و معاهده و رابطه خاص سياسى با مسلمانان ندارند ولى در حال جنگ و پيکار و مبارزه و مخالفت نيز نيستند. اسلام درباره آنها نيز دستور به خوش رفتارى و مسالمت داده از جمله در آيه 8 سوره ممتحنه درباره آنها فرموده است که نهى نمى کند خداوند از نيکى کردن و رفتار عادلانه با کسانى که با شما در حال جنگ نيستند و شما را از خانه و کاشانه خود بيرون نراندند. 📚پی نوشت: 1 . سند نامه: اين نامه در کتاب هايى قبل از سيّد رضى نيز آمده است از جمله در انساب الاشراف بلاذرى (متوفاى 279) و ابن واضح (معروف به يعقوبى متوفاى 284) در تاريخ خود با تفاوت هايى و اضافاتى نسبت به آنچه در نهج البلاغه آمده آورده است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 242). 2 . «دهاقين» جمع «دهقان» از ريشه فارسى «دهگان» يا «دهبان» گرفته شده که به معناى بزرگ ده، رييس، کدخدا و زعيم به کار مى رود و گاه به هر کشاورزى نيز اطلاق مى شود; ولى در عبارت بالا معناى اوّل مناسب تر است، زيرا شکايت را رؤسا و بزرگان محل مى نويسند. 3 . «جلباب» به کسر و فتح جيم هر دو قرائت مى شود و براى آن معانى مختلفى ذکر شده گاه به معناى چادر «ملحفه» و گاه به معناى روسرى «مقنعه» و گاه به معناى پيراهن بلند و گشاد معنا شده و در نامه مورد بحث جنبه کنايى دارد و منظور از آن پوشش معنوى است که مدير و فرمانده گروه بر خود مى پوشد که امام(عليه السلام) مى فرمايد ترکيبى از نرمش و شدت باشد. 4 . «داوِل» صيغه امر است از «مُداوله» به معناى گردانيدن و گردش دادن و چيزى را به جاى ديگرى نشاندن و يا شخصى را به جاى شخص ديگرى قرار دادن و در نامه بالا منظور اين است که گاه با محبّت با آنها رفتار کن و گاه با کمى خشونت. 5 . حجر، آيه 49 و 50 . 6 . ممتحنه، آيه 8 . ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
۲۰- و من كتاب له ( عليه السلام ) > إلي زياد ابن أبيه و هو خليفة عامله عبد الله بن عباس علي البصرة
. ✅شرح نامه ۲۰ (مکارم شیرازی) از نامه هاى امام(علیه السلام) است که به زیاد بن ابیه جانشین فرماندار آن حضرت، عبدالله بن عباس در بصره نوشته است. عبدالله بن عباس در آن زمان فرماندارى بصره، اهواز، فارس، کرمان و دیگر نواحى آنجا را از طرف امام(علیه السلام) بر عهده داشت.(1) 📜نامه در یک نگاه: از این نامه مخصوصاً با توجّه به صدر آن، که در تاریخ یعقوبى آمده، استفاده مى شود که «زیاد» قصد خیانت در بیت المال و طفره رفتن از پرداختن تمام خراج را داشت. امام(علیه السلام) از طریق بعضى از «عیون» خود از این امر آگاه شد و این نامه شدیداللحن را براى او نوشت که خراج را باید به طور کامل به بیت المال بپردازد و نزد امام(علیه السلام) بفرستد و امام(علیه السلام) او را تهدید کرد که اگر از این کار خوددارى نماید او را شدیداً مجازات خواهد کرد. از این نامه و مانند آن روشن مى شود که امام(علیه السلام) عمال و مراقبینى بر تمام مسئولان حکومتى گماشته بود که مسائل مهم را مرتباً گزارش مى دادند، و اگر مسئولى پا از مأموریت خود فراتر مى نهاد امام(علیه السلام) به او هشدار مى داد. 💥هشدار شدید به متخلّفان: از تاریخ یعقوبى استفاده مى شود که امام(علیه السلام) در آغاز این نامه چنین مرقوم داشت: «إنّ رَسُولى أخْبَرَنى بِعَجَب زَعَمَ أَنّکَ قُلْتَ لَهُ فیما بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ: إنّ الاْکْرادَ هاجَتْ بِکَ فَکَسَرَتْ عَلَیْکَ کَسیراً منَ الْخِراجَ وَقُلْتَ لَهُ: لا تَعَلَّم بِذلِکَ أمیرَالْمُؤْمِنینَ; فرستاده من چیز تعجب آورى را به من خبر داد او مى گوید: تو این سخن را به عنوان یک راز به او گفته اى که کردهاى منطقه سرکشى کردند و از پرداختن بسیارى از خراج خوددارى ورزیدند و گفته اى: این سخن را به امیر مؤمنان(علیه السلام) نگو (شاید به گمان اینکه امام(علیه السلام) از مقدار خراج که قرارداد شده دقیقا خبر نداشته باشد و هرچه براى او بفرستند مى پذیرد)». از این قسمت نامه به خوبى استفاده مى شود که زیاد براى تقلیل خراج توطئه کرده بود و به عنوان اینکه اکراد از پرداختن خراج به طور کامل خوددارى کردند مى خواست بخشى از خراج را به نفع خود بردارد و براى بیت المال نفرستد. امام(علیه السلام) از توطئه او آگاه شد و این نامه شدید اللحن را براى او فرستاد و فرمود: «صادقانه به خداوند سوگند یاد مى کنم اگر به من گزارش رسد که از بیت المال مسلمین چیزى کم یا زیاد به خیانت برداشته اى آنچنان بر تو سخت مى گیرم که در زندگى تو را کم بهره، سنگین بار و حقیر و ذلیل سازد. والسلام»; (وَإِنِّی أُقْسِمُ بِاللهِ قَسَماً صَادِقاً، لَئِنْ بَلَغَنِی أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْءِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئاً صَغِیراً أَوْ کَبِیراً، لاََشُدَّنَّ عَلَیْکَ شَدَّةً تَدَعُکَ قَلِیلَ الْوَفْرِ، ثَقِیلَ الظَّهْرِ ضَئِیلَ الاَْمْرِ، وَالسَّلاَمُ). تعبیر امام(علیه السلام) به اینکه قسمى را یاد مى کند که قسم صدق است مفهومش این نیست که ممکن است که قسم غیر صادقانه اى از امام(علیه السلام) صادر شود، بلکه نوعى تأکید بر جدى بودن این قسم است. 🔹نکته دیگر این است که امام(علیه السلام) به او صریحا نفرمود تو خیانت کرده اى، بلکه سخن را به نحو مشروط بیان کرد که «اگر به من برسد که مرتکب چین خیانتى شده اى» زیرا در این گونه موارد اگر پرده را از روى کار شخص متخلف کنار بزنند او جسورتر مى شود. فصاحت و بلاغت ایجاب مى کند که پرده را کمى کنار بزنند و مطلب را به صورت مشروط بیان کنند تا او جسور نشود و قصد فرار از منطقه و با خود بردن اموال را نکند. این نکته نیز حایز اهمّیّت است که امام(علیه السلام) مى فرماید، چنان بر تو سخت مى گیرم که سه بلا بر سر تو بیاید نخست اینکه در زندگى کم بهره شوى، آبرویت بریزد و کارى به تو نسپارند. دوم اینکه تو سنگین بار گردى که ممکن است منظور سنگین بار شدن در دنیا باشد; یعنى مسئولیت خیانت بر دوش او قرار گیرد و به دنبال آن مجازات شود و یا بر اثر بى نوایى پشتش براى اداره زندگى شخصى خود سنگین گردد. بعضى از شارحان نیز احتمال داده اند که منظور سنگینى پشت از نظر مسئولیت اخروى است همان گونه که در آیه شریفه آمده است: 🍃«(وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَأَثْقالاً مَّعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمّا کانُوا یَفْتَرُونَ); آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش مى کشند، و (همچنین) بارهاى سنگین دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خود; و روز قیامت به یقین از دروغ هایى که به خدا مى بستند سؤال خواهند شد».(2) 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
⚘ 📚نهج البلاغه/نامه۲۱-باز هم به زياد بن ابيه 💥#سفارش‌به‌ميانه‌روي اي زياد، از اسراف بپرهيز، و مي
✨ ✅شرح نامه ۲۱ ( مکارم شیرازی ) از نامه هاى امام(عليه السلام) است که آن را نيز براى زياد نوشته است.(1) 📜نامه در یک نگاه: از صدر این نامه که در انساب الاشراف بلاذرى آمده، استفاده مى شود که افرادى به امام(علیه السلام) خبر داده بودند که زیاد مرتکب کارهاى خلافى مى شود از جمله اینکه سفره رنگین با چند نوع غذا ترتیب مى دهد و در برخورد با افراد، متکبرانه برخورد مى کند. امام(علیه السلام) در این نامه او را از اسراف، تکبر و دنیاپرستى برحذر مى دارد و به او تأکید مى فرماید که به فکر آخرتش باشد. 🍃امام(عليه السلام) باز هم «زياد» را اندرز مى دهد: اين نامه مقدّمه اى دارد که با توجّه به آن، تفسير آنچه را مرحوم سيّد رضى آورده مى توان دريافت. در مقدمه اين نامه چنين آمده  که سعد (فرستاده امير مؤمنان على(عليه السلام)) گفته است که تو به او دشنام داده اى و تهديد کرده اى و بر اثر کبر و غرور اجازه ملاقات به او نداده اى. چه چيز تو را به اين تکبر فرا خوانده در حالى که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: بزرگى شايسته ذات پاک خداست و هرکس در اين امر با خدا به منازعه برخيزد خدا او را در هم مى شکند؟ (اضافه بر اين) سعد به من خبر داده که تو انواع مختلف غذاها را در روز واحد بر سر سفره خود حاضر مى کنى و همه روز بدن خود را با روغن مخصوص چرب مى کنى (که در واقع نوعى وسيله آرايش آن روز بود).(2) سپس امام(عليه السلام) به او دستور صدقه در راه خدا و کمک به ضعفا و فقرا مى دهد و همچنين به او مى فرمايد: سخنان تو سخنان نيکان است اما عملت عمل خاطيان و گنهکاران. اگر واقعاً چنين باشد به خود ستم کردى و اعمالت را بر باد دادى... .(3) با توجّه به آنچه در بالا آمد به سراغ تفسير نامه مطابق آنچه مرحوم سيّد رضى آورده است مى رويم. امام(عليه السلام) نخست چهار دستور ضمن عباراتى کوتاه و پرمعنا به زياد مى دهد ابتدا مى فرمايد: «(اى زياد) اسراف را کنار بگذار و ميانه روى را پيشه نما»; (فَدَعِ الاِْسْرَافَ مُقْتَصِداً). اشاره به سفره هاى رنگين زياد و تجمّل پرستى اوست که اين کار براى همه مسلمانان نکوهيده است مخصوصاً براى حاکمان و منصوبين از طرف آنها. 🔻البتّه اسراف منحصر به زياده روى در غذا و امثال آن نيست، بلکه زياده روى در همه چيز در اسلام نکوهش شده است حتى در عبادات که گاهى سبب خستگى و بى ميلى به اطاعت و عبادت مى شود. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «وَ إِنَّ الْقَصْدَ أَمْرٌ يُحِبُّهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ وَإِنَّ السَّرَفَ أَمْرٌ يُبْغِضُهُ اللهُ حَتَّى طَرْحَکَ النَّوَاةَ فَإِنَّهَا تَصْلُحُ لِلشَّيْءِ وَحَتَّى صَبَّکَ فَضْلَ شَرَابِکَ; 🍃 ميانه روى چيزى است که خداوند متعال آن را دوست دارد و خداوند اسراف را مبغوض مى شمرد حتى دور انداختن يک هسته خرما، زيرا به درد چيزى مى خورد و حتى ريختن اضافه آب که در ظرف آب خورى باقى مى ماند».(4) آن گاه امام(عليه السلام) در دومين توصيه به او مى فرمايد: «و از امروز به فکر فردا باش»; (وَاذْکُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً). اين همان چيزى است که قرآن مجيد بارها بر آن تکيه کرده است گاه مى فرمايد: ✨«(وَمَا تُقَدِّمُوا لاَِنفُسِکُمْ مِنْ خَيْر تَجِدُوهُ عِنْدَ اللهِ); هر کار خيرى را براى خودتان از پيش مى فرستيد آن را نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت».(5) گاه مى فرمايد: ✨ «(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ); اى کسانى که ايمان آورده ايد، تقواى الهى پيشه کنيد و هر کس بايد بنگرد تا براى فردايش چه چيز از پيش فرستاده; و تقواى الهى داشته باشيد که خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است».(6) پيداست هرگاه انسان توجّه داشته باشد که امروز را فردايى است، فردايى جاودان که نياز او به اموال و ثروتهاى دنيا در آن روز بسيار بيشتر است، به يقين به جاى عياشى و خوش گذرانى به کارهاى خير روى مى آورد و بيش از حد نياز خود را در اين دنيا براى آن روز ذخيره مى کند. 🔹حضرت در سومين و چهارمين توصيه مى فرمايد: «و از اموال دنيا به مقدار ضرورت براى خود نگاه دار و اضافه بر آن را براى روز نيازت از پيش بفرست»; (وَأَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِکَ). 🌱ادامه دارد... ⚘ eitaa.com/Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۱ ( مکارم شیرازی ) از نامه هاى امام(عليه السلام) است که آن را نيز براى زياد نوشته اس
✨ ✅ادامه شرح نامه۲۱ ... قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِکَ). در واقع آنچه را امام(عليه السلام) در جمله «وَاذْکُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً» با اشاره فرموده در دو جمله اخير به تفصيل بيان داشته و به ياد فردا بودن را در اين عبارت تفسير مى کند و آن نگاه داشتن مال به اندازه نياز و از پيش فرستادن براى روز حاجت به خصوص اينکه انسان مى داند مال و ثروت هر چه باشد در اين دنيا فانى مى شود و اگر فانى نشود به هنگام مرگ از انسان جدا مى گردد و کمترين چيزى از آن را نمى تواند با خود ببرد حتى بعضى از اقوام گذشته که بسيارى از اموال نفيس سلاطين و ثروتمندان را همراه آنها دفن مى کردند، در واقع گنجى مى ساختند براى نسلهاى بعد و کمترين چيزى از آن عايد آنها نشد. شبيه همين معنا با تعبير جالب و پرمعناى ديگرى در وصيّت نامه معروف آن حضرت به امام حسن(عليه السلام) (نامه 31) آمده است آنجا که مى فرمايد: «فَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ، فَيَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالاً عَلَيْکَ، وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَيُوَافِيکَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَحَمِّلْهُ إِيَّاهُ; بيش از تاب و تحمل خود بار (ثروت و اموال) را بر دوش مگير که سنگينى آن بر تو وبال خواهد بود و هرگاه نيازمندى را يافتى که مى تواند زاد و توشه تو را تا قيامت بر دوش گيرد و فردا که به آن نيازمند شوى به تو باز گرداند اين را غنيمت شمار و اين زاد و توشه را بر دوش او بگذار». آنچه در چهار صفت بالا آمد در واقع اشاره به همان چيزى است که بعضى از آگاهان، به امام(عليه السلام) درباره اسراف کارى زياد و خيانتش نسبت به بيت المال خبر داده بودند. سپس امام(عليه السلام) به يکى ديگر از نقاط ضعف او که همان تکبر در برابر ارباب رجوع و مستضعفان است، اشاره کرده و مى فرمايد: «آيا تو اميد دارى که خداوند پاداش متواضعان را به تو دهد در حالى که نزد او از متکبران باشى؟»; (أَ تَرْجُو أَنْ يُعْطِيَکَ اللهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَأَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِينَ!). به يقين کسى که اميد به پاداش گروهى از مؤمنان دارد بايد همانند آنها عمل کند و تناقض در رفتار و خواست درونى خود نداشته باشد. اين درست به آن مى ماند که شخص کشاورزى اميد به برداشت محصول فراوان از زمين زراعتى خود داشته باشد در حالى که نه بذرى افشانده و نه آبيارى کرده است. امام(عليه السلام) در واقع روى نقطه بسيار حساسى در اينجا انگشت گذارده است که به تعبير خود آن حضرت در حديثى که در غرر الحکم از وى نقل شده: «اِحْذَرِ الْکِبْرَ فَإنَّهُ رَأسُ الطُّغْيانِ وَ مَعْصِيَةُ الرَّحْمنِ; از کبر بپرهيز، زيرا سرچشمه طغيان ها و معاصى الهى است» اشاره دارد.(7) به تعبير ديگر از همان حضرت: «أَقْبَحُ الْخُلُقِ التَّکَبُّرُ; زشت ترين اخلاق تکبر است».(8) در تعبير ديگرى از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) مى خوانيم: «لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ مَنْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّة مِنْ خَرْدَل مِنْ کِبْر; کسى که در قلبش به اندازه دانه خردلى از کبر باشد، هرگز داخل در بهشت نخواهد شد».(8) آن گاه امام(عليه السلام) بار ديگر به مسأله انفاق در راه خدا بر مى گردد و مى فرمايد: «تو طمع دارى که ثواب انفاق کنندگان را خداوند براى تو قرار دهد در صورتى که در زندگى پر نعمت و ناز قرار دارى و مستمندان و بيوه زنان را از آن باز مى دارى»; (وَتَطْمَعُ ـ وَأَنْتَ مُتَمَرِّغٌ(9) فِي النَّعِيمِ، تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَالاَْرْمَلَةَ(10) ـ أَنْ يُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ؟). اين حالت مخصوص به زياد نبود و نيست، بسيارند کسانى که به هنگام دعا از خدا تقاضاى پاداش هاى بسيارى مى کنند; ولى در عمل چيزى که سبب آن باشد انجام نمى دهند و در واقع اين تقاضا و دعا نوعى نفاق و دوگانگى خواسته ها و اعمال است که براى رسيدن به سعادت بايد از وجود انسان ريشه کن شود آنچه را مى خواهد، هماهنگ با آن عمل کند، هرچند از خدا بيش از آن را طلب نمايد. آن گاه امام(عليه السلام) نامه را با بيان قاعده اى کلى که شامل تمام توصيه هاى گذشته و فراتر از آن مى شود، به پايان مى برد و مى فرمايد: «و (بدان) انسان تنها به آنچه از پيش فرستاده جزا داده مى شود و بر آنچه قبلا براى خود ذخيره کرده وارد مى گردد; والسلام»; (وَإِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَالسَّلاَمُ). 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه۲۱ ... قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِکَ). در واقع آنچه را امام(عليه السلام) د
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۱ 🔹نکته ها: 1. رابطه اعمال و پاداش ها: آنچه از تعليمات قرآن مجيد استفاده مى شود اين است که اساس کار در قيامت بر رابطه ميان اعمال و پاداش ها و کيفرها يا مشاهده اعمال و نتيجه آنهاست; (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ)(12) در حالى که بسيارى از مردم اساس را شفاعت و عفو الهى و مانند آن مى دانند و به همين دليل چندان به اعمال خود توجّه ندارند و همين طرز فکر گاهى آنها را در ترک واجبات و ارتکاب محرّمات سهل انگار مى کند. به يقين شفاعت حق است، عفو الهى يک واقعيّت است; ولى اينها اساس نجات در روز قيامت نيست. آن روز «يوم الدين» است يوم جزا و گرفتن نتيجه اعمال. امام(عليه السلام) نيز در نامه بالا به اين مسأله تأکيد فرموده و مى گويد: تنها انسان به امورى جزا داده مى شود که از پيش فرستاده و بر امورى وارد مى گردد که قبلا ذخيره نموده است. اگر اساس را بر اين بگذاريم، به يقين اعمال ما بسيار پاک تر خواهد شد. 2. «زياد» مرد نمک نشناس: درباره زياد و فرزندش عبيدالله و زشتى هاى اعمال و عقايد آنها سخن بسيار است که بخش قابل ملاحظه اى از آن در ذيل نامه 44 به خواست خدا خواهد آمد ولى در اينجا سزاوار است اشاره کوتاهى با ذکر کلامى از ابن ابى الحديد به اين مسأله داشته باشيم، او مى گويد: «خداوند روى زياد را سياه کند که آن همه محبّت و احسان على(عليه السلام) را با اعمال زشت و جنايات در مورد شيعيان و دوستان على(عليه السلام) و اسراف در لعن آن حضرت تلافى کرد، او در برابر معاويه در نکوهش از اعمال امير مؤمنان على(عليه السلام) به قدرى زياده روى کرد که معاويه انتظار آن را نداشت; ولى او براى خوش آيند معاويه اين کار را نکرد، بلکه با طبع کثيف و قلب پر از عناد خود اين کار را انجام مى داد و خدا مى خواست که او را با اين اعمال رسوا کند و او را به مادرش باز گرداند تا از نسب او خبر دهد! آرى! از کوزه همان برون تراود که در اوست. و بعد از او فرزندش (عبيدالله) آمد و اعمال زشت پدر را (نسبت به شيعيان و خاندان آن حضرت) آن گونه که مى دانيم به نهايت رساند».(13) 📚پی نوشت: 1 . سند نامه: اين نامه را بلاذرى در انساب الاشراف آورده است و در واقع آنچه مرحوم سيّد رضى در اينجا ذکر کرده بخشى از نامه مفصلى است که امام(عليه السلام) براى زياد فرستاد. در مصادر نهج البلاغه نيز تنها از همين منبع ذکر شده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 233) ابن ابى الحديد نيز در شرح نهج البلاغه خود ذيل نامه 44 آنچه را بلاذرى در انساب الاشراف آورده، با تفاوتهاى قابل ملاحظه اى ذکر کرده و چون اين تفاوت ها نسبتاً زياد است حمل بر اختلاف نسخ بعيد به نظر مى رسد شايد ابن ابى الحديد منبع ديگرى در اختيار داشته است که اين نامه را با آن شرح و تفصيل از آن نقل نموده است. 2 . درباره استفاده از انواع روغن ها (و کرمها) براى نرم کردن موها و صورت و بدن و آنچه در آن زمان معمول بوده و آنچه مستحب و مکروه است، مرحوم صاحب وسائل در وسائل الشيعه در جلد اوّل که از باب 102 آداب الحمام شروع مى شود، روايات فراوانى ذکر کرده است و از تعبير امام(عليه السلام) در عبارت بالا بر مى آيد که زياده روى در اين کار برنامه افراد ثروتمند و متنعم بوده است. 3 . اين مضمون را بلاذرى در انساب الاشراف و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود (ج 16، ص 196) آورده اند. 4 . بحارالانوار، ج 71، ص 346. 5 . بقره، آيه 110. 6 . حشر، آيه 18 . 7 . غررالحکم، ح 2609. 8 . همان مدرک، ح 2898. 9 . کافى، ج 2، ص 310. 10 . «متمرّغ» به معناى کسى است که در خاک مى غلطد از ريشه «تمرّغ» به معناى در خاک غلط زدن گرفته شده است. 11 . «اَرْمَلَة» به زنى گفته مى شود که شوهرش از دنيا رفته است (بيوه زن) و «اَرْمَل» به مردى گفته مى شود که زوجه اش از دنيا رفته است. اين واژه گاهى به معناى از دست دادن زاد و توشه نيز به کار مى رود و در اصل از ريشه «رمل» به معناى شن گرفته شده گويى اين گونه افراد از شدت ناتوانى، فقر و نياز به زمين مى چسبند. واژه «اَرامل» به مساکين نيز اطلاق مى شود. 12 . زلزال، آيه 7 و 8 . 13 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 139، ذيل نامه 21.   ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۲ ( مکارم شیرازی) إلى عَبْدِاللهِ بْنِ الْعَبّاسِ رَحِمَهُ اللهُ تَعالى، وَکانَ عَبْ
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۲ ...قسم است و مواهب آخرت يک نوع بيش نيست، مواهب دنيا گاه با تلاش و کوشش به دست مى آيد و گاه بدون تلاش و کوشش; و به تعبير بعضى: «گر نستانى به ستم مى دهند». از آنجا که انسان در بسيارى از مواردى که به نعمتى مى رسد يا از نعمتى محروم مى شود، نمى داند دقيقا از کدام قسم است به همين دليل امام(عليه السلام) مى فرمايد: به آنچه مى رسى زياد مسرور و شادمان نباش چه بسا از آن نوع مواهبى بوده که هرگز از دست نمى رفت، همچنين از آنچه محروم مى شوى نگران نباش چه بسا چيزى بوده که هرگز به دست نمى آمده است; ولى تمام همّت خود را براى آخرت بگمار که آن را جز با سعى و تلاش و کوشش به کسى نمى دهند. همان گونه که امام(عليه السلام) در جاى ديگر از نهج البلاغه مى فرمايد: «لاَ تَکُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَل; از کسانى نباش که اميد نجات درآخرت دارد و عمل صالحى انجام نمى دهد».(4) 🔹🔹🔹نکته ها: 1. پاسخ به يک سؤال: در تعبير امام(عليه السلام) در نامه بالا آمده بود که بايد شادى تو براى امورى باشد که از آخرت به دست آورده اى در حالى که مى دانيم آخرت در آينده به دست مى آيد نه در دنيا. ولى بايد توجّه داشت که اولاً بسيارى از امور معنوى است که انسان در دنيا به دست مى آورد و نوعى امور اخروى محسوب مى شود; مانند موفقيّت در سير و سلوک الى الله. ثانياً اين جمله ناظر به اسباب نائل شدن به مواهب اخروى است; کسى که داراى اعمال صالح و صفات پسنديده در اين دنياست مى توان گفت که به مواهب اخروى نائل شده است; زيرا اسبابش را از امروز فراهم ساخته است و به تعبير ديگر نائل شدن به اسباب، نوعى نيل به مسببات است. 2. انسان فاعل مختار است: در بحث جبر و اختيار ثابت شده است که طبق دلايل عقلى و آيات فراوان در قرآن مجيد و روايات اهل بيت(عليهم السلام) انسان در اعمال خود فاعل مختار است و محال است انسان مجبور بر گناه باشد و خداوند عادل او را مجازات کند و ممکن نيست مجبور بر اعمال صالح باشد و خداوند پاداشى به عنوان استحقاق به او بدهد; ولى بى شک در زندگى انسان امورى وجود دارد که از اختيار او بيرون است و خداوند هرگز نه او را مجازات مى کند و نه پاداشى مى دهد; مثل اينکه انسان در چه زمان و چه مکان و از کدام پدر و مادر و با چه خصوصيات جسمانى متولد شود. اين امور ممکن است در چگونگى اعمال انسان اثر بگذارد ولى تأثير قطعى و غير قابل اجتناب نمى گذارد و به تعبير ديگر اين امور ممکن است زمينه هايى براى اعمال صالح و غير صالح فراهم سازد; اما حرف آخر را اراده انسان مى زند که تصميم مى گيرد کارى را انجام دهد يا ندهد. البتّه آنها که زمينه هاى مساعدترى براى اعمال صالح دارند نسبت به آنها که از زمينه هاى نامساعدترى برخوردارند پاداش کمترى دارند و به عکس آنها که زمينه هاى مساعدترى براى گناه دارند و آن را ترک مى کنند پاداش بيشترى از کسانى که زمينه هاى نامساعدترى دارند، خواهند داشت که با ذکر دو مثال مى توان آن را روشن ساخت; بسيارى از مردم به مسجد مى روند ولى همسايه مسجد با کسى که در يک کيلومترى آن قرار دارد يکسان نيست. مسلمانان روزه مى گيرند ولى پاداش کسى که مزاج قوى و نيرومندى دارد با کسى که مزاج ضعيفى دارد نمى تواند يکسان باشد. شرح اين مطلب در کتب مختلف آمده است. 📚پی نوشت: 1 . سند نامه: به گفته نويسنده مصادر نهج البلاغه، اين نامه از روايات متواترى است که گروه زيادى قبل از سيّد رضى و بعد از او در کتاب هاى خود آورده اند. از جمله کسانى را که قبل از سيّد رضى نام مى برد: نصر بن مزاحم در کتاب صفين، مرحوم کلينى در روضة الکافى، بلاذرى در انساب الاشراف و يعقوبى در کتاب تاريخش و بعد از مرحوم سيّد رضى گروه ديگرى را نيز نام مى برد و از مجموع اين نقل ها استفاده مى شود که نامه، نامه بسيار مشهور و معروفى بوده است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 234). 2 . «درک» در بسيارى از نسخه هاى نهج البلاغه «دَرَک» بر وزن «نمک» آمده است; ولى در بعضى «دَرْک» بر وزن «ارک» آمده است و هر دو به يک معناست و آن به دست آوردن چيزى است. 3 . نجم، آيه 39 . 4 . نهج البلاغه، کلمات قصار 105 .   ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
⚘ 📚نهج البلاغه/نامه۲۳ / پس از آنكه ضربت خورد ✅ #پندهاي‌جاودانه سفارش من براي شما آنكه به خدا
✨ ✅شرح نامه ۲۳ ( مکارم شیرازی ) 🔹از سخنان امام(عليه السلام) است که پس از ضربت ابن ملجم ملعون و قبل از شهادتش به عنوان وصيّت بيان فرمود.(1) 🌺گفتار امام در یک نگاه: این وصیّت نامه در عین اختصار از چهار بخش تشکیل شده است. در بخش اوّل، امام(علیه السلام) توصیه به تمسک به دو رکن مهم اسلام، توحید و نبوّت کرده و مى فرماید: هیچ گونه شرک به زندگى خود راه ندهید و سنّت پیغمبر  اکرم(صلى الله علیه وآله) را ضایع مکنید. 🌿در بخش دوم، از دوران زندگانى خود سخن مى گوید و آن را به سه مرحله تقسیم مى کند که هر یک در مقایسه با دیگرى درس عبرتى است براى مخاطب و مى فرماید: روزى که سالم بودم و روزى که در بسترم و روزى که از میان شما مى روم سه روز عبرت انگیز است. 🍃در بخش سوم، امام(علیه السلام) طرز رفتار با قاتلش را که آمیخته با نهایت محبّت و عطوفت است، بیان مى کند که اگر زنده بماند، او را عفو خواهد کرد و اگر از بستر شهادت برنخیزد، گرچه اولیاى دم مى توانند قصاص کنند، باز هم توصیه به عفو مى فرماید. 🔹در بخش چهارم چگونگى برخورد خود را با مرگ شرح مى دهد و مى فرماید: من هرگز مرگ (شهادت) را ناخوش نداشتم و همچون تشنه اى که به سرچشمه مى رسد از ورود به آن شادم. 💥چند وصيت پرارزش: آنچه مرحوم سيّد رضى در اينجا آورده است، بخشى از سخن مشروح ترى است که امام(عليه السلام) در آخرين ساعات عمرش به عنوان سرمايه اى گرانبها براى همه امّت اسلامى به يادگار گذاشت. در بخش اوّل اين وصيّت چنين مى فرمايد: «وصيّت من به شما اين است که چيزى را همتاى خدا قرار ندهيد و سنّت محمد(صلى الله عليه وآله) را ضايع نکنيد، اين دو ستون استوار را برپا داريد و اين دو چراغ را روشن نگه داريد و ديگر نکوهشى بر شما نيست»; (وَصِيَّتِي لَکُمْ أَنْ لاَ تُشْرِکُوا بِاللهِ شَيْئاً; وَمُحَمَّدٌ(صلى الله عليه وآله) فَلاَ تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ، وَأَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلاَکُمْ ذَمٌّ!). با توجّه به اينکه امام(عليه السلام) تأکيد بر اين دارد که مطلقا چيزى را همتاى خدا قرار ندهيد، تمام شاخه هاى شرک را بدين وسيله نفى مى کند; اعم از شرک در ذات و صفات و افعال، شرک در عبادت و غير آن و اگر توحيدى خالص از انواع شرک باشد تمام روح و جان انسان را روشن مى کند و از او وجودى ملکوتى و به تمام معنا روحانى مى سازد. 🔸حضرت در دومين تأکيدى که بر عدم تضييع سنّت پيغمبر دارد، عمل به تمامى آن را لازم مى شمرد به عکس کسانى که در آن زمان و هر زمان اهل تبعيض اند و در واقع خود را فريب مى دهند، نمى خواهند به سراغ جهاد واجب و امر به معروف و نهى از منکر برود، به نماز شب و نوافل روى مى آورند، حاضر نيستند از محرمات چشم بپوشد و فقط به عزادارى شهيدان بسنده مى کنند. جالب توجّه اينکه امام(عليه السلام) اين دو اصل اساسى را گاه به ستون هاى خيمه تشبيه کرده و گاه به دو چراغ نورانى; خيمه هاى کوچک معمولا يک ستون دارد ولى خيمه هاى بزرگ و تشکيلاتى داراى دو ستون و معمولا در کنار هر ستونى چراغى آويزان است و يا به گفته بعضى نور از آن ستون ها برمى خيزد. به هر حال خيمه دين بدون اين دو اصل برپا نمى شود و فضاى آن بدون اين چراغ ها ظلمانى و کاملاً تاريک است. اما جمله «خَلاَکُمْ ذَمٌّ» همان گونه که در شرح خطبه 149 در جلد پنجم نوشته ايم، در ميان اعراب به صورت ضرب المثل در آمده و مفهومش اين است که ملامت و نکوهش و مذمتى بر شما نيست، چرا که وظيفه خود را انجام داده ايد; يعنى شما آنچه را که گفتم انجام دهيد ديگر هيچ مشکلى نداريد; اما اينکه نخستين کسى که اين جمله را به کار برد چه کسى بود، شرح آن را در همان جلد نوشته ايم. 🔹سپس امام(عليه السلام) در بخش دوم اين خطبه در عباراتى بسيار کوتاه و پر معنا، زندگى خود را درس عبرت بزرگى دانسته و براى يارانش بيان مى کند و مى گويد: «من ديروز يار و همنشين شما بودم و امروز (که در بستر شهادت افتاده ام) عبرتى براى شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد (و دنيا را وداع مى گويم)»; (أَنَا بِالاَْمْسِ صَاحِبُکُمْ، وَالْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ). يعنى من که فاتح خيبر و احزاب و بدرم و ديروز به صورت انسانى نيرومند در ميان شما بودم، با گذشت يک روز دگرگون شدم و اکنون با فرق شکافته از بيداد ابن ملجم در بستر شهادت هستم و همين فرق شکافته من به شما درس بىوفايى دنيا مى دهد و فردا که جاى خالى مرا ببينيد، احساس مى کنيد که دنيا تا چه اندازه بى اعتبار است; به همين سادگى مردى شجاع و قهرمانى بى بديل از دنيا چشم مى پوشد و در برابر حوادث تسليم مى گردد. 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۳ ( مکارم شیرازی ) 🔹از سخنان امام(عليه السلام) است که پس از ضربت ابن ملجم ملعون و قب
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۳ در تاريخ بشر، شبيه اين حادثه کم نيست که افراد يا گروه ها و کشورهاى نيرومندى با گذشت زمان کوتاهى به کلى دگرگون شدند و از نسيمى دفتر ايام براى آنها به هم خورد و به گفته شاعر: شبانگه به دل قصد تاراج داشت * سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت به يک گردش چرخ نيلوفرى * نه نادر به جا ماند و نى نادرى آرى نادرشاه در اوج عظمت در حالى که قصد حمله به بعضى از کشورها را داشت، شب در بستر خوابيده بود، آشپز او که از عصبانيّت نادر نسبت به بعضى از مواد غذايى ترسيده بود با کارد سر او را بريد و صبحگاهان همه چيز تمام شد. از همه روشن تر، سرگذشت اقوام پيشين است که به طور مکرّر در قرآن مجيد آمده است. فرعون ها، نمرودها و قوم عاد و ثمود که در عين عظمت و قدرت با مشيت و اراده الهى در چند لحظه به علت اعمالشان مورد غضب الهى قرار گرفتند يا در ميان امواج دفن شدند، يا صيحه آسمانى و يا زلزله اى ويران گر آنها را در هم کوبيد. اين مسأله منحصر به بدان عالم نيست، نيکان و بدان همه مشمول بى اعتبارى دنيا هستند. آن گاه امام(عليه السلام) در سومين بخش در ارتباط با قاتل خود سخن مى گويد و با پيامى کريمانه و بسيار محبّت آميز به فرزندان و ياران خود درباره او توصيه مى کند و مى فرمايد: «اگر زنده بمانم، ولىّ خون خويشم (و مى توانم قصاص يا عفو کنم) و اگر از دنيا چشم بپوشم فنا (در دنيا) ميعاد و قرارگاه من است و اگر عفو کنم، عفو براى من موجب قرب به خدا و براى شما (در صورتى که از ميان شما بروم) حسنه و نيکى در نزد خداست; بنابراين عفو کنيد. آيا دوست نداريد خدا شما را بيامرزد»; (إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي، وَإِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي، وَإِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ، وَهُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ، فَاعْفُوا (أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ)(2)). آنچه امام(عليه السلام) در جمله اخير فرمود، برگرفته از آيه شريفه سوره نور است که ذيل آيات «اِفک» آمده است، هنگامى که گروهى از منافقان به همسر پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) تهمت زدند و قرآن مجيد او را به کلى تبرئه کرد و از تهمت ها مبرّا نمود. بعضى از ثروتمندان اصحاب قسم ياد کردند که بعد از اين حادثه از کمک مادى به افرادى که دامن به اين شايعه دروغين زده بودند خوددارى کنند آيه شريفه نازل و به آنها دستور گذشت داد و در ذيل آن فرمود: «آيا دوست نداريد خداوند شما را بيامرزد» يعنى همان گونه که انتظار عفو الهى داريد ديگران هم انتظار عفو از شما را در برابر کارهاى خلافى که انجام داده اند دارند. به يقين قصاص در اسلام اصلى است که به گفته قرآن، حيات جامعه در گروى آن است; ولى در عين حال ترک قصاص و عفو کردن درباره کسانى که شايسته عفوند، فضيلتى است بسيار بزرگ و مقامى است والا. سرانجام در چهارمين و آخرين بخش از اين وصيّت، موضع خود را در برابر مرگ و شهادت بيان مى کند; همان چيزى که در موارد ديگرى از نهج البلاغه نيز منعکس است و آن اينکه من نه تنها از مرگ نمى ترسم، بلکه عاشق بى قرار مرگى هستم که در راه خدا و براى خدا باشد. مى فرمايد: «به خدا سوگند چيزى از نشانه هاى مرگ به طور ناگهانى به من روى نياورده که من از آن ناخشنود باشم و طلايه اى از آن آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم من نسبت به مرگ همچون کسى هستم که شب هنگام در جستجوى آب باشد و ناگهان در ميان تاريکى ها به آن برسد و يا همچون کسى که گمشده (بسيار نفيس) خود را ناگهان پيدا کند (چرا که من به اين واقعيّت معتقدم) که آنچه نزد خداست (در سراى ديگر) براى نيکان بهتر است»; (وَاللهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ، وَلاَ طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ، وَمَا کُنْتُ إِلاَّ کَقَارِب وَرَدَ، وَطَالِب وَجَدَ; (وَما عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ لِلاَْبْرارِ)). جمله اخير برگرفته از آيه شريفه 198 سوره آل عمران است. در آغاز آيه، از پاداش پرهيزکاران سخن مى گويد و سرانجام با جمله مزبور آيه را پايان مى دهد. 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۳ در تاريخ بشر، شبيه اين حادثه کم نيست که افراد يا گروه ها و کشورهاى نيرومندى ب
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۳ آنچه در بخش اخير اين وصيّت نامه آمده همان است که امير مؤمنان على(عليه السلام) بارها در نهج البلاغه و غير آن بيان فرموده. امام(عليه السلام) که جاى خود دارد، مؤمنان عادى هم هرگز از مرگ نمى ترسند مخصوصاً اگر مرگ آميخته با شهادت در راه خدا باشد. کسانى از مرگ مى ترسند که يا ايمان به زندگى پس از مرگ ندارند و مرگ را فنا و نابودى همه چيز مى پندارند و از آن وحشت مى کنند يا اينکه ايمان به زندگى پس از مرگ دارند ولى پرونده اعمالشان به گونه اى سياه و تاريک است که مى دانند مرگ براى آنان آغاز ناراحتى و عذاب است; اما آنها که هم ايمان به آخرت دارند و هم پرونده اعمالشان پاک و نورانى است، دليلى ندارد که از مرگ بترسند، بلکه به بيان امام(عليه السلام) در خطبه 5 نهج البلاغه علاقه آنها به مرگ از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر هم بيشتر است (وَاللهِ لاَبْنُ أبى طالب آنَس بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ أُمِّهِ). بى جهت نيست که طبق روايت مشهور هنگامى که عبد الرحمن ملجم مرادى فرق نازنين امام(عليه السلام) را در محراب عبادت شکافت، امام(عليه السلام) فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة; به پروردگار کعبه رستگار شدم». با توجّه به اينکه «قارب» طبق آنچه در لسان العرب و بعضى از کتب آمده است به معناى کسى است که شبانه به دنبال آب مى رود و يا کسى که فاصله ميان او و سرچشمه آب يک شب راه است، استفاده مى شود که جمله «کَقارِب وَرَدَ وَ طالِب وَجَدَ» اشاره به اين است که من مرگ و شهادت را همچون تشنه کامى که زودتر از آنچه فکر مى کرد به سرچشمه آب رسيد، به دست آوردم و گمشده خود را که سال ها در انتظارش بودم يافتم. چقدر تفاوت است ميان اين سخن و سخن زورمندان از خدا بى خبر که وقتى در چنگال مرگ گرفتار مى شوند، مى لرزند و فرياد مى کشند و ذليلانه تقاضاى بازگشت به دنيا مى کنند. مرحوم سيّد رضى در پايان اين نامه مى گويد: «قالَ السَّيِّدُ الشَّريفُ رَحْمَةُ اللهِ عَلَيْهِ: أقولُ: وَقَدْ مَضى بَعْضُ هذا الْکَلامُ فيما تَقَدَّمَ مِنَ الْخُطَبِ، إلاّ أنَّ فيهِ هاهُنا زِيادَةٌ أَوْجَبَتْ تَکْريرُهُ; بخشى از اين سخن در گذشته در ضمن خطبه هاى پيشين (خطبه 149)  گذشت ولى به جهت اضافه اى که در اينجا بود آن را تکرار نموديم». 🔹🔹نکته ها: 1. قصاص يا عفو؟ همان گونه که در بالا اشاره شد حکم قصاص در اسلام براى حفظ جامعه انسانى از شر اشرار تشريع شده است و همان گونه که قرآن کريم مى فرمايد: (وَلَکُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِى الاَْلْبابِ)(3) و آنها که در زمان ما با حکم قصاص مخالفت مى کنند، در واقع ترحم بر پلنگ تيزدندان دارند و به بى گناهان جامعه که گرفتار اين گرگ صفتان مى شوند، اهمّيّتى نمى دهند. همواره افراد شرورى پيدا مى شوند که اگر احساس امنيت از قصاص کنند، کسى نمى تواند جلودار آنها باشد. يکى از عوامل افزايش قتل نفس در بعضى از جوامع همان الغاى حکم حکيمانه قصاص است. ولى اسلام براى اينکه جلو خشونت ها را تا حد ممکن بگيرد و کسانى را که بر اثر هيجان هاى آنى يا فريب خوردن، دست به قتل نفس زده اند از نظر دور ندارد، در کنار حکم قصاص، حکم عفو را قرار داده است و اولياى خدا همواره اين گزينه را انتخاب مى کردند و به همين دليل امام(عليه السلام) در وصيّت بالا فرزندان و ياران نزديک خود را توصيه به عفو قاتل مى کند آن هم قاتلى همچون ابن ملجم. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که با اين توصيه امام(عليه السلام) چرا فرزندان گرامى آن حضرت قصاص را ترجيح دادند؟ پاسخ اين سؤال با توجّه به يک نکته روشن مى شود و آن اينکه احساسات مردم در برابر اين جنايت به قدرى شديد بود که عفو ابن ملجم سبب ناآرامى جامعه آن روز مى شد و عاشقان امام(عليه السلام) قدرت تحمل چنين عفوى را نداشتند. به علاوه اگر ابن ملجم را زندانى مى کردند، جمعيّت به زندان هجوم مى بردند و اگر آزادش مى گذاشتند او را قطعه قطعه مى کردند، پس بهتر اين بود که با قصاص آرامش به جامعه باز گردد. ✅ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۳ آنچه در بخش اخير اين وصيّت نامه آمده همان است که امير مؤمنان على(عليه السلام)
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۳ ... 2. معناى «لا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ»: اساس اسلام همان است که امام(عليه السلام) در اين وصيّت نامه پر نور و پر محتوا بيان فرمود: توحيد و حفظ سنّت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله). توحيد در همه ابعاد، به ويژه توحيد در عبوديّت و افعال و خدا را سرچشمه تمام خيرات و برکات دانستن و تنها دست به دامان کبريايى او دراز کردن; خداوندى که شفاعت شفيعان نيز به اذن او انجام مى گيرد و روزى همه بندگان به دست اوست. مرگ و حيات از ناحيه او و عزت و ذلت به فرمان اوست. حفظ سنّت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به آن است که نه تنها در سخن، بلکه در عمل پياده شود. با نهايت تأسف گروهى تنها به نام اسلام قناعت کرده و سنّت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را به کلى فراموش کرده اند . گروه ديگرى با انواع تفسير به رأى ها و توجيه ها و به اصطلاح قرائت هاى جديد و نو آنچه را مى خواستند بر سنّت تحميل کرده و هواى نفس خود را جانشين سنّت کرده اند تا آنجا که امام(عليه السلام) در وصيّت ديگرى که در همان بستر شهادت فرموده است مى گويد: نکند دور افتادگان از قرآن به قرآن عمل کنند و شما تربيت شدگان در سايه قرآن آن را به فراموشى سپاريد. ديگران امانت و صداقت از خود نشان دهند و شما خيانت و کذب. ديگران در دنياى خود متّحد باشند و شما در دين خود مختلف و پراکنده; «وَاللهَ اللهَ فِي الْقُرْآنِ، لاَ يَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُکُمْ».(4) از اين بيم داريم، آن روز که «لا يَبْقى مِنَ الاِْسْلامِ إلاّ إسْمُهُ وَلا يَبْقى مِنَ الْقُرآنِ إلاّ رَسْمُهُ» نزديک باشد. 📚پی نوشت: 1 . سند کلام: اين وصيّت را مرحوم کلينى در کتاب کافى با تفاوت هايى ذکر کرده و مى گويد: هنگامى که امير مؤمنان على(عليه السلام)ضربت خورد، گروهى از عيادت کنندگان اطراف بستر او را گرفته بودند. کسى عرض کرد: اى امير مؤمنان، وصيتى فرما: امام(عليه السلام) فرمود: متکايى براى من بياوريد تا بر آن تکيه کنم سپس بيان نسبتاً مشهورى فرمود که آنچه مرحوم سيّد رضى آورده است بخشى از آن است. بخشى از اين کلام را مسعودى در مروج الذهب و نيز در کتاب اثبات الوصية و ابن عساکر در تاريخ خود در حوادث مربوط به شهادت آن حضرت آورده است. 2 . نور، آيه 22 . 3 . بقره، آيه 179. 4 . نهج البلاغه، نامه 47.   ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
⚘ 📚نهج البلاغه/نامه۲۴ /وصيت درباره دارايي خود /فراز ۱ 🌾 #وصيت اقتصادي نسبت به اموال شخصي اين دس
✨ ✅شرح نامه ۲۴ (مکارم شیرازی ) از وصايا و سفارشهاى امام(عليه السلام) است که درباره اموال (و موقوفاتش) بعد از بازگشت از صفين مرقوم فرموده است.(1) 📜وصیت نامه در یک نگاه: قسمت عمده این وصیّت نامه همان گونه که از لحن آن پیداست در واقع وقف نامه است نه وصیّت نامه. تنها بخش کوچکى مربوط به وصیّت مى شود و حاصل آن بیان متولى وقف; یعنى فرزندان رشید امیر مؤمنان(علیه السلام) امام حسن(علیه السلام) و بعد از او امام حسین(علیه السلام) و مصارف موقوفه و چگونگى تقسیم آن و نیز نحوه اداره نخلستان هاست. از مجموع این وصیّت نامه استفاده مى شود که امام نخلستان هاى متعدّدى در مناطق مختلف داشته که یا از سهمیه غنایم جنگى به دست آمده بود و یا با تلاش و کار و کوشش خود آن حضرت و همه آنها را وقف خاص و در مواردى وقف عام نمود تا استفاده آن فراگیر باشد. تنها در بخش اخیر وصیّت نامه اشاره اى به کنیزان شده که چگونه راه آزادى به روى آنها گشوده شود. در ضمن از کلام سیّد رضى در ذیل نامه استفاده مى شود که آنچه را مرحوم سیّد نسبت به آن اهتمام مىورزیده بخش هایى است که از نظر فصاحت و بلاغت برجستگى خاصى داشته است. دستور حساب شده اى براى سرپرستى موقوفه: همان گونه که قبلا نيز اشاره شد اين وصيّت نامه عمدتا وقف نامه است و لذا ارکان وقف از جمله واقف، موقوف عليهم، متولى و... در آن يکى پس از ديگرى بازگو شده است. نخست سخن از واقف و هدف اصلى او به ميان آمده است، مى فرمايد: «اين دستورى است که بنده خدا على بن ابى طالب امير مؤمنان در مورد اموالش (و موقوفاتش) صادر کرده و هدفش جلب خشنودى خداوند است تا از اين طريق او را وارد بهشت کند و امنيت و آرامش سراى ديگر را به او عطا فرمايد»; (هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي مَالِهِ، ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ، لِيُولِجَهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَيُعْطِيَهُ بِهِ الاَْمَنَةَ). از اين عبارت به خوبى استفاده مى شود که يکى از شرايط وقف که قصد قربت است در اين وقف نامه مورد توجّه قرار گرفته است و بلا فاصله بعد از ذکر نام واقف به آن اشاره شده است. تعبير اميرمؤمنين(عليه السلام) بعد از ذکر نام مبارک خود براى اين است که نشان دهد اين وقف نامه در ايام حکومتش تحرير يافته هرچند آن حضرت بعد از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) هميشه به عنوان امير مؤمنان ـ از سوى آگاهان ـ شناخته مى شد. سپس امام(عليه السلام) در بخش ديگرى از اين وصيّت نامه (وقف نامه) که مرحوم سيّد رضى آن را با تعبير به «منها» جدا ساخته است چهار نکته را بيان مى کند: در بيان شخص متولى و حق التوليه و مصارف وقف و کسانى که بعد از وفات يا شهادت متولى اوّل، قائم مقام او مى شوند مى فرمايد: «سرپرستى اين موقوفه بر عهده حسن بن على است که به طور شايسته (دور از اسراف و تبذير) از درآمد آن مصرف کند و بخش ديگرى از آن را (در راه خدا) انفاق نمايد و اگر براى حسن حادثه اى رخ دهد، و (برادرش) حسين زنده باشد سرپرستى آن را بعد از وى به عهده مى گيرد و همان کارى را که حسن انجام مى داد، برادرش انجام مى دهد»; (مِنْهَا: فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذَلِکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ يَأْکُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، وَيُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَن حَدَثٌ وَحُسَيْنٌ حَيٌّ، قَامَ بِالاَْمْرِ بَعْدَهُ وَأَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ). جمله «يَأْکُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ; از آن به طور شايسته مصرف مى کند» ممکن است اشاره به حق التوليه باشد و ممکن است اشاره به استفاده از موقوفه به عنوان موقوف عليهم; ولى احتمال اوّل با توجّه به جمله هايى که در آينده مى آيد شايسته تر است. از جمله «وَيُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ» به خوبى استفاده مى شود که اين موقوفه هم جنبه وقف خاص داشته و هم وقف عام; بخشى از آن تعلق به فرزندان آن حضرت داشته و بخشى ديگر به همه نيازمندان و مؤمنان. جمله «وَأَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ» اگر ضمير «مصدره» به موقوفه برگردد، مفهومش اين است که امام حسين(عليه السلام) نيز همان گونه که امام حسن(عليه السلام) درباره درآمد موقوفه عمل مى کرد، عمل کند و اگر ضمير به امام حسن(عليه السلام) برگردد مفهومش اين است که همان روش امام حسن(عليه السلام) را دنبال کند، گرچه نتيجه هر دو يکى است; ولى از نظر تفسير عبارت، با هم متفاوتند و در هر حال احتمال اوّل قوى تر به نظر مى رسد.(2) 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۴ (مکارم شیرازی ) از وصايا و سفارشهاى امام(عليه السلام) است که درباره اموال (و موقوفات
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۴ ... آن گاه امام(عليه السلام) به سراغ شرح بيشترى براى موقوف عليهم مى رود و مى فرمايد: «پسران فاطمه(عليها السلام) همان مقدار از اين موقوفه سهم دارند که پسران على (از غير فاطمه(عليها السلام)) سهم دارند»; (وَإِنَّ لاِبْنَيْ فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيّ مِثْلَ الَّذِي لِبَنِي عَلِيّ). اين جمله دو تفسير دارد: نخست همان که در بالا اشاره شد که استفاده امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) از حق التوليه، مانع استفاده آنها از درآمد آن موقوفه به عنوان موقوف عليهم نيست. آنها هم متولى هستند و هم در زمره موقوف عليهم. تفسير دوم اينکه امتيازى در استفاده از اين موقوفه ميان هيچ يک از فرزندان على(عليه السلام) نيست; چه آنها که از نسل فاطمه(عليها السلام) هستند و چه آنها که از همسران ديگر امير مؤمنان(عليه السلام). امام(عليه السلام) در اين جمله نمى فرمايد: «فرزندان من از نسل فاطمه» بلکه مى گويد فرزندان فاطمه(عليها السلام) و اين براى نهايت احترام به مقام شامخ آن حضرت است. امام(عليه السلام) در ادامه، به بيان اين نکته مى پردازد که چرا توليت را به فرزندان فاطمه(عليها السلام) سپرده است نه ساير فرزندانش; مى فرمايد: «و من سرپرستى آن را به پسران فاطمه واگذاردم فقط براى خدا و به جهت تقرب به رسول الله(صلى الله عليه وآله) و تکريم احترام او و گرامى داشت پيوند خويشاونديش»; (وَإِنِّي إِنَّمَا جَعَلْتُ الْقِيَامَ بِذَلِکَ إِلَى ابْنَيْ فَاطِمَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ، وَقُرْبَةً إِلَى رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله)، وَتَکْرِيماً لِحُرْمَتِهِ، وَتَشْرِيفاً لِوُصْلَتِهِ). در واقع امام(عليه السلام) چهار دليل بر اين انتخاب بيان فرموده که همه با هم مرتبط است: جلب خشنودى خدا، تقرب به رسول الله(صلى الله عليه وآله)، اکرام و احترام او و بزرگداشت پيوند خويشاونديش. به گفته ابن ابى الحديد هنگامى که کارها بعد از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به نزديک ترين افراد شايسته او سپرده شود، پذيرش آن از سوى مردم بهتر خواهد بود، زيرا آنها بهتر از هرکس ديگر از آيين پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) باخبرند و بهتر از هرکس مى توانند آن را پاسدارى نمايند. ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: «در اين تعبير امام(عليه السلام) رمز و اشاره و انتقادى است به کسانى که امر (خلافت) را از اهل بيت رسول الله(عليهم السلام) برگرداندند. در حالى که مناسب تر و اولى اين بود که رياست را بعد از او به خاندان پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) براى تقرب به رسول الله(صلى الله عليه وآله) بسپارند و اجانب را در اين کار مقدم ندارند، زيرا هيبت نبوّت و رسالت در صورتى که سلطان حاکم در خلق از بيت نبوّت بود بيشتر مى شد تا اينکه حکومت به دست کسانى باشد که از نسب صاحب دعوت دور باشند».(3) در اينجا ممکن است اين سؤال مطرح شود که چرا امام(عليه السلام) متوليان بعد از امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) را معين نفرموده است؟ پاسخ آن است که امام(عليه السلام) بيان فرموده و در رواياتى که تمام اين وصيّت نامه در آن آمده است به طور مشروح ديده مى شود; ولى مرحوم سيّد رضى که برنامه گزينشى در نقل کلمات آن حضرت داشته آن قسمت را حذف کرده است. به طور خلاصه امام(عليه السلام) بعد از امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) نخست توليت را به ساير فرزندانش و اگر در ميان آنان فرد مناسبى نبود به مردان ديگرى از آل ابى طالب که مورد قبول بوده باشند منتقل مى کند و در صورتى که در ميان آنها هم فرد مورد قبولى براى اين کار نبود به سراغ فردى از بنى هاشم مى رود.(4) در آخرين بخش از اين وقف نامه، امام(عليه السلام) از چگونگى نگهدارى و رسيدگى به اين موقوفات سخن مى گويد و دو دستور مهم در اين زمينه صادر مى کند; نخست مى فرمايد: «(بنده خدا على بن ابى طالب) با کسى که اين اموال در دست اوست شرط مى کند که اصل اين اموال را حفظ نمايد و تنها از ميوه و درآمدش در راهى که به او دستور داده شده و راهنمايى گرديده انفاق کند»; (وَيَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُکَ الْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ، وَيُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَيْثُ أُمِرَ بِهِ وَهُدِيَ لَهُ). آنچه را امام(عليه السلام) در اينجا بيان فرموده قاعده اى کلّى در همه موقوفه هاست که بايد اصل آن مال سالم بماند و تنها درآمدش در موارد وقف صرف شود. حتى اين تعبير گاه به هنگام اجراى صيغه عقد وقف، گفته مى شود که «أنْ لا يُباعَ وَلا يُوهَبَ» يا در تعريف وقف مى گويند: «اَلْوَقْفُ حَبْسُ الْعِينِ وَتَسْبيلُ الثَّمَرَةِ» ولى امام(عليه السلام) به عنوان تأکيد آن را بيان فرموده مبادا کسانى از موقوف عليهم به اين فکر باشند که بخشى از نخلستان را بفروشند و از ثمن آن استفاده کنند. 🌱ادامه دارد.. ⚘ @Nahjolbalaghe2