eitaa logo
نماز سکوی پرواز
527 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸نامت به عیان و به نهان باید گفت 🌸از شأن تو بسیار گران باید گفت... 🌸یا زینب کبری شب میلاد تو را 🌸تبریک به صاحب الزمان باید گفت... ✨ای اهل عالم! مدینه در شور و نشاط غرق است. خداوند دیوان خلقت را زینت و شکوهی بخشیده است. ✨میلاد عقیله بنی هاشم، سمبل کمال عقل و بردباری علیها السلام را به محضر حضرت بقیه الله الاعظم و شیعیان حضرتش تبریک میگوئیم...💐 💚 اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 💚 https://eitaa.com/joinchat/2935292147C1e0d37a390
دخیل بسته‌ام به شفای دستانت ای پرستارِ زخم‌های به خون‌نشستهٔ کربلا! در وجودم دخترکی نشسته است، خسته و غمگین، بیمار و مجروح... کبودی زخم‌هایش، التیام دست‌های مهربانِ شما را می‌طلبد. در پیچ‌های سخت آخرالزمان راهش را گم کرده است. تشنه است، زمین‌گیر شده است، کم آورده است... ای بانویِ نور و باران و بهار! بر او بتاب، بر او ببار، زنده‌اش کن... و آن‌چنان دستش را بگیر که در پس تمام اِنکارها و تمسخرهای آخرالزمان، به جای شکستن، محکم‌تر شود… و آن‌چنان در وجودش بِدَم تا در او زینبی دیگر متولد شود که اگر در مسیر ولایت تیغی هم به پایش نشست، به یاد لبخند امامش، فریاد زند: «ما رَایتُ اِلاّ جَمیلاً...» ولادت باسعادت (سلام الله علیها) و روز پرستار مبارک باد. 💚 اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 💚 https://eitaa.com/joinchat/2935292147C1e0d37a390
▪️فرارسیدن سالروز شهادت عقیله‌ی بنی‌هاشم ،ثانیةالزهراء ، امينةالله ، عالمة غير معلمة ، کبری سلام الله علیها را به محضر علیه‌السلام و شما بزرگواران تسلیت و تعزیت عرض می‌نماییم▪️
عشق و محبت به امام را باید از زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آموخت. لحظه‌ای نشد از حسینش جدا شود. نشد روزی بر کبری سلام‌اللّه‌علیها بگذرد که حسینش را نبیند. اصلا شرط ازدواجش با جناب عبدالله بن جعفر همین بود که اجازه دهد هر روز حسینش را ببیند. عشق و محبت یعنی این. همیشه ذکر زبان ایشان یا حسین بود تا آن دمِ آخر. چقدر لذّت‌بخش است که انسان از ابتدای زندگی‌اش یک ذکر و یک کلمه روی لبش باشد آن هم نام خود. این درسی است که ، حضرت زینب سلام‌اللّه‌علیها به ما و شما محبّین اهل بیت علیهم‌السّلام می‌دهند.
50.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔 ◀️ روضه - مانند شمع، قصه‌اش از سر تمام شد ️◾️ویژه (س) 🎤 حاج مهدی رسولی
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلاهایی که زمینه جذب ثروت را در زندگی ما فراهم می‌کنند! ویژه وفات سلام‌الله‌علیها ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
「🥰」 هر کسی که ساخٺ سبک زندگی را زن اگر باشد یقیناً مرد میدان می شود (س) 🌸 🎊
📌 ایستادگی به پای امام زمان... ▫️ من شاهد تمام زجرهایت که نه، صبر زیبایت، ای حضرت صبر! ای دختر علی! بوده‌ام. آن هنگام که چون شبیه‌ترین مردم به حیدر کرار، قدم به کاخ نفرین‌شدهٔ «ابن زیاد» گذاشتی و در اوج اقتدار، مانند فاتحی استوار قدم برداشتی و با غروری زهراگونه، در جواب آن ملعون که گفت: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ ▪️ فریاد برآوردی: ما رایت الا جمیلا (به جز زیبایی هیچ ندیدم)، با تو بودم. حتی آنجا که بر دروازهٔ کوفه خطبه خواندی و همان‌ها که روزی، دنیا و آخرتشان را از علی گرفته بودند و به هنگام یاری‌اش از همه غریبه‌تر بودند، بر سر خود فریاد زدند که خدایا علی بازگشته و بر منبر رفته است، با شما بودم. ▫️ اما وای و هزاران وای از آن لحظه که روبند از صورت زینب فاطمه گرفته بودند و شما دست بر صورت که مبادا حرم رسول الله در مقابل دیدگان ناپاک آن نانجیبان قرار گیرد، من، گردنبند یادگار مادرت زهرا، هیچ‌گاه تا این حد شما را شبیه مادر ندیده بودم. ▪️ «عبیدالله ابن زیاد»، او که لعنت خداوند تا ابد بر او باد، جام شراب‌به‌دست، قصد وجود امام زمانت، علی ابن الحسین کرد و شما درست به تکرار و شباهت حادثهٔ پشت در و دفاع فاطمه از امام زمانش علی، خود را سپر بلا کردی و فریاد زدی که تا من زنده‌ام، هیچ‌کس حق نگاهی ناپاک بر امامم را نخواهد داشت. ▫️ و من همچنان شاهد این مجلس شوم، از یک طرف و اقتدار علی‌گونهٔ شما از سویی دیگر، بودم. بانوی صبر و مبارزه ، من که نه عالم از شما آموخت که چگونه و تا کجا باید به پای امام زمانش ایستادگی کند. 📝 ؛ ویژه شهادت سلام‌الله‌علیها
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ با تمام قامتم روی سنگ راه پله زمین خوردم... احساس کردم تمام استخوان هایم در هم شکست و دیگر جز نام (س) به لب هایم نمیآمد😖🤲😭 که حضرت را با صدا میزدم و میدیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است... دلم میخواست خودم از جا بلند شوم.. و که از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند... شانه ام را وحشیانه فشار میدادند.. تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس میکردم.. 😖😭🤲 و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمیرفت.. که از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف میزند... مسیر حمله به سمت حرم را بررسی میکردند.. و تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد...👿😡😈 کریه تر از آن شب نگاهم میکرد👁👹 و به گمانم در همین یک سال به قدری خون خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده بود... تماسش را قطع کرد.. و انگار برای جویدن حنجره ام آماده میشد.. که دندانهایش را به هم میسایید و با نعره ای سرم خراب شد _پس از وهابیهای افغانستانی؟!😈😡😏👿 جریان خون به زحمت خودش را در رگهایم میکشاند، قلبم از تپش ایستاده و نفسم بیصدا در سینه مانده بود..😰😖😭 و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت _یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!👿😡😡😈 و همان تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود.. که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم.. و او از همانجا با تیزی زبان جهنمی اش جانم را گرفت _آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!😈😡😏😈👿 قلبم از وحشت...😰😰😰😭😭😭😭
🏴 امان از شام! ☑️ از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:‌ 🔹 سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ▫️ در پاسخ سه بار فرمودند: 🔸 الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: 🗡 ۱. ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. 🩸 ۲. سرهای شهداء را در میان کجاوه‌های [۱] زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم (علیها سلام) نگه‌ داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم چارپایان قرار می‌گرفت. 🔥 ۳. زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. 🎺 ۴. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: 🔹 «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ✡️ ۵. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: 🔹 این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند و امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ⛓ ۶. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. 💥 ۷. ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... 📝 پی نوشت: [۱] چیزی چون سبدی بزرگ و سایبانی بر سر آن که بر پشت اشتر نهند و بر آن نشینند. ⬅️ برگرفته از کتاب تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی 🏷 علیه السلام سلام الله علیها