eitaa logo
نماز سکوی پرواز
515 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.5هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📸سال ١٣٩۴، تصاویر حضور حاج قاسم سلیمانی در اصفهان بدون محافظ و همراه هرماه بدون محافظ و همراه به اصفهان می‌آمد و تاکسی می‌گرفت و به زیارت مرقد می‌رفت و دوساعتی می‌نشست و زیارت عاشورا می‌خواند و گریه می‌کرد. از سپاه اصفهان خبردار شده بودند که سردار پنجشنبه‌ شب‌ها به اصفهان می‌آید و به او گفته بودند با ما هماهنگ باش تا خودرو و راننده در اختیارتون قرار بدیم و به پیشواز بیاییم. سردار به اونها گفته بود خواهش می‌کنم با من کاری نداشته باشید. می‌خواهم خالص برای باشم. 💔 🕊🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅──
دلم آچار کشی میخاد😔👇 🌹استاد‌پناهیان 🌹: مؤمن گاهی دچار هوس‌گناه می‌شود دچار وسوسه‌های شیطان می‌شود... مؤمن گاهی دچار خطا می‌شود اما اگر دیدی خطاکاری‌هایت دارد تو را از گردونه خارج می‌کند، وضع‌ معنویت دارد بد می‌شود... به حدی که دیگر با خدا ارتباط نداری اولین کاری که باید بکنی این است که نمازت‌ را درست ‌کنی به خودت بگو: معلوم است که من دارم بد نماز می‌خوانم... 😔 🇮🇷🇾🇪🇮🇶🇸🇾🇱🇧🇵🇸
بخش 4.mp3
33.12M
🎙 استاد_نظری_زاده : ❌هرچیزی که اهلبیت علیهم السلام گفته اند پزشکی غربی برعکس آن را می گوید❌ 👈 زرده سبک و سفیده سنگین است 🍃🍃 با سبزی ها و میوه ها می توانید تمام بیماری ها را درمان کنید 🍃🍃 💎امام کاظم علیه السلام سر سفره ای که سبزی نبود نمی نشستند 💎 💎کاسنی سبزی پیامبر، بادرنجبویه سبزی امیرالمؤمنین و خرفه سبزی حضرت زهرا سلام الله علیهم هست💎 آشنایی با سبزی هایی که در روایات مطرح شده است 🌱🌿☘️🍀🍃🥒🍆🥬🥦 📣📣📣 درمان بیماری های کلیه، مفاصل، خون، طحال، کبد، ناباروری، قلب و ... با سبزی ها ✅ خانمها اگر آشپز باشند می توانند تمام بیماری ها را با آش و سبزی های داخل آش درمان کنند
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ درگیریها خونه به خونه بود،.. سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه ها ، ولی الان زینبیه پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده،فقط رو بعضی ساختمون ها هنوز تک تیراندازشون هستن. و سوالی که من روی پرسیدنش رانداشتم مصطفی بی مقدمه پرسید _راسته تو انفجار دمشق شهید شده؟ که گلوی ابوالفضل از غیرت گرفت و خندهای عصبی😏🤨 لبهایش را گشود _غلط زیادی کردن!😏😎 و در همین مدت سردار سلیمانی را دیده بود که سینه سپر کرد _نفس این تکفیری ها رو حاج قاسم گرفته،😎 تو جلسه با ژنرال های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد💪 و دمشق بازی باخته رو بُرد!✌️ الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با 💙ایران و 💙 و به خواست خدا ریشه شون رو خشک میکنیم!😎💪 ابوالفضل نفس کم آورده و دلش از غصه سوریه میسوخت که همچنان می گفت _از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، تروریست ها وارد سوریه میشن😕😐 و ارتش درگیره! همین مدت خیلی ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!😐😐 سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد😄🙁 _تو درگیریهای حلب وقتی جنازه ها رو شناسایی میکردن، چندتا افسر ترکیه ای و سعودی هم قاطیشون بودن. 😐حتی یکیشون ریاض بود،😐😏 اومده بوده سوریه بجنگه! از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده.. که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت _پادشاه عربستان داره پول جمع میکنه که...
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ پادشاه عربستان داره پول جمع میکنه که این حرومزاده ها رو بیشتر تجهیز کنه!😞 و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید _میگن آمریکا و اسرائیل میخوان به سوریه حمله کنن، راسته؟😨 و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه ای ماتش برد..😥 و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد _نه مادر! اینا از این حرفا زیاد میزنن!😊 سپس چشمانش درخشید و از لبهایش عصاره عشقش چکید _اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما مثل کوه پشتتون وایسادیم! 😎اینجا فرماندهی با حضرت زینبِ(س)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!😎😊 و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد.. و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت _ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته. و دیگر داریا هم نبود که رو به مصطفی بی ملاحظه حکم کرد _باید از اینجا برید!😊 نگاه ما به دهانش مانده😳😨😥 و او میدانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد _ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت زینبیه 💚تثبیت میشه، براتون یه جایی میگیرم که بیاید اونجا.😊 به قدری صریح صحبت کرد.. که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرمتر توضیح داد _میدونم کار و زندگی تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!😊 بوی افطاری در خانه پیچیده..🍵 و ابوالفضل عجله داشت به زینبیه برگردد که بلافاصله از جا بلند شد... شاید هم حس میکرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه کنید چندبار سوار و پیاده می‌شن اینجوریه که محبوب دلهاست...❤️
🌹وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ 🌹 👈هرگز ڪسانۍ را ڪه در راه خدا ڪشته شده‏ اند مرده مپندار بلڪه زنده‏ اند ڪه نزد پروردگارشان روزے داده مۍ‏شوند👌 🌿🌿
🕯🥀🍂 🥀 💠 و او پیشانی هر که را بوسید عاقبت بخیر شد ✔️ و «شهادت» چیزی جز عاقبت بخیری نیست... 🤲الّٰلهُمَّ ارْزُقْنٰا شَهٰادَةَ فِی سَبیلِک🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگتیم سردار، تمام آرزویم این شده که کاش می شد 🔹️ دنیا را از قاب چشم های تو دید.. همان چشم هایی که غیر از خدا را ندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بزرگ‌مَرد فراموش‌ نشدنی 👌جهادی به سبک حاج قاسم! 🎙️حجت الاسلام راجی
🌹به وقت سلام خدا به مجاهدان راه اسلام از آغاز بعثت تا کنون حاج قاسم عزیز! ۵ سال از دوری تو گذشت و هنوز ساعت ۰۱:۲٠ برای ما عادی نشده. گویا رفتن تو را باور نداریم و منتظریم تا دوباره آن نگاه سحرآمیز و آن لبخند زیبا را ببینیم. چه لطفی خدا به ما داشت! در دورانی نفس کشیدیم که اسطوره‌ای همچون تو نیز در آن نفس کشید: مجاهد خستگی‌ناپذیر، مدافع حرم‌های مقدس،‌ برهم زننده نقشه استکبار در منطقه،‌ پدری مهربان برای همهٔ فرزندان این مرز و بوم،‌عاشق شهادت،‌ پیرو ولایت و...
♨️سردارِ خانواده دوست.... 🔹از یک طرف دوست داشتم حال نوزادان تازه به دنیا آمده هر چه زودتر خوب شود و از آن طرف، این دو بچه شده بودند نقطه وصل من به سردار؛ و چه مصاحبت شیرینی! حال بچه‌ها خوب شد و از بیمارستان مرخص شدند، اما من توفیق پیدا کردم که یک بار دیگر در مطب، پذیرای سردار باشم. خانواده دوستی حاج قاسم برای من خیلی جالب بود. با مشغله فراوانی که داشتند و مسئولیت‌های مهم و سنگینشان، برای اطمینان از سلامت نوه‌ها چند بار به بیمارستان آمدند و وقتی هم که بچه‌ها از بیمارستان مرخص شدند، همراه دوقلو‌ها به مطب آمدند. 🔹آن روز مطب خیلی شلوغ بود، شلوغ‌تر از همیشه. بعد از ورود سردار به مطب، منشی من را خبردار کرد و از اتاق بیرون آمدم. سلام و احوالپرسی و راهنمایی شان کردم به داخل اتاق؛ ایشان یکی از نوه‌ها را درآغوش گرفته بودند و بفرمای من را قبول نکردند و گفتند: به خانم منشی سپردم اسم ما را در نوبت ویزیت بگذارد. منتظر می‌مانیم تا نوبتمان بشود. من شرمنده شدم و حرفی برای گفتن باقی نماند. سردار مثل بقیه بیماران در مطب نشستند تا نوبتشان شود. دوقلو‌ها را ویزیت کردم و لحظه آخر اجازه خواستم عکس یادگاری با ایشان داشته باشم. 🔹روزیِ من از آخرین دیدار سردار سلیمانی یک انگشتر بود. هدیه‌ای که ایشان به من دادند و گفتند آقای دکتر شغل مقدسی دارید. انگار به زبانم قفلی زده بودند و نمی‌دانستم باید چه بگویم. از همان رو انگشتر را دستم کردم و عهد بستم دین این انگشتر را به صاحبش تا آخر عمر ادا کنم.» ✍دکتر محمد ترکمن، فوق تخصص اطفال