🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_وهفت
پیراهن سپیدم همه از #خونش رنگ گل شده بود،..😭😭😭
کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین #نوری✨👣 که به نگاهش مانده بود، دنبال #من میگشت...😭😭😭
اسلحه مصطفی کنارش مانده..
و نفسش هنوز برای #ناموسش می تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم...😭😭
گوشه پیشانی اش شکسته و کنار صورت و گونه اش پُر از خون شده بود...
ابوالفضل از آتش این همه زخم در آغوشش پَرپَر میزند..
و او تنها با قطرات اشک، گونه های روشن و خونی اش را میبوسید...😭🌸
دیگر خونی به رگ های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال شهادت🕊سنگین میشد..
و دوباره پلک هایش را می گشود تا صورتم را ببیند..
و با همان چشم ها مثل همیشه به رویم میخندید...😊🕊
#اعجازنجاتم مستش کرده بود..
که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد،..😍😊
صورتش به #سپیدی_ماه میزد و لب های خشکش برای حرفی میلرزید..
و آخر #نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست🥀🕊 و سرش روی شانه رها شد...🕊👣✨
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود..😱😭
که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم😭😫 فقط یکبار دیگر نگاهم کند...
شانه های مصطفی از گریه میلرزید😭 و داغ دل من با گریه خنک نمیشد..😭
که با هر دو دستم..
پیراهن خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم.. و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لب هایم روی صورتش ماند.. و نفسم از گریه رفت...😭😭😫😫😭😫😭😭
مصطفی تقلّا میکرد..
دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم...🕊😭😭😭
که هر چه..
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_وهشت
که هر چه بیشتر شانه ام را میکشید، بیشتر درآغوش ابوالفضل فرو میرفتم...😫😫😫😭😭😭
جسد ابوجعده🔥 و بقیه دور اتاق افتاده..
و چند نفر از رزمندگان🌟..
مقابل در صف🌟🌟🌟 کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند...
مصطفی🌸 سر ابوالفضل🕊 را روی زمین گذاشت،..
با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه😭❤️ تمنا میکرد تا آخر از #پیکربرادرم دل کندم...
و به خدا قلبم روی سینه اش جا ماند که دیگر در سینه ام تپشی حس نمیکردم...😭🥀🕊
در #حفاظ نیروهای مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم..
و تازه دیدم...
کنار کوچه جسم بی جان🌷مادرمصطفی🌷 را میان پتویی پیچیده اند...
نمیدانم مصطفی با چه دلی این همه غم را تحمل میکرد..
که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد..
و غریبانه به راه افتادیم...😣😭😞💞😖😭
دو نفر از رزمندگان..
بدن ابوالفضل🕊👣 را روی برانکاردی قرار داده..
و دنبال ما برادرم رامیکشیدند...
جسد چند تکفیری...
در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان های اطراف شنیده میشد...
یک دست مصطفی به پتوی خونی مادرش چسبیده..😭🌷
و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود..😭❤️
که به قدمهایم رمقی نمانده..و او مرا دنبال خودش میکشید.
سرخی غروب🌆 همه جا را گرفته..
و شاید از مظلومیت خون شهدای زینبیه🌷💚 در و دیوار کوچه ها رنگ خون شده بود..
که در انتهای کوچه..
مهتاب #حرم🕌💚✨ پیدا شد و چلچراغ اشکمان😭💞😭 را در هم شکست...
تا رسیدن به آغوش حضرت زینب (س) هزار بار جان کندیم..
و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیری ها در حرم #پنهان شویم...
گوشه و کنار صحن عده ای پناه آورده و اینجا دیگر #آخرین_پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیری ها بود...
گوشه صحن...
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_ونه
گوشه صحن زیر یکی ازکنگره ها کِز کرده بودم،..
پیکر ابوالفضل😢 و مادر مصطفی😢 کنارمان بود.. و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود...😞😣
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید..
و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونی ام دنبال زخمی میگردد..😥
که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم
_من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!😭😞
نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت...
و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد
_پشت در که رسیدیم، بچه ها آماده حمله بودن.😒من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.😞😭
و همینجا در برابر عشق ابوالفضل به من😞❤️ کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد😭
_وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.😓😭
من تکان های قفسه سینه😥😭 و فرو رفتن هر گلوله به تنش😭 را حس کرده بودم..
که از داغ دلتنگی اش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد
_قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.😣😭
چشمانش از گریه رنگ خون شده بود..
و این همه غم در دلش جا نمیشد..
که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت..
و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم..
و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد...😢❤️
جای لگدشان روی دهانم مانده.. و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود. این صورت شکسته را
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوچهل
این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخم ها برایش کهنه نمیشد..😠
که دوباره چشمانش آتش گرفت...😠
هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت #محرم_شدنمان پرده #شرمش را پاره نکرده..
و این زخمها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید..
و صورتم را روی شانه اش نشاند...😠😓
خودم نمیدانستم..
اما انگار دلم همین را میخواست که پیراهن صبوری ام را گشودم..
و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم
_مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده!😭 دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!😭🕊
صورتم را در شانه اش فرو میکردم..تا صدایم کمتر به کسی برسد،..
سرشانه پیراهنش از اشک هایم به تنش چسبیده.. و او عاشقانه به سرم دست میکشید تا آرامم کند..
که دوباره رگبار گلوله در آسمان زینبیه پیچید...
رزمندگانِ🌟 اندکی در حرم مانده..
و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور میکردند،😱 #حرمت_حرم و #خون_ما با هم شکسته میشد...
میتوانستم تصور کنم..
تکفیری هایی که #حرم را با #مدافعانش محاصره کرده اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند..
و فقط از خدا میخواستم..😣🤲
شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده اش را نبینم...😣
تا سحر گوشم به لالایی گلوله ها بود،.. چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی دریغ میبارید..😣😢
و مصطفی🌸🌟 با مدافعان...
و اندک اسلحهای که برایشان مانده بود، دور حرم میچرخیدند..
و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده
بود😥😥 که پس از نماز صبح...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤️❤️
خدایا 🤲
در این شب زیبا
گره های زندگی ما را بگشای
مایی که با هزاران امید
تو را صدا میزنیم
بارالها🙏
غم را از سینه هامان بزداي
و نور امید را در دلمان روشن کن ✨
پناهمان باش اۍ مهربان ترین🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
💡چراغ خانه امیدتون همیشہ روشن
♥️و دلهاتون میزبان گرماے
عشق به خدا باد♥️
شبتون زیبا
✨﷽✨
🍂یاعلی 🍂
🍂🌼سلام فرمانده
🍂🌼سلام لاله ی سحرم
🍂🌼سلام محب امام زمان عج
🍂🌼🍂🌼🍂
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
💢السلام علیک یا اباصالح المهدی
به نگاهی دل بیمار مرا درمان کن
رحم آخر به من بی سر و بی سامان کن
من اسیر شب ظلمانی هجران توام
طاقتم رفت، رهایم ز غم هجران کن
دم صبح است بیا موعد دیدار رسید
جرعه ای شادی و لبخند مرا مهمان کن
ز کنار من دلباخته یکدم بگذر
روی بنما و بنای غم دل ویران کن
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج
#امام_زمان عج
🥀 رابطهی اشتیاق ما به امام زمان(عج) و اخلاص در بندگی
🔹 در طلب و جستجوی هر چه هستیم آن خواسته، تمام ارزش و وجود ما خواهد بود
🔹 امام عسکری علیهالسلام به امام مهدی ارواحنافداه فرمودند:
✨ وَ اعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ أَهْلِ الطَّاعَةِ وَ الْإِخْلَاصِ نَزَعَ إِلَيْكَ مِثْلَ الطَّيْرِ إِلَى أَوْكَارِهَا
✨ بدان، همان گونه که پرنده به سوی لانهاش میرود، دلهای اهل طاعت و اخلاص به سوی تو کنده میشود.
📚 کمال الدین، ج۲، ص۴۴۴
✅ میزان اشتیاق ما به حضرت ولی عصر ارواحنافداه ، نشان دهنده میزان مطیع بودن و خالص بودن ما در عرصه بندگی است.
🔹 کسی که نسبت به امام زمان ارواحنافداه اشتیاق ندارد، اعمالش طاعت محسوب نشده و عبادات خالصانهای ندارد.
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
امام عصر سلاماللهعلیه در جامعهی کبیره! 💎
▫️ زیارت جامعه کبیره با سلام آغاز می شود!
زیارت جامعه ی کبیره با چند سلام به ائمّه سلاماللهعلیهم و از جمله امام عصر ارواحنافداه آغاز میشود.
سلام واژهای است که در تمام دنیا به آن با دیدهی احترام مینگرند.
سلام علاوه بر آن که دلپذیر و آرامبخش است، نشانهی ادب نیز میباشد.
سلام آن قدر مقدّس است که یکی از نامهای خداوند و قرآن کریم نیز هست!
سلام قول خداوند مهربان است. در سورهی یاسین میخوانیم:
«سلامٌ قولاً من ربِّ الرّحیم»
پس یادمان باشد زیارت را که آغاز میکنیم، با ادب و احترام، هم پیام سلامتی خودمان و هم سلام خداوند متعال را به امام عصر ارواحنافداه برسانیم!
امام زمان ارواحنافداه این گونه بیشتر خوشحال خواهند شد!
✍ بهزاد فیروزمنش
💚 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 💚
من فردا میآیم چون؛
چشم انداز انقلاب ایران را،آب و برق مجانی نمیدانم...
از نگاه من،انقلاب ایران در تدارک آماده کردن جهان است برای پا گُشایی آن <انسان کامل>و آن مصلح جهانی...و این هدف همین امروز هم تا حدودی محقق شده است، فقط کافیست به خیابانهای آمریکا و اروپا نگاه کنیم تا نمونهای از تفکر انقلاب اسلامی و نه بزرگ مردمِ بیدارشدهی جهان به استکبار جهانی را ببینیم!
من به احترام امامی که صدای قدومش نزدیک و نزدیکتر میشود، میایستم و میخواهم که وفادار بمانم.
من فردا میآیم چون؛
وفاداران به مسلم، در صحنهی بعد، وفاداران به امام در"کربلا" بودند...
🌗هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
⭐️« در نصایح لقمان به فرزندش چنین آمده است:
"یا بنىّ لا تکن اعجز من هذا الدّیک یصوت بالاسحار و انت نائم على فراشک"؛
اى پسر من، عاجزتر از خروس مباش که صدا مىکند به #سحر ها (یعنى ذکر میگوید) و حال آن که تو خوابیده باشى بر رختخواب خود. » .
در برخی از روایات گفتار خروس ترجمه و بیان شده است، که حضرت علیه السلام می فرماید: « خروس می گوید: "اذکروا اللّه یا غافلین" یعنی ای کسانی که از خداوند غافلید او را ذکر کنید. »
🐓 كم ز خروسی مباش، مُشت پَری بیش نیست ، از سر شب تا سحر ذكر خدا میكند