🔹ترجمه وشرح نامه(۳۱) ادامه بخش سوم🔹
در سومين دستور مى فرمايد: «و بسيار از خدا بخواه که خير و نيکى را برايت فراهم سازد»; (وَأَکْثِرِ الاِسْتِخَارَةَ).
استخاره دو معنا دارد: يکى استخاره اى است که امروز در ميان مردم معمول و متعارف است، هرگاه مسأله اى بر انسان مشکل شده و با نيروى عقل خود و مشورت با اهل آن نتوانست آن را حل کند به سراغ مشورت با خدا مى رود و استخاره نوعى مشورت با پروردگار است. معناى دوم استخاره اين است که انسان در هر کارى که قدم مى گذارد از خدا طلب خير کند; يعنى خداوند را حاکم بر سرنوشت خود ببيند; در امر تجارت و زراعت و مانند آن تلاش کند ولى زبان حال و قال او اَسْتَخيرُاللهَ بِرَحْمَتِهِ باشد; يعنى خدايا خير و برکت را از رحمت تو مى خواهم. اين نوع از استخاره در روايات بسيار بر آن تأکيد شده است. از جمله در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «مَا اسْتَخَارَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ إِلاَّ خَارَ لَهُ; هيچ بنده با ايمانى از خداوند طلب خير نمى کند مگر اينکه خداوند خير او را فراهم مى سازد».(15)
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن براى اينکه فرزندش نسبت به اندرزها و وصاياى او اهتمام به خرج دهد مى فرمايد: «وصيتم را به خوبى درک کن و آن را سرسرى مگير»; (وَتَفَهَّمْ وَصِيَّتِي، وَلاَ تَذْهَبَنَّ عَنْکَ صَفْحاً(16)).
سپس دليلى براى آن ذکر مى کند و علوم و دانش ها را ضمن آن، به سه بخش تقسيم مى نمايد و مى فرمايد: «زيرا بهترين سخن دانشى است که سودمند باشد و بدان دانشى که نفع نبخشد در آن خيرى نيست و دانشى که (زيان بار است) سزاوار فراگرفتن نيست سودى نمى بخشد»; (فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ، وَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي عِلْم لاَ يَنْفَعُ، وَلاَ يُنْتَفَعُ بِعِلْم لاَ يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ).
دانش هاى مفيد، علومى است که انسان را در مسير قرب الى الله يارى مى بخشد; خواه در زمينه اعتقادات باشد يا عبادات و اخلاق و...، دنياى او را به صورت آبرومند تأمين مى کند و از فقرى که مايه کفر و روسياهى است رهايى مى بخشد.
علوم بيهوده دانش هايى است که نه خير دنيا در آن است و نه خير آخرت و گاه از آن براى سرگرمى و يا تفاخر استفاده مى شود; شبيه آنچه در حديث معروف وارد شده که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مردى را در مسجد ديد که گروهى اطراف او را گرفته اند فرمود: اين چيست؟ عرض کردند: اين مرد علاّمه است (و دانش فراوان دارد) پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: علاّمه چيست؟ عرض کردند: اين شخص آگاه ترين فرد به نسب هاى عرب و حوادث ايام جاهليّت و اشعار آنهاست. پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «ذَاکَ عِلْمٌ لاَ يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَلاَ يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ; اين علمى است که هر کس آن را نداند زيانى نمى کند و آن کس که آن را بداند سودى نمى برد» سپس افزود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاَثَةٌ آيَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَمَا خَلاَهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ; علم تنها در سه چيز است: نشانه هاى روشن (در مسائل مربوط به خدا شناسى و مبدأ و معاد) و علم مربوط به احکام الهى و واجبات و علوم مربوط به امور اخلاقى و سنّت ها و مستحبات و غير آن اضافى است».(17)
البتّه علوم و دانش هايى که به عمران و آبادى دنياى مردم کمک مى کند و آنها را از فقر و بيمارى و مشکلات ديگر رهايى مى بخشد نيز از علوم مفيدند، زيرا در واقع مقدمه اى براى آن سه گروه از علوم نافعند.
قسم سوم از علوم، علوم زيان بار است; مانند علم سحر و شعبده و علوم مربوط به توليد مواد حرام مانند شراب و مواد مخدر. در دنياى امروز ما، اين علوم فراوان تر از گذشته است; علومى که تهيّه وسائل کشتار جمعى را به بشر مى آموزد مانند بمب اتم، سلاح هاى مرگبار شيميايى و امثال آن اين گونه علوم آموختن و فرا گرفتنش از نظر اسلام حرام است، چرا که به عنوان مقدّمه حرام محسوب مى شود.
نکته:
علوم نافع و غير نافع:
شک نيست که علم و دانش نور و روشنايى است; ولى در عين حال چنين نيست که همه علوم مطلوب و مفيد باشد.همان گونه که در وصيّت نامه بالا آمده است، امام(عليه السلام) علوم را به سه گونه تقسيم مى کند:
علومى که براى زندگى انسان ها نافع است، گاه جنبه معنوى دارد; مانند علم به معارف دينى و احکام و اخلاق انسانى و گاه جنبه مادى دارد; مانند تمام علومى که براى زندگى مادى انسان ها لازم است نظير علم پزشکى، کشاورزى، فنون دفاعى، صنايع سبک و سنگين و... . و مى دانيم اگر اين علوم نباشد و زندگى مادى انسان به طور معقول اداره نشود مشکلات معنوى فراوانى به دنبال خواهد داشت. به همين دليل اين علوم در اسلام به عنوان واجب کفايى معرفى شده; يعنى هر گروهى لازم است به دنبال بخشى از اين علوم برود تا همه نيازهاى مادى جامعه اسلامى تأمين گردد و اگر در يک رشته به اندازه کافى متصديانى نداشته باشد، وجوب عينى پيدا مى کند. ادامه⬇
...ادامه⬆️
مسلمانان در هر عصر و زمان به خصوص در عصر مانبايد در اين علوم از ديگران عقب بمانندا، بلکه بايد پرچم دار علم باشند همان گونه که در قرون نخستين اسلام و چند قرن بعد از آن چنين بوده است.
اما علوم مضر و زيان بار، علومى است که نتيجه آن تخريب نظام اجتماعى و سلامت جامعه و برخوردارى آن از پيشرفت و تکامل است مانند علوم مربوط به سلاح هاى کشتار جمعى و توليد انواع مواد مخدر و مشروبات الکلى و امثال آن.
قسم سوم علوم بيهوده است که نه فايده اى دارد نه زيانى که نمونه آن در بالا در شرح کلام امام(عليه السلام) بيان شد.
***
پی نوشت:
15 . بحارالانوار ج 88، ص 224، ح 4.
16 . «صفح» در اصل به معناى جانب و روى هر چيزى است و معناى مصدرى آن روى گردانيدن و صرف نظر کردن است و از آنجا که صرف نظر کردن گاه به علت عفو و گاه به سبب قهر است، اين واژه در هر دو معنا به کار مى رود. در ضمن بايد توجّه داشت که فاعل تذهبنّ، وصيّت است و معناى جمله اين است که وصيّت من به سبب روى گرداندن و بى اعتنايى از خاطر تو نرود و معادل آن در فارسى اين است که وصيّت مرا سرسرى مگير. در بعضى از نسخ به جاى «عنک» عنها آمده در اين صورت فاعل تذهبنّ مخاطب يعنى امام حسن مجتبى(عليه السلام)است.
17 . کافى، ج 1، ص 32، ح 1.
شرح_صوتی_نامه_۵۳_جلسه_۷_(عهد_نامه_مالک_اشتر).mp3
6.12M
شرح صوتی نامه ۵۳ جلسه هفتم(عهدنامه مالک اشتر)
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن و مطالب متنوع دیگر
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه نساء ادامه آیه(۲۴)🔹 رابعاً ـ ائمه اهل بیت(علی
🔹تفسیرآیه(۲۴)نساء🔹
من مشروعیت آن را از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى پذیرم، اما تحریم آن را از هیچ کس نخواهم پذیرفت!(۱۶)
مطلب دیگرى که در اینجا لازم به یادآورى است، این است که: ادعا کنندگان نسخ این حکم با مشکلات مهمى رو به رو هستند:
نخست این که: در روایات متعددى از منابع اهل تسنن تصریح شده که این حکم در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)هرگز نسخ نشد، بلکه در زمان عمر از آن نهى گردید، بنابراین طرفداران نسخ باید پاسخى براى این همه روایات پیدا کنند.
این روایات بالغ بر بیست و چهار روایت است، که علامه امینى در الغدیر ، جلد ششم، آنها را مشروحاً بیان کرده است، که به دو نمونه آن ذیلاً اشاره مى شود:
۱ ـ در صحیح مسلم از جابر بن عبداللّه انصارى نقل شده که مى گفت: ما در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به طور ساده اقدام به ازدواج موقت مى کردیم و این وضع ادامه داشت تا این که عمر در مورد عمرو بن حریث از این کار (به طور کلى) جلوگیرى کرد.(۱۷)
۲ ـ و در حدیث دیگرى در کتاب موطّأ مالک و سنن کبرا ى بیهقى از عروة بن زبیر نقل شده که: زنى به نام خوله بنت حکیم در زمان عمر بر او وارد شد و خبر داد که یکى از مسلمانان به نام ربیعة بن امیه اقدام به متعه کرده است.
او گفت: اگر قبلاً از این کار نهى کرده بودم، او را سنگسار مى کردم (ولى از هم اکنون از آن جلوگیرى مى کنم!).(۱۸)
در کتاب بدایة المجتهد تألیف ابن رشد اندلسى نیز مى خوانیم: جابر ابن عبداللّه انصارى مى گفت: ازدواج موقت در میان ما در عهد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در خلافت ابوبکر و نیمى از خلافت عمر، معمول بود سپس عمر از آن نهى کرد .(۱۹)
مشکل دیگر این که: روایاتى که حکایت از نسخ این حکم در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى کند، بسیار پریشان و ضد و نقیضند.
بعضى مى گوید: در جنگ خیبر نسخ شده.
بعضى دیگر در روز فتح مکّه .
بعضى در جنگ تبوک.
و بعضى در جنگ اوطاس، و مانند آن.
بنابراین، به نظر مى رسد: روایات نسخ، همه مجعول بوده باشد، که این همه با یکدیگر تناقض دارند.
از آنچه گفتیم روشن مى شود: این که نویسنده تفسیر المنار مى گوید: ما سابقاً در جلد سوم و چهارم مجله المنار، تصریح کرده بودیم که عمر از متعه نهى کرد، ولى بعداً به اخبارى دست یافتیم که نشان مى دهد در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)نسخ شده نه در زمان عمر، و لذا گفته سابق خود را اصلاح کرده و از آن استغفار مى کنیم .(۲٠)
سخنى تعصب آمیز است; زیرا در برابر روایات ضد و نقیضى که نسخ حکم را در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعلام مى کند روایاتى داریم که صراحت در ادامه آن تا زمان عمر دارد.
بنابراین، نه جاى عذر خواهى است، و نه استغفار، و شواهدى که در بالا ذکر کردیم نشان مى دهد: گفتار اول او مقرون به حقیقت بوده است نه گفتار دوم!
ناگفته پیدا است، نه عمر و نه هیچ شخص دیگر و حتى ائمه اهل بیت(علیهم السلام)که جانشینان اصلى پیامبرند، نمى توانند احکامى را که در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده، نسخ کنند و اصولاً نسخ بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بسته شدن باب وحى، مفهوم ندارد، و این که بعضى کلام عمر را حمل بر اجتهاد کرده اند، جاى تعجب است; زیرا اجتهاد در برابر نص ممکن نیست.
و عجیب تر این که: جمعى از فقهاى اهل تسنن آیات مربوط به احکام ازدواج ـ مانند آیه ۶ سوره مؤمنون ـ را ناسخ آیه فوق که درباره متعه است دانسته اند، گویا تصور کرده اند: ازدواج موقت اصلاً ازدواج نیست، در حالى که به طور مسلّم یکى از اقسام ازدواج است.
* * *
۳ ـ ازدواج موقت یک ضرورت اجتماعى
این یک قانون کلى و عمومى است که اگر به غرائز طبیعى انسان، به صورت صحیحى پاسخ گفته نشود، براى اشباع آنها، متوجه طرق انحرافى خواهد شد; زیرا این حقیقت قابل انکار نیست که غرائز طبیعى را نمى توان از بین برد، و فرضاً هم بتوانیم از بین ببریم، چنین اقدامى عاقلانه نیست; زیرا این کار یک نوع مبارزه با قانون آفرینش است.
بنابراین، راه صحیح آن است که: آنها را از طریق معقولى اشباع و از آنها در مسیر سازندگى بهره بردارى کنیم.
این موضوع را نیز نمى توان انکار کرد که غریزه جنسى، یکى از نیرومندترین غرائز انسانى است، تا آنجا که پاره اى از روانکاوان آن را تنها غریزه اصیل انسان مى دانند و تمام غرائز دیگر را به آن باز مى گردانند.
اکنون این سؤال پیش مى آید: در بسیارى از شرائط و محیط ها، افراد فراوانى در سنین خاصى قادر به ازدواج دائم نیستند، یا افراد متأهل در مسافرت هاى طولانى و یا ماموریت ها با مشکل عدم ارضاى غریزه جنسى رو به رو مى شوند.
این موضوع مخصوصاً در عصر ما که سن ازدواج بر اثر طولانى شدن دوره تحصیل و مسائل پیچیده اجتماعى بالا رفته، و کمتر جوانى مى تواند در سنین پائین یعنى در داغ ترین دوران غریزه جنسى اقدام به ازدواج کند، شکل حادترى به خود گرفته است.