eitaa logo
نماز سکوی پرواز
506 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ دست‌فروش عرب، با آن هیکل درشت، خوابیده بود وسط مسجد. ▫️ ما دور تا دور نشسته بودیم، منتظر شروع درس. ▫️ گفتیم حالا بیدار می‌شود، حالا بیدار می‌شود... ▫️ ولی بیدار نشد. ▫️ با ورود آقا، یکی از طلبه‌ها خیز برداشت که برود بیدارش کند؛ ▫️ آقا آرام گفت: «نه... کاریش نداشته باشید!» ▫️ بعد گفت: «اَلَسْنٰا نٰآئِمٖینَ؟[آیا ما خواب نیستیم؟]... مگر ما خواب نیستیم؟ کاش یکی هم بیاید ما را بیدار کند...» 📚 به شیوه باران، ص٢٨
🗓 چهارشنبه ٢ فروردین ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ آقا سرش را بالا گرفت و پرسید: «امسال جایی تشریف نمی‌برید؟» ▪️ هرسال ماه رمضان به خانۀ مادرش در اردبیل می‌رفت؛ اما امسال نمی‌خواست برود. جواب داد: «ان‌شاءالله قصد دارم قم بمونم و از معنویات اینجا بهره‌مند بشم.» ▫️ آقا نگاه نافذی به او کرد: «عوض اون چیزی که می‌رفتید و به‌دست می‌آوردید، جایگزینش رو در قم دارید؟» ▪️ سرش را پایین انداخت. ▫️ آقا پرسید: «با والده چه کردید؟» ▪️ این را که شنید، فوری سرش را بالا گرفت: «تلفنی راضی‌شون کردم.» ▫️ آقا: «چطور راضی کردید؟ مثل اون آقایی که می‏‌گفت این‌قدر کتکش زدم که از ته دل راضی شد؟» ▪️ یاد مادرش افتاد؛ که وقتی شنید قصد ندارد برود، چقدر ناراحت شده بود. با صدای آرامی جواب داد: «ان‌شاءالله راضی شدند.» ▫️ صدای آقا را شنید: «نه، بروید اردبیل.» ▪️ تأکید و اصرار آقا را که دید، بی‌هیچ تردیدی نظرش برگشت؛ قم نماند. 📚 در خانه اگر کس است، ص۳۴ (بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان)