✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
در حقیقت جمله أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً اشاره به تهدیدى است که موسى(علیه السلام)قبلاً کرده بود و مخص
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۷۰ الی ۷۶
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ و هر کس در آن محضر بزرگ، با ایمان و عمل صالح، وارد شود، درجات عالى در انتظار او است (وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى).
* * *
بهشت هاى جاویدانى که نهرها از زیر درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند (جَنّاتُ عَدْن تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْ َنْهارُ خالِدِینَ فِیها).
و این است پاداش کسى که با ایمان و اطاعت پروردگار، خود را پاک و پاکیزه کند (وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّى).
در این که: سه آیه اخیر، دنباله گفتار ساحران در برابر فرعون است یا جمله هاى مستقلى است از ناحیه خداوند که در اینجا به عنوان تکمیل سخنان آنها بیان فرموده، در میان مفسران گفتگو است:
گروهى آن را دنباله کلام ساحران مى دانند، و شاید شروع با إِنَّهُ که در واقع براى بیان علت است، این نظر را تأئید مى کند.
اما شرح و بسطى که در این آیات سه گانه پیرامون سرنوشت مؤمنان صالح و کافران مجرم بیان شده، و با جمله: وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّى: این است پاداش کسى که پاکى برگزیند ، پایان مى یابد.
و نیز اوصافى که براى بهشت و دوزخ در آن آمده، نظر دوم را تأئید مى کند که اینها از کلام خدا است; زیرا ساحران باید در این مدت کوتاه، سهم وافرى از آگاهى و علوم الهى پیدا کرده باشند که بتوانند این چنین قاطع و آگاهانه درباره بهشت و دوزخ و سرنوشت مؤمنان و مجرمان قضاوت کنند.
مگر این که: بگوئیم خداوند این سخنان پرمحتوا را ـ به خاطر ایمانشان ـ بر زبان آنها جارى ساخت، هر چند از نظر تربیت الهى و نتیجه براى ما هیچ تفاوتى نمى کند که: خداوند فرموده باشد، یا مؤمنان تعلیم یافته از ناحیه خدا، به خصوص این که: قرآن همه را با لحن موافق نقل مى کند.
* * *
نکته ها:
۱ ـ علم سرچشمه ایمان و انقلاب است
مهمترین مسأله اى که در آیات فوق به چشم مى خورد، دگرگونى عمیق و سریع ساحران در برابر موسى است، آنها به هنگامى که در برابر موسى(علیه السلام)، قرار گرفتند، دشمن سرسخت او بودند، اما با مشاهده نخستین معجزه موسى، چنان تکان خوردند، بیدار شدند و تغییر مسیر دادند که همگان در تعجب فرو رفتند.
این تغییر مسیر سریع و فورى از کفر به ایمان، و از انحراف به درستى و استقامت، و از کژى به راستى، و از ظلمت به نور، چنان همه را غافلگیر ساخت که شاید براى فرعون هم، باورکردنى نبود، و لذا کوشید آن را به یک توطئه حساب شده قبلى نسبت دهد، در حالى که خودش هم مى دانست این نسبت، دروغ است.
چه عاملى سبب این دگرگونى عمیق و سریع شد؟ چه عاملى نور ایمان را آن چنان نیرومند در قلب آنها تابانید که حتى حاضر شدند تمام وجود و هستى خود را بر سر این کار بگذارند ـ و طبق نقل تاریخ ـ گذاردند; چرا که فرعون به تهدید خود جامه عمل پوشانید و آنها را به طرز وحشیانه اى شهید کرد.
آیا عاملى جز علم و آگاهى در اینجا سراغ داریم؟ آنها چون به فنون و رموز سحر آشنا بودند، و به روشنى دریافتند که برنامه موسى(علیه السلام)، سحر نیست بلکه معجزه الهى است، این چنین شجاعانه و قاطعانه تغییر مسیر دادند، و از اینجا به خوبى درمى یابیم که براى دگرگون ساختن افراد، یا جامعه هاى منحرف، و به وجود آوردن یک انقلاب سریع و راستین، باید قبل از هر چیز به آنها آگاهى داد.(۳)
* * *
۲ ـ ما تو را بر بیّنات مقدم نمى داریم
جالب این که: آنها منطقى ترین تعبیر را در برابر فرعون بى منطق، انتخاب کردند.
نخست گفتند: ما دلائل روشن آشکارى بر حقانیت موسى(علیه السلام) و دعوت الهیش یافته ایم، و ما هیچ چیز را بر این دلائل روشن مقدم نخواهیم شمرد.
و بعد با جمله: وَ الَّذِی فَطَرَنا: سوگند به خدائى که ما را آفریده این مطلب را تأکید کردند که خود این تعبیر، با توجه به کلمه فَطَرَنا گویا اشاره به فطرت توحیدى آنها است، یعنى ما هم از درون جان نور توحید را مى نگریم، هم از دلیل عقل، با این دلائل آشکار، چگونه مى توانیم این راه راست را رها کرده و به کج راه هاى تو گام نهیم؟!
توجه به این نکته نیز لازم است که: جمعى از مفسران جمله وَ الَّذِی فَطَرَنا را سوگند نگرفته اند بلکه آن را عطف بر ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ مى دانند، و بنابراین، معنى مجموع جمله چنین مى شود: ما هرگز تو را بر این دلائل روشن و بر خدائى که ما را آفریده است مقدم نخواهیم شمرد .
ولى تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد، چون عطف این دو بر یکدیگر چندان مناسب نیست (دقت کنید).
✍ پی نوشت:
۳ ـ در این زمینه در جلد ششم، صفحه ۳٠۵، ذیل آیات ۱۲۳ تا ۱۲۶ سوره اعراف بحث کرده ایم.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۳ بخش سوم 👹 عاقبت بنی امیه "آرى! همان گونه شد که خود امام(عليه السلام) در خط
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۴ بخش اول
✅ وصف خداوند متعال
🔭خطبه در يك نگاه:
اين خطبه عمدتاً بر چهار محور دور مى زند: نخست، بيان بخشى از صفات خداوند متعال است. سپس، اشاره اى به آفرينش انبيا از صُلب آدم عليه السلام مى كند. در محور سوم، اشاره اى به پيدايش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از نسل پاكان و نيكان مى كند و بخشى از فضايل و اوصاف برجسته آن حضرت را شرح مى دهد و عترت گرامى او را مى ستايد. و در آخرين محور، اندرزهاى مؤثّر و بيدارگر در عبارت هاى كوتاهى به مخاطبان مى دهد.
هيچ فکرى به اوج معرفتش نمى رسد!
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه - مانند بسيارى از خطبه هاى ديگر - نخست به مدح و ثناى پروردگار مى پردازد، تا بهترين آغاز براى سخن باشد و دلها را آماده براى سخنان آينده کند. در اين چند جمله، چهار وصف از اوصاف الهى را بيان مى فرمايد که در حقيقت به يک وصف باز مى گردد (و شبيه آن در نخستين خطبه نهج البلاغه در آغاز جلد اوّل اين کتاب گذشت.) مى فرمايد: «پربرکت است خداوندى که افکار بلند، به اوج معرفت او راه نمى يابد و گمان زيرکان به مقام والايش نمى رسد». (فَتَبَارَکَ اللهُ الَّذِي لاَ يَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَ لاَ يَنَالُهُ حَدْسُ الْفِطَنِ).
«خداوندى که آغازى است که نهايت ندارد تا به آن رسد و آخرى ندارد تا پايانى براى او باشد و سپرى شود». (الأَوَّلُ الَّذِي لاَ غَايَةَ لَهُ فَيَنْتَهِىَ، وَ لاَ آخِرَ لَهُ فَيَنْقَضِيَ).
تمام اين اوصاف چهارگانه، اشاره به نامحدود بودن ذات او در هر جهت مى کند; ذاتى که از نظر عظمت و علم و قدرت و آغاز و انجام نامحدود است: نه در فکر محدود انسانها مى گنجد و نه با گمانه زنى هاى زيرکان درک مى شود، نه اوّلى دارد، نه آخرى، نه هدفى براى ذات او است و نه غايتى; چرا که کمال مطلق است و هستى نامحدود و بى پايان.
در عين حال، اين اوصاف چهارگانه از زاويه هاى مختلفى به اين حقيقت مى نگرد: در جمله اوّل، سخن از اين است که افکار بلند انسانى و اراده هاى قوى و نيرومند هر اندازه تلاش و کوشش کند و مقدّمه چينى نمايد، به کنه معرفت او نمى رسد!
ولى در جمله دوم، اشاره به حدس و گمان و انتقال هاى دفعى و سريع فکرى مى کند که در بسيارى از مسائل زندگى ممکن است راه گشا باشد; مى فرمايد: حدس زيرکان نيز در اينجا کارآيى ندارد!
در جمله سوم، اشاره به اين مى کند که خداوند بر خلاف موجودات امکانيّه - که هدف و مقصدى براى وجود آنهاست و هنگامى که به آن رسيدند و رسالت وجود خويش را ايفا کردند، پايان مى گيرند - نيست; در واقع، چيزى در بيرون هستىِ بى پايان او وجود ندارد، تا به آن برسد.
و در آخرين جمله، اشاره به اين مى کند که او آخرى است که هرگز به پايان نمى رسد. به تعبير ديگر: او آغاز و انجام هستى است، امّا نه آغازى که روزى به پايان رسد و نه انجامى که روزى سپرى شود; زيرا، اين اوصاف در او به معناى نامتناهى بودن و ازليّت و ابديّت است.
ممکن است معناى اخير در بدو نظر چنين نباشد; ولى با توجّه به جمله قبل و جمله اى مشابه آن در نهج البلاغه، مانند خطبه 85، آنچه گفتيم بسيار نزديک به نظر مى رسد.
به هر حال، افکار محدود انسانها هرگز به کنه هستى آن کمال مطلق نمى رسد و معرفت ما از ذات پاک و صفات او، تنها يک معرفت اجمالى است که هر قدر روح انسان پاکتر و انديشه، قوى تر گردد، اين معرفت اجمالى رو به کمال مى رود; هر چند هيچ گاه به معرفت تفصيلى نخواهند رسيد.(1)
***
✍ پی نوشت:
1. سند خطبه: نويسنده مصادر نهج البلاغه معتقد است آنچه در اينجا آمده بخشى از خطبه مشهورى است كه آغاز آن: أَلْحَمْدُللَّهِ الْوَاحِدِ الأَحَدِ الْمُنْفَرِدِ ... بوده است كه مرحوم كلينى در كتاب كافى بعد از آن كه بخشى از اين خطبه را در مورد توحيد نقل كرده چنين مى گويد: اين خطبه از خطبه هاى مشهورى است كه در ميان مردم دست به دست مى گشت (كافى، جلد اوّل، صفحه 136). مرحوم صدوق مى افزايد: به فرموده امام صادق عليه السلام اين خطبه را اميرمؤمنان على عليه السلام هنگامى بيان كرد كه مى خواست براى دومين بار مسلمانان را براى جنگ با معاويه آماده كند. (توحيد صدوق، صفحه 41، باب التوحيد و نفى التشبيه، حديث 3). ابن عبدربّه مالكى نيز در كتاب عقد الفريد آن را در جلد چهارم با كمى تفاوت تحت عنوان خطبته الغّراء آورده است. نويسنده مصادر بعد از نقل مطالب بالا مى گويد: مطابق روايت ابن عبدربّه سخنى از اهل بيت در اين خطبه نيامده است؛ شايد دست امانتدارى! آن را حذف نموده، آن گونه كه خطبه شقشقيّه را از كتاب عقد الفريد حذف كرده است؛ در حالى كه ثابت كرديم خطبه شقشقيّه در عقد الفريد وجود داشته. به هر حال، (بسيارى از) كسانى كه اين خطبه را نقل كرده اند قبل از سيّد رضى مى زيسته اند.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 185)."
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#در_محضر_اهل_بیت
⛔️ #فخـــر_فروشی
‼ وقتی حتی اون دنیا هم میخوای نشون بدی آیفون داری !!
♦️ سنگ قبری متفاوت به شکل گوشی آیفون در ایران!!
🌹أمير المؤمنين علیه السلام فرمودند:
🔹 مَا لاِبْنِ آدَمَ وَالْفَخْرِ: أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَآخِرُهُ جِيفَةٌ، وَلاَ يَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَلاَ يَدفَعُ حَتْفَهُ.
⚠️ آدمى زاده را با #فخر چه كار است، آغازش نطفه و پايانش مردار است. نه مى تواند خود را روزى دهد و نه مى تواند مرگ خويش را از خود براند.
📙روضه الواعظین ج۲ ص۴۱۳
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
🔴 اگر در انتخابات پیش رو ، کاندیدا یا جناحی خواست عملکرد دولت آقای #رئیسی رو زیر سوال ببره ، این فرمایشات حضرت آقا رو بکوبید تو صورتش...
#انتخابات
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و بیست و نه 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻭ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﺷ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و سی
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻧﺒﻮﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻳﮕﻪ ﻫﻴﭻ ﺭﺍﻩ
ﻧﺒﻮﺩﻱ ﺗﻮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ، ﺗﻮ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﻧﺎﻥ
ﭘﺲ ﭘﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩﻱ ﻧﻬﺎﻥ
ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ﺍﺯ ﺟﻬﻞ ﻳﺎﺭﻱ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺍﻳﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﻫﻨﺪ ﺷﻮﻡ ﺩﻏﺎ
ﺑﺒﺮﺩﻳﻤﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﻓﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﻧﺸﻴﺐ
ﺯ ﭘﺴﺘﻲ ﺑﻤﺎﻧﺪﻳﻢ ﺧﻮﺩ ﺑﻲ ﻧﺼﻴﺐ
ﺑﻨﺎ ﺣﻖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﻪ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ
ﻣﻘﺪﻡ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ﺍﺯ ﺣﺮﺹ ﻭ ﺁﺯ
ﺷﻬﻲ ﻛﺰ ﭘﻴﻤﺒﺮ ﺑﺎﻣﺮ ﺍﻟﻪ
ﺷﺪ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﻭﺭ ﻭ ﺩﺍﺩﺧﻮﺍﻩ
ﭼﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣﻘﺎﻡ
ﻛﻪ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻨﺎﻡ
ﺑﺮﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺁﻥ ﺷﻪ ﺍﻧﺒﻴﺎ
ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮ ﺑﺮ ﺁﻣﺪ ﭼﻮﺑﺪﺭ ﺳﻤﺎ
ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﮔﺎﺭ ﻋﺰﻳﺰ
ﺑﺒﺎﻧﮓ ﺭﺳﺎ ﺁﻥ ﺷﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﻴﺰ
ﺩﺭ ﺁﻧﺪﻡ ﻛﻪ ﻛﻒ ﺑﺮ ﻛﻔﺶ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﻔﺖ
ﺑﺮ ﺟﻤﻠﮕﻲ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﻧﻐﺰ ﺳﻔﺖ
ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﻧﻴﻢ ﻣﻦ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ
ﺯﺟﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﺮﺑﺴﺮ؟
ﺑﮕﻔﺘﻨﺪ ﺁﺭﻱ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﻲ ﺯﻣﺎ
ﺑﻤﺎ ﻫﺴﺘﻲ ﺍﻱ ﺳﺮﻭﺭ ﻭ ﺭﻫﻨﻤﺎ
ﺩﺭ ﺁﻧﺪﻡ ﻧﻤﻮﺩ ﺁﻥ ﺷﻪ ﻣﻠﻚ ﺩﻳﻦ
ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺍﻣﻴﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻣﻨﻴﻦ
ﺑﻔﺮﻣﻮﺩ ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﺭﺍ
ﻛﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ﺁﻥ ﺷﺎﻩ ﺭﺍ
ﭘﺲ ﺁﻧﮕﻪ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﺩﺳﺖ ﺩﻋﺎ
ﺑﺪﺭﮔﺎﻩ ﺑﻴﭽﻮﻥ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﺧﺪﺍ
ﻫﺮ ﺁﻧﻜﺲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻮﺩﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ
ﻭﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﻭﺭﺍ ﺩﺳﺘﻴﺎﺭ
ﻫﺮ ﺁﻧﻜﺲ ﺑﻜﻴﻨﺶ ﺑﺒﻨﺪﺩ ﻣﻴﺎﻥ
ﻭﺭﺍ ﺑﺎﺵ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻬﺮ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ
ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎ ﻋﺘﺮﺕ ﭘﺎﻙ ﻣﻦ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺷﻜﻦ
هر ﺁﻧﻜﺲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻋﺘﺮﺗﻢ ﺷﺪ ﺟﺪﺍ
ﺩﮔﺮ ﺑﺎ ﻣﻨﺶ ﻧﻴﺴﺖ ﺭﺍﻩ ﺑﻘﺎ
ﭼﻮ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺩﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ
ﺩﮔﺮ ﻧﮕﺴﻠﺪ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﺮﺗﻀﻲ
ﺑﺘﺤﺴﻴﻦ ﺑﺮﺁﻣﺪ ﺯﺍﻋﺠﺎﺏ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ: ﺑﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻴﺴﺖ ﺟﻔﺖ
ﻣﺮﺍﺩ ﻫﻤﻪ ﺧﻠﻖ ﺭﺍ ﺭﻫﺒﺮﻱ
ﺗﻮ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻭ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﻭﺭﻱ
ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺠﻤﻊ ﺑﺎﺷﻜﻮﻩ
ﭘﻴﻤﺒﺮ ﺑﻔﺮﻣﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ
ﻛﻪ ﭘﺎﺱ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﺭﻳﺪ ﻫﺎﻥ
ﻋﻠﻲ ﺷﺪ ﺍﻣﻴﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ
ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺎﺱ ﻣﺘﻴﻦ
ﻛﻪ ﺑﺮﭘﺎ ﻧﻤﻮﺩ ﺁﻥ ﻧﺒﻲ ﺍﻣﻴﻦ
ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻧﻤﺎﺋﻴﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ
ﻛﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺭﺍﻩ ﮔﺰﺍﻑ
ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺭ ﻭ ﻛﻴﻦ
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﺳﻔﻞ ﺳﺎﻓﻠﻴﻦ
ﺑﺪﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﺟﻤﻠﮕﻲ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭ
ﺍﺳﻴﺮ ﻋﺬﺍﺏ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺭ
ﻧﻪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﻴﻬﺎ ﺷﻮﺩ
ﻧﻪ ﻭﺯ ﺧﻮﻥ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﻲ ﺑﻮﺩ
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۷۰ الی ۷۶ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ و هر کس در آن
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۷۰ الی ۷۶
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️ ۳ ـ مجرم ، کیست؟
با توجه به آیات فوق که مى گوید: هر کسى، مجرم وارد صحنه محشر شود، براى او آتش دوزخ است که ظاهر آن جاودانگى عذاب مى باشد، این سؤال پیش مى آید: مگر هر مجرمى چنین سرنوشتى دارد؟
ولى با توجه به این که: در آیه بعد، که نقطه مقابل آن را بیان مى کند کلمه مؤمن آمده است روشن مى شود، منظور از مجرم در اینجا، کافر است، به علاوه، استعمال این کلمه به معنى کافر، در بسیارى از آیات قرآن نیز دیده مى شود.
مثلاً در مورد قوم لوط که هرگز به پیامبرشان ایمان نیاوردند مى خوانیم: وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ: ما بارانى از سنگ بر آنها فرستادیم، ببین پایان کار مجرمان به کجا رسید ؟.(۴)
و در سوره فرقان آیه ۳۱ مى خوانیم: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِىّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ: ما براى هر پیامبرى دشمنانى از مجرمان (کافران) قرار دادیم .
* * *
۴ ـ جبر محیط افسانه است؟
سرگذشت ساحران در آیات فوق، نشان داد که: مسأله جبر محیط یک دروغ بیش نیست، انسان، فاعل مختار است و صاحب آزادى اراده، هر زمان تصمیم بگیرد مى تواند مسیر خود را از باطل به سوى حق تغییر دهد، هر چند تمام مردم محیط او غرق در گناه، و گرفتار انحراف باشند، ساحرانى که سالیان دراز در آن محیط شرک آلود، خود مرتکب شرک آمیزترین اعمال مى شدند به هنگامى که تصمیم گرفتند، حق را پذیرا شوند و در راه آن عاشقانه ایستادگى کنند، از هیچ تهدیدى نترسیدند، و به هدف خود نائل شدند، و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى : کانُوا أَوَّلَ النَّهارِ کُفّاراً سَحَرَةً وَ آخِرَ النَّهارِ شُهَداءً بَرَرَةً!: صبحگاهان کافر بودند و ساحر، اما شامگاهان شهیدان نیکوکار راه حق !(۵)
و نیز از اینجا به خوبى روشن مى شود که: افسانه هاى مادى ها و مخصوصاً مارکسیست ها در زمینه پیدایش مذهب تا چه اندازه سست و بى پایه است، آنها عامل هر حرکتى را مسائل اقتصادى مى دانند، در حالى که در اینجا کاملاً بر عکس بود; زیرا ساحران در آغاز، به خاطر فشار دستگاه فرعون از یکسو، و تشویق هاى اقتصادى او از سوئى دیگر در میدان مبارزه با حق گام نهادند، ولى ایمان به اللّه همه اینها را از بین برد، هم مال و مقامى را که فرعون به آنها وعده داده بود بر پاى ایمان خود ریختند و هم جان عزیز خویش را بر سر این عشق نهادند!
✍ پی نوشت:
۴ ـ اعراف، آیه ۸۴.
۵ ـ مجمع البیان ، جلد ۴، صفحه ۴۶۴ (ذیل آیه ۱۲۶ سوره اعراف).
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۷۹ ⛔️ حرص نزدن برای روزی ↩️ "آنگاه امام(عليه السلام) به استدلال روشنى پرداخته
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۸۰
🔸 ناپایداری و بى اعتبارى اين جهان:
هدف از اين كلام حكيمانه بيان بى اعتبارى دنياست و بيدار كردن غافلان از خواب غفلت; مى فرمايد: «چه بسيار كسانى كه در آغاز روز زنده بودند اما روز را به پايان نبردند و چه بسيار كسانى كه در آغاز شب زندگى شان مورد غبطه مردم بود اما در پايان همان شب عزاداران به سوگشان نشستند»; (رُبَّ مُسْتَقْبِل يَوْماً لَيْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ، وَ مَغْبُوط فِي أَوَّلِ لَيْلِهِ، قَامَتْ بَوَاكِيهِ فِي آخِرِهِ).
بسيارند كسانى كه خيال مى كنند اگر امروز سالم و شاداب و سرخوش اند ماه ها يا سال ها اين وضع ادامه پيدا مى كند و يا اگر امروز در مجلس جشن و سرورى حضور دارند اين مجالس تا مدت ها ادامه خواهد يافت. در حالى كه اگر به تاريخ مراجعه كنيم و يا حتى حوادثى را كه در دوران عمر خود ديده ايم مورد بررسى قرار دهيم مى بينيم اين ها خيال باطلى بيش نيست. افرادى بودند بسيار قوى و نيرومند ازنظر جسمانى و بسيار قدرتمند ازنظر موقعيت اجتماعى ولى ناگهان با گذشتن يك روز يا يك شب همه چيز دگرگون شد. آن آدم سالم، گرفتار سكته مغزى شد و به صورت يك انسان به تمام معنا فلج درآمد و آن شخص قدرتمند به دست يكى از نزديكانش به قتل رسيد همان گونه كه درباره نادرشاه افشار نقل كرده اند كه در اوج قدرت به وسيله يكى از نزديكانش به قتل رسيد آن گونه كه شاعر آن را ترسيم كرده است:
شبانگه به دل قصد تاراج داشت * سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت
به يك گردش چرخ نيلوفرى * نه نادر به جا ماند نى نادرى
مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود (بهج الصباغه) اشاره به بعضى از تحولات عراق كرده، مى گويد: سر شب دولت ملك فيصل كه آخرين نفر از شرفاء بود با قدرت بر سر كار بود ولى در آخر شب عبدالكريم قاسم قيام كرد و حكومت جديد را تشكيل داد.
قرآن مجيد روشن ترين نمونه را در اين زمينه در پايان سوره قصص در داستان قارون، ثروتمند بزرگ بنى اسرائيل آورده است كه يك روز تمام ياران و كارگزاران خود را بسيج كرد تا ثروت او را به نمايش بگذارند به گونه اى كه بسيارى از بنى اسرائيل به حال او غبطه خوردند و گفتند: «(يا لَيتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِى قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظّ عَظيم); اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!».
ولى فردا كه فرمان مرگ او از سوى خداوند صادر شد و زمين شكافت و خودش و تمام اموالش درون زمين مدفون شد آن ها كه ديروز آرزوى زندگى او را مى كردند، گفتند: «(وَيْكَأَنَّ اللهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلاَ أَنْ مَّنَّ اللهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ); واى بر ما! گويى خدا روزى را بر هركس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد يا تنگ مى گيرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اى واى! گويى كافران هرگز رستگار نمى شوند!».
مرحوم صدوق در كتاب من لا يحضر اين كلام شريف را با اضافه پرمعنايى (ذيل وصاياى امام(عليه السلام) به فرزندش محمّد بن حنفيه) آورده است و آن اين گونه است: «فَلاَ يغُرَّنَّكَ مِنَ اللَّهِ طُولُ حُلُولِ النِّعَمِ وَ إِبْطَاءُ مَوَارِدِ النِّقَمِ فَإِنَّهُ لَوْ خَشِى الْفَوْتَ عَاجَلَ بِالْعُقُوبَةِ قَبْلَ الْمَوْت; چون چنين است، فزونى نعمت هاى خداوند و تأخير مجازات هاى او تو را مغرور نسازد زيرا او اگر از اين ترس داشت كه مجازات از دست رود قبل از مرگ به سرعت كيفر مى داد».
شعراى عرب و عجم در همين مضمون اشعار بيدار كننده اى سروده اند. ازجمله شاعر عرب مى گويد:
يا راقد الليل مسرورا بأوله * إن الحوادث قد يطرقن أسحارا
اى كسى كه در شب خوشحال به بستر استراحت مى روى مراقب باش كه حوادث تلخ گاهى سحرگاه به سراغ تو مى آيد.
و ديگرى مى گويد:
عجبا لعين تلذّ بالرّقاد * وملك الموت معه على وساد
در شگفتم از چشمى كه به خواب خوش فرو مى رود در حالى كه فرشته مرگ همواره در كنار او خوابيده است.
و شاعر فارسى زبان مى گويد:
به شب بودى به پا قصر سرورش * سر و كارش سحر با قبر و گورش
نماز شام بودش تاج بر سر * شفق چون زد كشيدش خاك دربر
در ذيل كلام حكمت آميز 191 مسائل مشابهى گذشت.[۱]
*
✍ پی نوشت:
[1].سند گفتار حكيمانه: از كلام مرحوم خطيب در مصادر استفاده مى شود كه قبل و بعد از سيد رضى اين گفتار حكيمانه از منابع ديگرى اخذ شده است ازجمله در كتاب من لايحضره الفقيه آن را جزء وصاياى امام(عليه السلام) به فرزندش محمّد بن حنفية نقل كرده و سبط بن جوزى آن را در تذكرة الخواص توأم با حكمت 344 آورده است. نيز آمدى در غررالحكم با تفاوت قابل ملاحظه اى آن را ذكر كرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 279)"
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
⛔️ غیبت، نابود کننده همه اعمال!!
☀️ پيامبر صلى الله عليه و آله:
⭕️ روز قيامت فردى را مى آورند و او را در پيشگاه خداوند نگه مى دارند و كارنامهاش را به او مى دهند، اما حسنات خود را در آن نمى بيند. عرض مىكند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمى بينم! به او گفته مى شود: پروردگار تو نه خطا مىكند و نه فراموش. عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت.
⭕️ سپس مرد ديگرى را مى آورند و كارنامه اش را به او مى دهند. در آن طاعت بسيارى را مشاهده مى كند. عرض مى كند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را بجا نياوردهام! گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد، حسنات او به تو داده شد.
📚 جامعالاخبار ، ص۱۴۷
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
❌ تو زمین دنبال فرشته نگردید
🎥 استاد قرائتی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: چهارصد و سی 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻧﺒﻮﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻳﮕﻪ ﻫﻴﭻ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: چهارصد و سی و یک
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻋﻠﻲ ﺁﻥ ﻋﺰﻳﺰ ﺧﺪﺍﻱ ﻭﺩﻭﺩ
ﺑﻮﺩ ﺧﺼﻢ ﻣﺎ ﺟﻤﻠﻪ ﻳﻮﻡ ﺍﻟﻮﺭﻭﺩ
ﺯﺣﻖ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺟﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺧﻴﺘﻢ
ﺯﻫﻲ ﺯﺷﺖ ﻧﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻴﻢ
ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺪﺳﺖ ﻋﻠﻲ ﺍﺳﺖ
ﺑﻠﻲ ﺭﻭﺯ ﻣﺤﺸﺮ ﻣﺤﺎﺳﺐ ﻋﻠﻲ ﺍﺳﺖ
ﭼﻪ ﻋﺬﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﺯ ﺟﺰﺍ
ﺩﺭ ﺁﻧﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﻓﺘﺪ ﺯﺭﺥ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ
ﭘﺲ ﺍﻱ ﻭﺍﻱ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺳﺨﺖ
ﺳﭙﺲ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺠﺮﻡ ﺗﻴﺮﻩ ﺑﺨﺖ
ﺍﻳﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﻫﻨﺪ ﺑﺪ ﺑﺎﺧﺘﻲ
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺒﻪ ﺳﺎﺧﺘﻲ
ﺗﻮ ﻋﻬﺪﻱ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﻤﻮﺩﻱ ﭼﻪ ﺷﺪ؟
ﻭﻓﺎﺋﻲ ﻧﻜﺮﺩﻱ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻋﻬﺪ ﺧﻮﺩ
ﺑﻜﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﮕﺮﻓﺘﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺎﻥ
ﻛﻪ ﻧﺎﭼﻴﺰ ﻭ ﻧﺎﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ
ﻣﺰﺍﻳﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺍﺩﻱ ﺯﺩﺳﺖ
ﺯﻳﺎﻥ ﻛﺮﺩﻱ ﻭ ﮔﺸﺘﻲ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻣﺴﺖ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻠﻖ ﻏﺎﻓﻞ ﻧﮕﺸﺘﻢ ﺩﻣﻲ
ﻧﻤﻮﺩﻡ ﺑﺴﻲ ﻣﻜﺮ ﻭ ﻧﺎﻣﺮﺩﻣﻲ
ﻛﻪ ﺗﺎ ﺷﺪ ﻣﻴﺴﺮ ﺗﺮﺍ ﻣﻠﻚ ﻭ ﺟﺎﻩ
ﺭﺳﻴﺪﻱ ﺑﺎﻳﻦ ﻣﺴﻨﺪ ﻭ ﺗﻜﻴﻪ ﮔﺎﻩ
ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﺗﻮ ﺍﻧﺪﺭ ﺻﻒ ﻛﺎﺭﺯﺍﺭ
ﺑﺪﻱ ﺩﺭ ﻛﻤﻴﻦ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺋﻲ ﺷﻜﺎﺭ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﻟﻴﻞ ﻫﺮﻳﺮ
ﺑﺼﻔﻴﻦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﺣﺸﺖ ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮ
ﺑﺨﻮﺍﺑﻴﺪﻱ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺷﺘﺮﻣﺮﻍ ﺯﺍﺭ
ﺗﻐﻮﻁ ﻧﻤﻮﺩﻱ ﺑﺨﻮﺩ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭ
ﺩﺭ ﺁﻧﺪﻡ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻳﻜﻪ ﺗﺎﺯ ﺩﻟﻴﺮ
ﺑﺮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﺴﭙﺎﻩ ﺷﺮﻳﺮ
ﭼﻮ ﺷﻴﺮﻱ ﺩﻣﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ ﺣﻤﻠﻪ ﻭﺭ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﻱ ﭘﺮ ﺷﺮﺭ
ﺯﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻣﻲﺧﻮﺍﺳﺘﻲ ﻭ ﻣﻔﺮ
ﺯﭼﻨﮕﺎﻝ ﺣﻴﺪﺭ ﺷﻪ ﺣﻴﻪ ﺩﺭ
ﺑﺒﺴﺘﻲ ﺩ ﺭﺁﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﻋﻬﺪ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ
ﺗﻔﻮ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻭ ﻋﻬﺪﺕ ﺍﻱ ﻧﺎﺑﻜﺎﺭ
ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻫﺪ ﻣﻠﻜﺖ ﺁﻣﺪ ﺑﺒﺮ
ﻣﺴﺨﺮ ﺷﺪﺕ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺳﺮﺑﺴﺮ
ﻣﺮﺍ ﻧﻴﻤﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻋﺎﻳﺪ ﺷﻮﺩ
ﺑﺒﺨﺸﺎﺋﻲ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻭ ﻧﻮﻉ ﻭ ﻋﺪﺩ
ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺮﻩ ﻣﻦ ﺣﻴﻠﻪﻫﺎ ﺳﺎﺧﺘﻢ
ﺑﺘﺪﺑﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻢ
ﻧﻤﻮﺩﻡ ﻋﻴﺎﻥ ﻋﻮﺭﺗﻢ ﺑﻲ ﺩﺭﻧﮓ
ﺑﺪﺍﺩﻡ ﺗﻦ ﺍﻧﺪﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻋﺎﺭ ﻭ ﻧﻨﮓ
ﺷﻪ ﺍﻭﻟﻴﺎ ﺍﺯ ﺣﻴﺎ ﺭﺥ ﺑﺘﺎﻓﺖ
ﺩﻝ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻳﺎﻓﺖ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻟﺮﺯ ﺷﺪﻳﺪ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻃﺎﻟﻊ ﻋﺰ ﻭ ﻣﻜﻨﺖ ﺩﻣﻴﺪ
ﭼﻮ ﺑﺮ ﺍﻭﺝ ﻋﺰﺕ ﺷﺪﻱ ﻣﺴﺘﻘﺮ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ
ﺑﻪ ﺍﻏﻴﺎﺭ ﺩﺍﺩﻱ ﻋﻄﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩ
ﻭﻟﻲ ﻳﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩﻱ ﺯﻳﺎﺩ
ﺑﺪﺍﺩﻱ ﺑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﻚ ﻣﺼﺮ ﺭﺍ
ﻧﻤﻮﺩﻱ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺟﻔﺎ
ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﺼﺮ ﺍﺯﻣﻨﺴﺖ
ﺑﻪ ﻭﺻﻠﺶ ﺩﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﺍﻳﻤﻦ ﺍﺳﺖ
ﻧﻤﺎ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺟﺶ ﺗﻮ ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ
ﺯﺗﻜﺮﺍﺭ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺩﺭﮔﺬﺭ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﺼﺮ ﺍﺳﺖ ﭼﺸﻢ ﺍﻣﻴﺪ
ﺯﺑﺎﻡ ﺗﻮ ﻣﺮﻍ ﺗﻤﻨﺎ ﭘﺮﻳﺪ
ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻛﻨﻢ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﺎﻛﺮﺩﻧﻲ ﺍﺳﺖ
ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻨﻲ ﺍﺳﺖ
ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺰﻡ ﺍﺯ ﻣﺼﺮ ﺧﻴﻞ ﻭ ﺳﭙﺎﻩ
ﻛﻨﻢ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺗﺮﺍ ﺑﺲ ﺗﺒﺎﻩ
ﺩﻝ ﺧﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻛﻨﻢ
ﺣﺠﺎﺏ ﻏﺮﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺮﻛﻨﻢ
ﻛﻨﻢ ﺧﻠﻖ ﺭﺍ ﺁﮔﻪ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ
ﺑﺮﺁﺭﻡ ﺯﺑﻦ ﻧﺨﻞ ﺁﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﻋﻴﺎﻥ ﺳﺎﺯﻡ ﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻧﻐﺰ ﺭﺍ
ﺑﺮﻭﻥ ﺁﺭﻡ ﺍﺯ ﭘﻮﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﻣﻐﺰ ﺭﺍ
ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻨﺼﺐ ﺍﻣﺮﺓ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ
ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻱ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻴﺴﺖ ﺣﻘﻲ ﭼﻨﻴﻦ
ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻛﺠﺎ ﻭ ﺗﻮ ﺍﻧﺪﺭ ﻛﺠﺎ
ﭼﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﻴﻦ ﺍﺭﺽ ﻭ ﺳﻤﺎﺀ
ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺁﻥ ﻋﻨﺼﺮ ﺟﺎﻫﻠﻲ
ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻗﺮﻳﻦ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﻭﻟﻲ
ﺧﻠﺎﺻﻪ، ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻧﺒﺎﺷﻲ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻜﺮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ
ﻣﭙﻨﺪﺍﺭ ﻛﺎﻛﻨﻮﻥ ﺷﺪﻱ ﻛﺎﻣﻴﺎﺏ
ﺩﮔﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺎ ﻋﻤﺮﻭ ﻋﺎﺻﺖ ﺣﺴﺎﺏ
ﻣﻨﻢ ﺍﺷﺘﺮ ﭘﻴﺶ ﺁﻫﻨﮓ ﺗﻮ
ﺑﮕﺮﺩﻥ ﻣﺮﺍ ﻫﺴﺖ ﺁﻥ ﺯﻧﮓ ﺗﻮ
ﭼﻮ ﺟﻨﺒﺪ ﺳﺮﻡ ﺯﻧﮓ ﺁﺭﺩ ﺻﺪﺍ
ﺍﺯﻳﻦ ﺯﻧﮓ ﺳﻨﮕﺖ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﻣﻠﺎ
🔸ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺑﻴﺎﺕ ﺑﻪ ﺳﻤﻊ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺳﻴﺪ، ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺘﻌﺮﺽ ﺍﻭ ﻧﺸﺪ
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَىٰ
ما به موسى وحى فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) با (خود) حرکت ده. و براى آنها راهى خشک در دریا بگشا. که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهى ترسید،و نه (از غرق شدن در دریا) به هراس مى افتى.»
(طه/۷۷)
*
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ
(به این ترتیب) فرعون با لشکریانش آنها را تعقیب کردند. و (امواج خروشان) دریا آنان را بطور کامل پوشانید.
(طه/۷۸)
*
وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَىٰ
فرعون قوم خود را گمراه ساخت. و هرگز هدایت نکرد!
(طه/۷۹)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۷۰ الی ۷۶ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ ۳ ـ مجرم ، کی
📝تفسیر سوره مبارکه طه آیات ۷۷ الی ۷۹
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
✅ نجات بنى اسرائیل و غرق فرعونیان
بعد از ماجراى مبارزه موسى(علیه السلام) با ساحران و پیروزى قاطع و چشمگیرش بر آنها و ایمان آوردن آن جمعیت عظیم، موسى(علیه السلام) و آئین او رسماً وارد افکار مردم مصر شد.
هر چند اکثریت قبطیان آن را نپذیرفتند، ولى همیشه براى آنها یک مسأله بود، و بنى اسرائیل تحت رهبرى موسى(علیه السلام)، به اتفاق اقلیتى از مصریان، به طور دائم با فرعونیان درگیر بودند.
سال ها بر این منوال گذشت، و حوادث تلخ و شیرینى روى داد، که قرآن بخش هائى از آن را در سوره اعراف از آیه ۱۲۷ به بعد آورده است.
آیات مورد بحث، به آخرین فراز از این ماجراها یعنى برنامه خروج بنى اسرائیل از مصر، اشاره کرده، مى فرماید: ما به موسى، وحى فرستادیم که بندگانم را شبانه از مصر بیرون ببر (وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی).
بنى اسرائیل آماده حرکت به سوى سرزمین موعود (فلسطین) شدند، اما هنگامى که به کرانه هاى نیل رسیدند فرعونیان، آگاه گشتند، فرعون با لشگرى عظیم آنها را تعقیب کرد، آنها خود را در محاصره دریا و دشمن دیدند، از یک سو رود عظیم نیل ، از سوى دیگر دشمن نیرومند خونخوار و خشمگین!
اما خدا که مى خواست این جمعیت ستم کشیده محروم و با ایمان را از چنگال ظالمان رهائى بخشد، و ستمگران را به دیار فنا بفرستد.
به موسى(علیه السلام) چنین دستور داد: راهى خشک براى آنها، در دریا بگشا ! (فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً).
راهى که هر گاه در آن گام بگذارى نه از تعقیب فرعونیان مى ترسى، نه از غرق شدن در دریا (لاتَخافُ دَرَکاً وَ لاتَخْشى).
جالب این که: نه تنها راه گشوده شد، بلکه این راه، به فرمان خدا، راه خشکى بود، با این که: معمولاً چنین است که اگر آب رودخانه یا دریا، کنار برود باز اعماق آن تا مدت ها غیر قابل عبور است.
راغب در مفردات مى گوید: دَرْک (بر وزن مرگ) به معنى پائین ترین عمق دریا است، و به طنابى که متصل به طناب دیگرى مى کنند، تا به آب برسد دَرَک (بر وزن محک) گفته مى شود، و همچنین به خساراتى که دامنگیر انسان مى شود، درک مى گویند، درکات نار در برابر درجات جنت به معنى مراحل پائین دوزخ است.
ولى، با توجه به این که (طبق آیه ۶۱ سوره شعراء) بنى اسرائیل به هنگامى که از آمدن لشگر فرعون با خبر شدند، به موسى(علیه السلام) گفتند: إِنّا لَمُدْرَکُونَ: ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم .
به نظر مى رسد که منظور از درک در آیه مورد بحث، آن است که شما چنین گرفتارى پیدا نخواهید کرد، و منظور از لاتَخْشى آن است که خطرى از ناحیه دریا نیز شما را تهدید نمى کند.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
20.Taha.77-79.mp3
2.78M
🎙 تفسیر صوتی آیات۷۷ الی ۷۹ سوره مبارکه طه
مفسّر : حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۸۰ 🔸 ناپایداری و بى اعتبارى اين جهان: هدف از اين كلام حكيمانه بيان بى اعتبارى
🗞 شرح و تفسیر حکمت ۳۸۱
ضرورت کنترل زبان
🔹 حتى با يك كلمه:
درباره اهميت سكوت و خطرات سخن گفتن بى رويه، در كلمات پيشين امام(عليه السلام) مطالب قابل توجهى خوانديد. امام (عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه در ضمن سه جمله ديگر بر اين مسأله تأكيد مى كند. نخست مى فرمايد: «سخن، تا نگفته اى اسير توست اما همين كه گفتى تو اسير او خواهى بود»; (الْكَلاَمُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ; فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فی وَثَاقِهِ).
چه تشبيه و تعبير جالبى! به راستى، سخن قبل از آن كه از دهان گوينده اش بيرون آيد همچون اسيرى در نزد اوست ولى همين كه از دهان گوينده بيرون آمد نه تنها قادر بر مهار كردنش نيست بلكه در اسارت آن خواهد بود و تمام مسئوليت هايش را بايد به عهده بگيرد. پس چه بهتر كه انسان كم سخن بگويد و سنجيده بگويد.
امام(عليه السلام) در دومين تعبير از تشبيه ديگرى استفاده كرده، مى فرمايد: «زبانت را همچون طلا و نقره ات حفظ كن»; (فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ).
شك نيست كه انسان اجناس گران بهاى خود را با دقت محافظت مى كند مبادا سارقان آن را بربايند و يا به گونه ديگرى از دست برود. امام(عليه السلام) مى فرمايد كه زبان تو نيز سرمايه بسيار گران بهايى است كه بايد با دقت در حفظ آن بكوشى.
در سومين جمله به عنوان يك دليل مى فرمايد: «اى بسا گفتن يك كلمه نعمت بزرگى را از انسان سلب كرده يا بلا و مصيبتى را فراهم ساخته است»; (فَرُبَّ كَلِمَة سَلَبَتْ نِعْمَةً وَجَلَبَتْ نِقْمَةً).
اهميت سكوت تا آنجاست كه از داستان زكريا در قرآن مجيد استفاده مى شود خداوند هنگامى كه به زكريا بشارت فرزندى را به نام يحيى داد عرضه داشت: «خدايا! نشانه اى براى من قرار ده. خطاب آمد: نشانه تو اين است كه سه شبانه روز قدرت تكلم با مردم نخواهى داشت در حالى كه زبانت سالم است; (قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّى آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَيَال سَوِيّاً) [1] و به اين ترتيب سكوت به عنوان آيتى از آيات خدا نسبت به موهبتى كه ارزانى داشته بود قرار داده شد.[2]
*
پی نوشت:
[1]. مريم، آيه 10.
[2]. سند گفتار حكيمانه: تنها منبعى كه مرحوم خطيب قبل از نهج البلاغه براى اين كلام شريف نقل كرده است كتاب من لا يحضر مرحوم صدوق است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 289). اضافه مى كنيم كه مرحوم صدوق آن را در من لا يحضر در ذيل كلام حكمت آميز گذشته در وصاياى على(عليه السلام) به محمّد بن حنفيه نقل كرده است.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2