6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#باسلام_صوتی_وتصویری👇
🦋تمام اعمال نیک حتی جهاد در راه خدا درمقابل امربه معروف ونهی ازمنکر مثل قطره آبی ایست دردریای عمیق وپهناور...
📙#نهجالبلاغه_صبحی صالح حکمت۳۷۴
🇮🇷#بی_تفاوت_نباشیم
#آمر_خدا_باشیم.👇
╔═ 💎 ═══╗
🆔 @RSh34953
╚═══ 💎 ═╝
🌐 به کانال دانش پژوهان و احیاگران #امربه_معروف ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باسلام_کلیپ_صوتی_وتصویری👇
🦋معلم معترض را در قفس شیر انداختند!!!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
🇮🇷 بی_تفاوت_نباشیم
#آمر_خدا_باشیم.👇
╔═ 💎 ═══╗
🆔 @RSh34953
╚═══ 💎 ═╝
🌐 به کانال دانش پژوهان و احیاگران #امربه_معروف ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.
12.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#باسلام_صوتی_وتصویری👇
🦋ازتشکیلات بالاتر نیاز داریم...
♨️ ما هنوز باور نکردیم وسط جنگیم!!!
⁉️ چگونه طرحهای یک خیریه تبدیل به لایحه در مجلس میشوند؟!
🔰 برشی از سخنرانی حجت_الاسلام_راجی
🇮🇷#بی_تفاوت_نباشیم
#آمر_خدا_باشیم.👇
╔═ 💎 ═══╗
🆔 @RSh34953
╚═══ 💎 ═╝
🌐 به کانال دانش پژوهان و احیاگران #امربه_معروف ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.
jehad tabiin 46 kar dare.mp3
4.48M
باسلام وعرض_ادب🌸👇
🟢برنامه #جهاد_تبیین
با حضوردکتر_علی_تقوی
🔺پاسخ به #شبهه🌸👇🏻
مگه کسی به شمایی که حجاب داری کار داره که شما مدام به بقیه گیر میدی که حجابتو رعایت کن😒😤
🇮🇷#بی_تفاوت_نباشیم
#آمر_خدا_باشیم.👇
╔═ 💎 ═══╗
🆔 @RSh34953
╚═══ 💎 ═╝
🌐 به کانال دانش پژوهان و احیاگران #امربه_معروف ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باسلام_کلیپ_صوتی_وتصویری👇
🦋سخنان تکان دهنده ماموستای اهل تسنن در رابطه با بی حجابی در جامعه...
#حجاب_و_عفاف
🇮🇷#بی_تفاوت_نباشیم
#آمر_خدا_باشیم.👇
╔═ 💎 ═══╗
🆔 @RSh34953
╚═══ 💎 ═╝
🌐 به کانال دانش پژوهان و احیاگران #امربه_معروف ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.
غلطهایرایج ۲.mp3
33.13M
باسلام_وعرض_ادب🌸👇
#غلطهای_رایج
#جلسه_2
استاد_علی_تقوی_یگانه
🇮🇷 بی_تفاوت_نباشیم
#آمر_خدا_باشیم.👇
╔═ 💎 ═══╗
🆔 @RSh34953
╚═══ 💎 ═╝
🌐 به کانال دانش پژوهان و احیاگران #امربه_معروف ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.
4_87035338999988536.mp3
7.26M
باسلام وعرض_ادب▪️👇
#زیارت_عاشورا
🎤 حاج مهدی سلحشور
🏴تسلیت باد سالروز شهادت امام علی بن الحسین، زینالعابدین (علیهالسلام)
🇮🇷#بی_تفاوت_نباشیم
#آمر_خدا_باشیم.👇
╔═ 💎 ═══╗
🆔 @RSh34953
╚═══ 💎 ═╝
🌐 به کانال دانش پژوهان و احیاگران #امربه_معروف ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.
مه" نفور" گفته:" اين كلمه از ماده" نفر" است كه هم به معنای تنفر از چيزی است، و هم به معنای رو كردن به چيزی، مانند كلمه" فزع" كه آن نيز به دو معناست، هم میگوييم:" فزع الی فلان- به فلان كس پناه برد، و نزد او آرامش گرفت" و هم میگوييم:" فزع عن الشيء- از فلان چيز رو بگردانيد" در نفر هم وقتی میگوييم:" نفر عن الشيء نفورا" معنايش اين است كه: از آن چيز تنفر و اعراض كرد، در قرآن فرموده:" ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً"۹.
بعضی۱۰ از مفسرين گفتهاند:" قبل از بعثت رسول خدا (ص) خبر به قريش رسيد كه اهل كتاب پيغمبران خود را تكذيب كردند. قريش گفتند: خدا يهود و نصاری را لعنت كند كه پيامبرانی به سويشان آمدند و آنان تكذيبشان كردند. به خدا سوگند اگر پيامبری به سوی ما آيد، قطعا و به طور حتم راه يافتهترين امتها خواهيم بود". و سياق آيه شريفه مصدق اين نقل است و آن را تاييد میكند.
پس در جمله" وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ" ضمير جمع به قريش برمیگردد كه اين سوگند را قبل از بعثت رسول خدا (ص) خورده بودند به دليل اينكه دنبالش میفرمايد:" فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ" و سوگندشان هم همين بود كه:" لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ ...- اگر نذيری به سوی ما بيايد ما چنين و چنان میكنيم".
[معنای اين كلام قريش كه پيش از بعثت پيامبر (صلی اللَّه عليه و آله) قسم میخوردند كه اگر نذيری به سويشان بيايد" أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ" خواهند شد]
و معنای جمله" لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ" اين است كه: اگر نذيری به سوی ما بيايد ما راه يافتهتر از يكی از امتها خواهيم بود، يعنی يكی از امتهايی كه نذير برايشان آمد از قبيل يهود و نصاری. در اينجا ممكن بود بگويند:" راه يافتهتر از ايشان خواهيم بود"، و ليكن اين طور نفرمود، برای اينكه معنای آنچه را گفتند اين است كه ما امتی هستيم كه فعلا نذيری نداريم، و اگر برای ما هم نذيری بيايد و ما نيز امتی صاحب نذير شويم، مانند يكی از اين امتهای صاحب نذير، آن وقت با تصديق نذير خود راه يافتهتر از امت مثل خود میشويم. اين آن معنايی است كه از تعبير" أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ" استفاده میشود، (دقت بفرماييد كه نكتهای لطيف است).
بعضی۱۱ از مفسرين گفتهاند:" مقتضای مقام اين است كه بگويند از همه امتها راه يافتهتر خواهيم بود، و اين عموميت را عبارت" احدی الامم" میرساند، هر چند كه كلمه" احدی" نكره در سياق اثبات است، و الف و لام در" امم" هم برای عهد است اما در عين حال معنايش اين است كه: به طور حتم ما راه يافتهتر از يك يك امتها كه رسول خدا را تكذيب كردند مانند يهود و نصاری و غير از ايشان، خواهيم بود.
بعضی۱۲ ديگر گفتهاند:" معنای آيه اين است كه: ما راه يافتهتر از امتی میشويم كه از شدت خوبی و برتری نسبت به امتهای ديگر در بارهاش گفته میشود:" احدی الامم- يگانه امتها" است، هم چنان كه در باره مردی كه فوق العادگی دارد، میگويند اين" يگانه قوم و عصر خويش" است. ولی قول اخير خالی از تكلف و بعد نيست.
" فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً"- وقتی مراد از سوگند خورندگان، قريش شد، قهرا مراد از نذير هم رسول خدا (ص) خواهد بود. و نفور به معنای تنفر و دور شدن و فرار كردن است." اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ" راغب میگويد:" كلمه" مكر" به معنای آن است كه با حيله شخصی را از هدفی كه دارد منصرف كنی، و اين دو جور میشود، يكی به نحوه پسنديده مثل اينكه بخواهی با حيله او را به كاری نيك وا بداری، و چنين مكری به خدا هم نسبت داده میشود، هم چنان كه خودش فرمود:
" وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ". دوم به نحو نكوهيده و آن اينكه بخواهی با حيله او را به كاری زشت وا بداری، كه در آيه" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ" همين مكر منظور است"۱۳.
و نيز در معنای كلمه" يحيق" گفته:" يعنی نازل نمیشود و نمیرسد مكر مگر به خود صاحب مكر. و بعضی گفتهاند: كلمه" يحيق" در اصل" يحق بوده است كه يكی از دو قاف آن مبدل به ياء شده، مانند كلمه" زل" كه به" زال" قلب میشود، و لذا در آيه" فازلهما" بعضی" فازالهما" نيز خواندهاند، و بر همين قياس است" ذم" و" ذام"۱۴.
" اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ"- كلمه" استكبارا" مفعول له برای كلمه" نفورا" است، و معنای آن اين است كه: وقتی نذير به سويشان آمد، از او اعراض و دوری كردند، برای خاطر اينكه در زمين استكبار كنند، و جمله" مكر السيئ" عطف است بر استكبار، و مثل او مفعول له است. بعضی۱۵ هم گفتهاند:" عطف است بر كلمه" نفورا" و اضافه در آن، اضافه موصوف به صفت است، به دليل اينكه بار دوم فرموده:" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ ..."
[اشاره به معنای اينكه فرمود مكر سيئ جز به اهل آن نمیرسد
آنها باشد، و اگر چنين تدبيری میداشتند، بايد خالق همان مقداری كه تدبيرش را در دست دارند بوده باشند، برای اينكه تدبير بدون خلقت تصور ندارد همان طور كه خلقت بدون تدبير تصور ندارد (برای اينكه تدبير عبارت از اين است كه: خلقتی را بعد از خلقتی قرار دهد، و چيزی را بعد از چيزی بيافريند).
و اگر بتها خالق بودند، قطعا دليلی بر خالقيت آنها دلالت میكرد، و اين دليل يا از ناحيه عالم بود و يا از ناحيه خدای سبحان، اما از ناحيه عالم، كه میبينيم هيچ موجودی در عالم دلالت بر خالقيت بتها و مخلوقيت خودش برای آنها ندارد، حتی به طور شركت، كه جمله" أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ" اين شق مساله را بيان میكند، و اما از ناحيه خدای سبحان، اگر دليلی میبود، قطعا در كتابی از كتب آسمانی كه از ناحيه او نازل شده ديده میشد، و آيهای از آيات آن كتب میگفت كه خدا به ربوبيت بتها اعتراف دارد و جايز میداند كه مردم آنها را بپرستند و معبود و خدای خود بگيرند، و ما میبينيم كه چنين پيامی از ناحيه خدا نازل نشده و خود مشركين هم به اين اعتراف دارند و جمله" أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلی بَيِّنَةٍ مِنْهُ" اين شق ديگر را بيان میكند.
و اگر در مقام خالق نبودن بتها در زمين تعبير كرد به اينكه:" به من نشان دهيد ببينم چه موجودی را در زمين خلق كردهاند" و نفرمود:" به من خبر دهيد ببينم، آيا بتها در خلقت زمين شركت دارند" و نيز در خصوص آسمانها تعبير كرد به اينكه:" و يا در خلقت آسمانها شركت دارند"، و نفرمود:" به من خبر دهيد و يا نشان دهيد، ببينيم چه چيز در آسمانها خلق كردهاند"، برای اين بود كه مراد از كلمه" ارض"- به طوری كه سياق احتجاج، بر آن دلالت دارد- عالم ارضی است، يعنی زمين و هر چه در آن و بر روی آن هست، و مراد از آسمانها نيز عالم سماوی است، كه مشتمل است بر آسمانها، و آنچه كه در آسمانها و بر آسمان است.
پس بنا بر اين، اينكه فرمود:" ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ" در معنای اين است كه فرموده باشد: آيا در زمين شركت دارند؟ اگر داشته باشند لا بد پارهای از آن را خلق كردهاند. و همچنين جمله" أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ" در معنای اين است كه: فرموده باشد:" و يا چه چيزی از آسمانها خلق كردهاند؟". كه در جانب زمين اكتفاء كرد، به ذكر خلق، تا اشاره كرده باشد به اينكه به طور كلی ربوبيت جز با خلقت تصور ندارد.
" أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلی بَيِّنَةٍ مِنْهُ"- يعنی بلكه (و يا) كتابی در جواز شرك و اعتراف به ربوبيت آلهه آنان نازل كردهايم، و مشركين به استناد آن، شرك ورزيدند، و خلاصه حجتی ظاهر از كتاب دارند بر اينكه آلهه آنان با ما شريكند؟
در اين جمله فرمود:" أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً" و نفرمود:" ام لهم كتاب" و يا عبارتی نظير آن، تا نفی و انكار را بهتر برساند، چون عبارت دومی انكار وجود كتاب است، ولی عبارت اولی انكار وجود آن از ناحيه كسی است كه اگر كتابی نازل شود از ناحيه او نازل میشود.
پس از آنچه گذشت روشن گرديد كه ضمير جمع در" اتيناهم" و نيز در" فَهُمْ عَلی بَيِّنَةٍ" به مشركين برمیگردد و ديگر نبايد به گفته آن مفسری۱ كه ضمير را به" شركاء" بر گردانده اعتناء نمود.
" بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً"- اين جمله اعراض از احتجاج گذشته است، به اين بيان كه: داعی مشركين بر شرك ورزيدن، حجتی نبوده كه آنان را بر اين كار وادار كرده باشد، و خواسته باشند بر آن حجت اعتماد كنند، بلكه انگيزه آنها صرف فريبی است كه بعضی نسبت به بعض ديگر روا میدارند، به اين معنا كه نياكان و اسلاف، آيندگان را مغرور میكردند به اينكه: بتها نزد خدا شفاعت میكنند، و نيز رؤسای هر قوم مرءوسين خود را فريب میدادند به اينكه اين شركاء نزد خدای سبحان شفاعت خواهند كرد، در حالی كه اين وعدهها همه پوچ بود و حقيقت نداشت.
احتجاجی كه در آيه شده، عليه تمامی طوايف مشركين است، و نسبت به همه عموميت دارد، چه آنها كه ملائكه و جن و قديسين از بشر را میپرستيدند، و برای آنها صنمی (بتی) درست میكردند تا رو به آن بتها بايستند، و چه آنهايی كه روحانيين كواكب را میپرستيدند، و رو به ستاره، عبادت میكردند، و برای هر ستاره، صنمی (بتی) میتراشيدند.
و چه آنهايی كه ملائكه و عناصر را میپرستيدند و ديگر برای آنها صنمی اتخاذ نمیكردند مانند: مشركين فرس قديم- بطوری۲ كه نقل شده-. و چه آنهايی كه بعضی از افراد بشر را میپرستيدند، مانند: نصاری كه مسيح (ع) را عبادت میكنند، حجت آيه شريفه عليه همه اين طوايف است.
" إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ ..." بعضی۳ از مفسرين گفتهاند:" اين آيه شريفه استينافی است كه نتيجه قبح شرك و دلهره ناشی از آن را بيان
اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً" برمیآيد كه پارهای از گناهان و ظلمها فتنهای میآورد عالمگير، كه غير از مرتكب ظلم را نيز شامل میشود. درست نيست، برای اينكه شومی گناه نبايد از گناهكار تجاوز كند و دامنگير غير او شود، هم چنان كه خدای تعالی فرموده:" وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری"۲۳ و اما آيهای كه شاهد آورد، يعنی آيه" وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً"۲۴ مدلولش- به بيانی كه در تفسير سوره انفال گذشت- اين است كه: فتنه ناشی از ظلم تنها به كسانی از ايشان میرسد كه مرتكب ظلم شدند، نه به عموم مردم اعم از ستمكاران و غير آنها- برای مزيد اطلاع به همانجا مراجعه شود.
" وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی"- منظور از" اجل مسمی" مرگ و يا قيامت است،" فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً"، يعنی وقتی اجلشان رسيد، خدا به كار بندگان بصير است، هر يك را به آنچه كه كرده جزا میدهد، و به اعمالشان داناست، چون بندگان او هستند، و چگونه ممكن است خالق از خلق خود و رب از عمل بنده خود غافل و جاهل باشد؟
از آنچه گذشت روشن شد كه: جمله" فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً" از باب به كار بردن سبب در جای مسبب است، كه همان جزا باشد.
و آيه شريفه يعنی جمله" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ ..." در حقيقت در جای جواب از سؤالی تقديری قرار گرفته، سؤالی كه ناشی از آيه قبلی میشد، چون در آيه قبلی خدای تعالی اهل نيرنگ و تكذيب را- كه همان مشركين مكه باشند- تهديد میكرد به مؤاخذه، و برای آنان از امتهای سابق شاهد آورد، كه آنها نتوانستند خدا را به ستوه آورند.
چون سخن بدينجا انجاميد، گويا كسی پرسيده: وقتی هيچ چيز نه در آسمان و نه در زمين خدا را به ستوه نمیآورد، پس چطور ساير مردم را به حال خود واگذاشته، هر گناهی میخواهند مرتكب میشوند و چرا آنها را به جرم گناهانشان عذاب نمیكند؟ در پاسخ فرموده:" اگر خدا میخواست همه مردم را به جرم گناهانشان مؤاخذه كند، آن طور كه نيرنگ بازان از مشركين و مكذبين را مؤاخذه كرد، ديگر هيچ جنبدهای بر روی زمين باقی نمیماند". و حال آنكه خدا چنين حكم كرده كه: مردم، در روی زمين بمانند و زمين را آباد كنند، هم چنان كه فرموده:" وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِينٍ"۲۵ پس بدين جهت گناهكاران را مؤاخذه نمیكند، و آنها را تا روزی معين مهلت میدهد. و آن روز يا روز مرگ است و يا روز قيامت. پس وقتی آن روز رسيد هر عاملی از ايشان را به آنچه عمل كرده، جزا میدهد، كه او به كار بندگانش بصير است.
بحث روايتی [ (روايتی در ذيل آيه:" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ...")]
در الدر المنثور است كه: ابن ابی حاتم، از طريق سفيان، از ابو زكريای كوفی، از مردی روايت كرده كه آن مرد برايش حديث كرد كه روزی رسول خدا (ص) فرمود: زنهار از" مكر سيئ" بپرهيزيد كه" مكر سيئ" جز به صاحبش برنمیگردد، و مكاران از ناحيه خدا مورد تعقيبند۲۶.
و در تفسير قمی میگويد: پدرم از نوفلی، از سكونی، از امام جعفر صادق (ع) از پدرش (ع) برايم حديث كرد كه فرمود رسول خدا (ص) فرموده: از علم خدا گذشته و مركب قلم خدا به اين قضايی كه رانده و اين قدری كه مقدر كرده خشك شده، كه كتاب خدا جای خود را در بشر باز كند، و رسولان خدا تصديق شوند، و آنها كه ايمان میآورند و تقوی دارند به سعادت برسند، و آنها كه تكذيب میكنند و كفر میورزند به شقاوت برسند، و مؤمنين به ولايتی از خدای عز و جل و مشركين به براءتی از او نايل شوند.
آن گاه رسول خدا (ص) فرمود: خدای عز و جل میفرمايد: ای فرزند آدم! تو به مشيت من برای خودت میخواهی آن چه را میخواهی، و به اراده من برای خودت اراده میكنی آن چه را اراده میكنی، و به فضل نعمت من بر تو، چنان نيرومند شدهای كه میتوانی سر از فرمانم برتابی، و به قوت و عصمت من و عافيتم موفق شدهای كه واجبات مرا ادا كنی.
پس اگر واقعا حسناتی داری، خود من به آن حسنات از تو سزاوارترم، و تو به گناهانت از من سزاوارتری، هميشه خير من به سوی تو نازل است، و من با آن خير به تو انعام میكنم، و شر تو به خودت برمیگردد، به عنوان كيفر جناياتی كه كردهای و به كثرت تسلطی كه من به تو دارم به سوی طاعتم رو نهادی و به سوء ظنی كه به من داری از رحمتم مايوس شدی.
پس با اين بيان حمد برای من است و حجت عليه تو تمام است، و تو با اين عصيان راه مؤاخذه مرا به روی خود گشودی، و با احسانت، مستحق پاداش نيكی كه نزد من است گشتی. من هيچگاه از تحذير تو كوتاهی نكردم، و تو را در حين سرگرمی و غرورت به عذاب نگرفتم. آن گاه فرمود: اين همان كلام خدا است كه میفرمايد:" وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ" و نيز میفرمايد: م
اين آيات نخست بر مساله توحيد خدا در ربوبيت احتجاج میكند، و آيات" هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ ..." و" إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا ..." متضمن آن احتجاج است، و سپس بر نبودن شريكی برای خدا در ربوبيت احتجاج میكند، كه آيه" قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ..." متضمن آن است.
و آن گاه مشركين را بر نقض عهد و سوگند، و كارهای زشتی كه مرتكب میشدند سرزنش میكند، و در آخر اين معنا را مسجل میسازد كه هيچ كس و هيچ چيز نمیتواند خدا را عاجز كند، و اگر خدا به افرادی از اين ستمكاران مهلت میدهد، برای مدتی معين است، همين كه مدتشان سرآمد به آنچه مستحقند جزا میدهد. و با اين بيان سوره خاتمه میيابد.
" هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ ..." كلمه" خلائف" جمع خليفه است. و خليفه بودن مردم در زمين به اين معنا است كه هر لاحقی از ايشان جانشين سابق شود و سلطه و توانايی بر دخل و تصرف و انتفاع از زمين داشته باشد، همان طور كه سابقين بر اين كار توانايی و تسلط داشتند.
و اگر انسانها به اين خلاف رسيدند، از جهت نوع خلقتشان است، كه خلقتی است از طريق توالد و تناسل، چون اين نوع از خلقت است كه مخلوق را به دو گروه سابق و لاحق تقسيم میكند.
و خليفه قرار دادن در زمين، خود يك نوع تدبيری است آميخته با خلقت كه از آن انفكاك نمیپذيرد، و به همين جهت از اين طريق استدلال میكند بر يگانگی خدای تعالی در ربوبيت، چون چنين خلقت و تدبيری مختص او است، كسی نمیتواند آن را برای غير او ادعا كند.
پس اينكه میفرمايد:" هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ" حجتی است بر يگانگی خدا در ربوبيت، و نفی ربوبيت از آلهه مشركين.
توضيح اينكه: آن كسی كه خلافت زمينی را در عالم انسانی درست كرده، او رب انسانها و مدبر امر آنان است، و چون خليفه قرار دادن، از نوع خلقت انفكاك ندارد، ناگزير خالق انسان همان رب انسان است، و چون به عقيده مشركين هم، خالق تنها خدا است پس رب انسان هم به تنهايی او است.
" فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ"- يعنی پس خدای سبحان رب آدمی است نه غير او. پس هر كس به اين حقيقت كافر شود، و آن را بپوشاند و ربوبيت را به غير خدا نسبت دهد، عليه خود كفر ورزيده است.
" وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً"- اين قسمت از آيه بيان میكند كه كفر كفار بر ضرر خود ايشان است، چون كفرشان باعث خشم و عذاب خدا میشود. و كلمه" مقت" به معنای شدت خشم است، چون كفر باعث میشود انسان از عبوديت خدا سر برتابد و ساحت مقدس او را خوار بشمارد، و نيز اين عمل باعث میشود كه كافران در نفس خود خسارت بينند، چون نفس خود را كه قابليت داشت از سعادت انسانيت برخوردار گردد، مبتلا به شقاوت و بلا كردند، كه به زودی در مسير انتقال خود به سوی دار جزا با آن روبرو میشوند.
و اگر از اثر كفر تعبير به زيادت كفر كرد، بدان جهت است كه فطرت انسان بسيط و ساده است، و در معرض استكمال و كسب زيادت قرار دارد،- تا اينكه ببينی فطرت در چه مسيری قرار گيرد- اگر در مسير اسلام و ايمان به خدا قرار گيرد، روز به روز همين ايمان و اسلامش كامل و زياد میشود و به خدا نزديكتر میگردد، و اگر در مسير كفر قرار گيرد، باز فطرت او در اين مسير استكمال میكند، يعنی روز به روز كفرش زيادتر شده و در نتيجه خشم خدا از او بيشتر و خسران او زيادهتر میگردد.
و اگر" مقت" را مقيد به" عند ربهم" كرد، ولی" خسار" را مقيد به آن نكرد، برای اين بود كه" خسار" از تبعات و آثار تبديل ايمان به كفر و تبديل سعادت به شقاوت است، و اين امری است در نزد خود انسانها، ولی" مقت" كه شدت خشم خدا است امری است در نزد خدای سبحان.
و اما حب و بغضی كه به خدای تعالی نسبت داده میشود، دو تا از صفات افعال است، و معانيی است خارج از ذات خدا و غير قائم به او. و معنای حب خدای تعالی نسبت به يكی از بندگان، اين است كه: رحمتش را بر او گسترده كند، و به سوی او بكشاند و بغض خدای تعالی نسبت به كسی اين است كه رحمتش را از او بازدارد و دور كند.
" قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ..." اضافه" شركاء" به مشركين، به اين عنايت است كه مشركين ادعای شركت در خدايی برای آنها كردند، پس در نتيجه اضافه شركاء به ضمير" كم" اضافهای است لامی و مجازی، (چون بتها شركای مشركين نبودند، تا اين نسبت حقيقی باشد).
و در اين آيه شريفه به رسول خدا (ص) تلقين میكند كه چگونه عليه ربوبيت آلهه مشركين، و معبودهای آنان احتجاج كند.
[استدلال و احتجاج عليه مشركين و در رد ارباب و آلهه موهوم آنان]
بيان حجت چنين است كه: اگر بتها ارباب و آلهه باشند بجز خدا، بايد حد اقل سهمی از تدبير عالم به دست