eitaa logo
نماز سکوی پرواز
468 دنبال‌کننده
8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز سکوی پرواز
🔺ادامه #داستان "برنجِ متبرک"🔺 📌(قسمت دوم) 🔹سپس باز شروع كردند با يكديگر سخن گفتن. ساعتى گذشت ديدم ب
🔺ادامه "برنجِ متبرّک"🔺 📌(قسمت آخر) 🔹چون اين را شنيدم برخاستم و گفتم: عيال من در خانه منتظر است، من بايد بروم و براى آنان افطارى ببرم. همان مردى كه در صدر نشسته بود برخاست و مرا تا دم در بدرقه كرد، از در كه خواستم بيرون آيم يك كيسه برنج به من داد، كيسه كوچكى بود، و گفت: اين برنج خوبى است🤗، ببريد براى خانواده تان. خداحافظى كردم و آمدم بيرون باغ، از دريچه‏ اى كه داخل شده بودم خارج شدم، ديدم داخل همان قبر هستم❗️ و مُرده هم به روى زمين افتاده و دیگر دريچه‏ اى نيست؛ از قبر بيرون آمدم و خشت‏ها را گذارده و خاك ریختم . كيسه برنج را با خود به منزل آورده و طبخ نموديم. 🔸و مدّتها گذشت و ما از آن برنج طبخ می كرديم و تمام نمی شد، و هر وقت طبخ می كرديم چنان بوى خوشى از آن متصاعد می شد كه محلّه را خوشبو ميكرد. همسايه‏ ها می گفتند: اين برنج را از كجا خريده ايد؟ بالاخره بعد از مدّتها يك روز كه من در ♦️منزل نبودم، يك نفر به ميهمانى آمده بود و چون عيال از آن برنج طبخ کرد، عطر آن فضاى خانه را فرا گرفت ميهمان ‏پرسید: اين برنج از كجاست كه از تمام اقسام برنج‏ هاى عنبر بو خوشبوتر است؟ اهل منزل، مأخوذ به حيا شده و داستان را براى او تعريف‏ مى كنند. پس از اين بيان، آن مقدارى از برنج كه مانده بود چون طبخ كردند ديگر برنج تمام شد. 🌹آرى اينها غذاهاى بهشتى است كه خداوند براى مقرّبان درگاه خود روزى می فرمايد.
❗️ایستگاه آخر❗️ بهشت، اِنتهای سفر آنانی است كه از فرامین الهی سرکشی نکرده و از توجه به زينت های دنیا رو گردانده اند و به اصلاح نفس خود مشغول شده‏ اند و ازدیگران سبقت گرفته‏ اند، آتش نهایت سیر کسانی است که تنها به این دنیا دل بسته اند و مقصّرند.
عجیب "مردِ ناشناس" (قسمت اول) علامه حسینی طهرانی قدّس سره مینویسند: 🔺دوستى داشتم از اهل شيراز به‌نام «حاج مؤمن» بسيار مرد صافى ضمير و روشن دل و با ايمان و تقوى بود، و اين حقير از دعاهاى او و استشفاع از او اميدها دارم. 🌷مى‌گفت: خدمت حضرت حجّة بن الحسن العسكرىّ (عجّل الله فرجَه الشّريف) مكرّر رسيده‏ام. 🔸از جمله مى‏گفت: يكى از ائمّه جماعت شيراز روزى به من گفت: بيا با هم برويم به زيارت حضرت علىّ بن موسى الرّضا (عليه السّلام) و يك ماشين دربست اجاره كرد و چند نفر از تجّار همراه او بودند. حركت نموده به شهر قم رسيديم و در آن‌جا يكى دو شب براى زيارت حضرت معصومه (عليها السّلام) توقّف كرديم. و براى من حالات عجيبى پيدا مى‏شد و ادراك بسيارى از حقائق را مى‏نمودم. حركت كرديم به طرف طهران و سپس به طرف مشهد مقدّس. 🔹از نيشابور كه گذشتيم ديديم يك مردى به صورت عامى در كنار جادّه به طرف مشهد مي‌رود و با او يك كوله پشتى بود كه با خود داشت. اهل ماشين گفتند اين مرد را سوار كنيم ثواب دارد، ماشين هم جا داشت. ماشين توقّف كرده چند نفر پياده شدند و از جمله آنان من بودم، و آن مرد را به درون ماشين دعوت كرديم. قبول نمى‏كرد، تا بالاخره پس از اصرار زياد حاضر شد سوار شود به شرط آن‌كه کنار من بنشيند و هر چه بگويد من مخالفت نكنم. 🌿سوار شد و پهلوى من نشست، و در تمام راه براى من صحبت مي‌كرد و از بسيارى از وقايع خبر مى‏داد و حالات مرا يكايك تا آخر عمر گفت. و من از اندرزهاى او بسيار لذّت می بردم و برخورد به چنين شخصى را از مواهب بزرگ پروردگار و ضيافت حضرت رضا (عليه السّلام) دانستم. تا كم كم رسيديم به قدمگاه و به موضعى كه شاگرد شوفرها از مسافرين «گنبدنما» مي‌گرفتند.‌ همه پياده شديم... ✍این داستان ادامه دارد...
نماز سکوی پرواز
#داستان عجیب "مردِ ناشناس" (قسمت اول) علامه حسینی طهرانی قدّس سره مینویسند: 🔺دوستى داشتم از اهل شير
"مردِ عجیب" (قسمت دوم) موقع 🥘غذا بود، من خواستم بروم و با رفقای خود كه از شيراز آمده‏ايم و تا بحال سر يك سفره بوديم غذا بخورم. 🔹گفت: آنجا مرو! بيا با هم غذا بخوريم. من خجالت كشيدم كه دست از رفقاى شيرازى كه تا به حال مرتباََ با آن‌ها غذا می خورديم بردارم و یکباره ترك رفاقت نمايم، ولى چون ملتزم شده بودم كه از حرف‌هاى او سرپيچى نكنم لذا بناچار موافقت نموده، با آن مرد در گوشه‏ اى رفتيم و نشستيم. 🌿از خرجين خود دستمالى بيرون آورد، باز كرده گويا نان تازه در آن بود با كشمش سبز كه در آن دستمال بود، شروع به خوردن كرديم و سير شديم؛ بسيار لذّت بخش و گوارا بود. 🔸در اينحال گفت: حالا اگر می خواهى به رفقاى خود سرى بزنى و تفقّدى بنمائى عيب ندارد. من برخاستم و به سراغ آن‌ها رفتم و ديدم در كاسه‏ اى كه مشتركاً از آن می خورند خون است و كثافات، و اين‌ها لقمه بر ميدارند و می خورند و دست و دهان آن‌ها نيز آلوده شده و خود اصلا نمی دانند چه می كنند؛😱 و با چه مزه‏ اى غذا می خورند. هيچ نگفتم، چون مأمور به سكوت در همه احوال بودم. به نزد آن مرد بازگشتم. ❗️گفت: بنشين، ديدى رفقايت چه می خوردند؟ تو هم از شيراز تا اينجا غذايت از همين چيزها بود و نمی دانستى؛ غذاى حرام و مشتبه چنين است. از غذاهاى قهوه خانه‏ ها مخور؛ غذاى بازار كراهت دارد. ♻️گفتم: إن شاء الله تعالى، پناه می برم به خدا. گفت: حاج مؤمن! وقت مرگ من رسيده، من از اين تپّه می روم‏ بالا و آنجا می ميرم. اين دستمال بسته را بگير، در آن پول است، صرف غسل و كفن و دفن من كن. و هر جا را كه آقاى سيّد هاشم صلاح بداند همانجا دفن كنيد. (آقاى سيّد هاشم همان امام جماعت شيرازى بود كه با او به مشهد آمده بودند.) ‼️گفتم: اى واى! تو می خواهى بميرى؟! گفت: ساكت باش! من می ميرم و اين را به كسى مگو. سپس رو به مرقد مطهّر حضرت ايستاد و سلام عرض كرد و گريه بسيار كرد و گفت: ... ✍این داستان ادامه دارد...
🌹فرق قبض روح مومن و کافر🌹 🔹وقتی عزرائیل برای قبض روحِ بنده مومن می آید و او را به علت اُنس با فرزندان و بستگان و اَرحام و متعلّقات، در حرکت به آن عالم سنگین می بیند و مومن در پذیرش قدری تاَنّی(مکث) و تامّل دارد، آن ملک مقرّب نزد پروردگار ربّ وَدود بر می گردد و علّت تاَنّی مردِ مومن را عرض می کند، خطاب میرسد بر کف دستت بنویس "بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ" و نشانش بده. 🔸عزرائیل بر کف دست راست خود مینویسد بسم الله الرحمن الرحیم و آن را به مومن نشان میدهد 🌿که ناگاه مومن خود را در عالم دیگر در بحبوحات بهشت(اوج نعمت های بهشتی) می بیند، و کیفیت و (سکرات) مرگ خود را اِدراک نمیکند. این حال مومن است. 😱اما پناه به خدا از سکرات کافر؛ 🔺یک عمر در جهت مخالف باعالم حیات گام برداشته 🔺و برای زخارف و زینتهای دنیا عُمر خود را تباه کرده 🔺برای جاه و اعتبار، ساعات ودقایق هستی خود را سپری نموده، 🔺پروردگار رحیم ومهربان خود را در بوته نسیان سپرده 🔺و بادشمنان خدا گرایش و نقد عمر را باخته ◾️در این حال هر یک از این تعلّقات مثل زنجیری آهنین که دل او را به خود بسته اند ؛ او را به سوی خود میکشند، ◾️هزاران تعلّق با هزاران زنجیر ؛ کجا میتواند به آسانی کوچ کند؟ اگر تمام ذرّات و سلول های بدنش را ریش ریش کنند باز حاضر نمیشود با اختیار برود، اینجاست که خطاب میرسد: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ. ثُمَّ الجَحیمَ صَلُّوهُ (او را بگیرید و به غل و زنجیر بکشید و در آتش بیَندازید) او را به عالم تاریک و غربت می برند.
🌹پای نصیحت امیرالمومنین علیه السلام... ((آماده مرگ باشید و مستعدّ و مجّهز گردید، خداوند شما را رحمت کند؛ بانگ رحیل در میان شما سر داده شده است. 🌿و اعتماد و دلبستگی خود را به دنیا کم کنید، و به سوی خدا با آنچه در نزد شماست از اعمال صالحه و توشه های پسندیده منقلب گردید؛ چون در روبروی شما گردنه ای است سخت، و منازلی است مخوف(ترسناک) و هولناک که ناچار باید بر آنها وارد شد و در آنجا اقامت جسته و درنگ نمود. 🔹و بدانید که مرگ به شما نظر انداخته و دائما این نظر به سوی شما نزدیک میشود، و مثل آنکه شما در چنگالهای مرگ گرفتارید و آن چنگالها در شما فرو رفته است... ❗️پس علاقه و محبت دنیا را ببرید و ریشه آن را در وجود خویش نابود کنید، و به توشه تقوا اعتماد کرده و از آن کمک بجویید‌))
نماز سکوی پرواز
#داستان شگفت انگیز "خواب عجیب" (قسمت اول) ✍مرحوم علامه آیت الله حسینی طهرانی قدّس سّره مینویسند: 🔺یک
ادامه "خواب عجیب" (قسمتِ دوم) ...در خواب دیدم شخصی که محاسنِ قرمزِ حنایی داشت نزدِ من آمد و لطف بسیار کرد و گفت: میخواهی برویم با هم گردش کنیم؟ ❗️گفتم: بسیار خب! با هم حرکت کردیم، مرا دور تا دور کره زمین حرکت داده به صورت پرواز در بالای هر شهری تمامِ اَفرادِ آن شهر را می دیدم و خوب وبدِ آن ها را میشناختم. 🔹و از دریاها و اقیانوسها عبور کردیم و به زیارت قبر حضرتِ رسول و صدیقه کبری واَئمه بقیع علیهم السلام رفتیم و پس از آن به زیارت نجف اشرف و کربلا معلّی و ائمه کاظمین و سامراء علیهم السلام مشرف شدیم🤗. آن مرد در هرجا برای من زیارتنامه میخواند، و مطالبی عجیب برای من نقل میکرد و در بین راه ها دائما با من مشغولِ تکلّم بود. 🔸من از بسیاری از حالات بزرگان و اَرحام و عاقبت امر آنها سوال میکردم و پاسخ میگفت: و از حالات بسیاری از مُردگانِ از اَجداد واَرحام و بزرگان سوال میکردم و همه را یک به یک جواب میداد. 🌿سپس ما را به آسمانها بُرد و به ملاقات فرشتگان و اَرواحِ اَنبیاء و اولیاء مشرف شدیم، و در بهشت ها گردش کردیم و انواع و اقسام نعمت های بهشتی را ملاحظه کردیم؛ چیزهایی که قابل توصیف نیست. و از روی جهنّم در یک چشم به هم زدن عبور کردیم‌ ... ✍این داستان ادامه دارد...
🌹رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: 🔹در آن هنگامی که مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم، دیدم در آنجا زمین های بسیاری را که سفید و روشن افتاده و هیچ در آنها نیست، ولیکن فرشتگانی را دیدم که بَنا می سازند، یک خشت از طلا و یک خشت از نقره، و چه بسا دست از ساختن برمیدارند. ⁉️من به آن فرشتگان گفتم: به چه علّت شما گاهی مشغولِ ساختن میشوید و گاهی دست بر میدارید؟ 🌿فرشتگان گفتند: وقتی که نفقه ما برسد ما می سازیم و وقتی که نفقه ای نمیرسد دست بر میداریم و صبر میکنیم تا آنکه نفقه برسد. ❓رسول خدا به آن فرشتگان گفتند: نفقه شما چیست؟ ☘گفتند: نفقه ما گفتار مومن است در دنیا، که بگوید :سُبحانَ الله و الحمدُلله و لااِلهَ الّاالله و الله اکبر 🌱پس چون مومن بگوید، ما بنا میکنیم؛ و زمانی که از گفتن دست بردارد ما نیز باز می ایستیم.
🌹رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: 🔹در آن هنگامی که مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم، دیدم در آنجا زمین های بسیاری را که سفید و روشن افتاده و هیچ در آنها نیست، ولیکن فرشتگانی را دیدم که بَنا می سازند، یک خشت از طلا و یک خشت از نقره، و چه بسا دست از ساختن برمیدارند. ⁉️من به آن فرشتگان گفتم: به چه علّت شما گاهی مشغولِ ساختن میشوید و گاهی دست بر میدارید؟ 🌿فرشتگان گفتند: وقتی که نفقه ما برسد ما می سازیم و وقتی که نفقه ای نمیرسد دست بر میداریم و صبر میکنیم تا آنکه نفقه برسد. ❓رسول خدا به آن فرشتگان گفتند: نفقه شما چیست؟ ☘گفتند: نفقه ما گفتار مومن است در دنیا، که بگوید :سُبحانَ الله و الحمدُلله و لااِلهَ الّاالله و الله اکبر 🌱پس چون مومن بگوید، ما بنا میکنیم؛ و زمانی که از گفتن دست بردارد ما نیز باز می ایستیم.
478.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️چرا اولیاء خدا ترس و اندوه ندارند 🔸ألا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون (یونس آیه ۶۲) 《آگاه باشيد كه براى اولياى خدا هيچگونه ترس و اندوهى نيست》 🔹خوف و هَراس، براى انسان نسبت به چيزى پيدا ميشود كه مورد نظر و علاقه اوست و در زمان آينده احتمال فقدان او را ميدهد و ميترسد كه از دستش برود. 🔹حُزن و اَندوه، براى انسان نسبت به چيزى پيدا ميشود كه مورد علاقه و نظر بوده و در زمان گذشته از دست داده است و بر اثر فقدان او محزون و اندوهگين ميگردد. ❗️تمام افراد بشر چون مُبتلا به تعلّقات مادّى و اعتباريّات زندگى دنيوى هستند و روى مصلحت انديشیها و آرزوهاى تخيّلىِ خود اَساسِ حيات خود را استوار مینمايند، پيوسته در خوف و اندوه بسر مىبرند 🌿امّا اولياى خدا كه به مرحله خلوص رسيده اند، دامان خود را از اين تعلّقات تكان داده و تغيير و تبديل زمان و مكان و آثار ديگر مادّه روى افكار آنان اثر نمیگذارد. 🌿آنها به منزله دريا شده اند، وجودشان وسيع گرديده و از محدوديّت عبور كرده اند. 🌊اگر كسى از دريا مقدار آبى بردارد يا مقدار آبى به آن بريزد، در كيفيّت آب و كمّيّت آن تغييرى حاصل نمیشود. 📚«معادشناسی» ج ۲ ص ۶۱ و ۶۲ با تلخیص
🔺انتقال از خانه آباد به خرابه سخت است...🔺 🌿امام حسن مجتبی علیه السلام دوستی داشتند که شوخ و مزّاح بود و چند مدتی بود که خدمت آن حضرت نرسیده بود. روزی به محضر آن حضرت مشرّف شد. ⁉️حضرت فرمودند: حالت چطور است؟ عرض کرد: یابن رسول الله! روزگار خود را می گذرانم بخلاف آنچه خودم میخواهم و بخلاف آنچه خدا میخواهد و بخلاف آنچه شیطان میخواهد❗️ 🔸امام حسن علیه السلام خندیدند فرمودند: چگونه است این حال؟ عرض کرد: به جهت آنکه خداوند عزّ وجلّ دوست دارد که اطاعتش بنمایم و ابداََ معصیتش را بجا نیاورم و من اینطور نیستم😔. و 😈شیطان دوست دارد که معصیت خدا را بجا آورم و ابداََ اطاعتش نکنم ومن اینطور نیستم. و من خودم دوست دارم که هرگز نمیرم و اینطور نیستم. 🤚در این حال مردی برخاست و عرض کرد: یابن رسول الله! چرا مرگ برای ما ناخوشایند است؟ و ما آن را دوست نداریم؟ 💠حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: به علّت آن که شما آخرت خود را خراب و دنیای خود را آباد کردید، بنابر این ناگوار دارید که از عمران و آبادی به خرابی منتقل شوید.
📝 شـنـاسـنـامـه ❗️كاری كنيد كه‌ فعليّت‌ِ شما خوب‌ باشد و كارنامۀ قبولی بدست‌ِ شما آيد. 🔺در آن‌ موقع‌ شناسنامۀ شما را عوض‌ می‌كنند و اِسم‌ِ دگری برای شما می‌گذارند؛ كاری كنيد كه‌ آن‌ اسم‌، مؤمن‌ و صالح‌ و متّقی باشد نه‌ كافر و طالح‌ و متجرّی. 🔸اگر به‌ طريق‌ اوّل‌ باشد آن‌ درنگ‌ پيوسته‌ توأم‌ با سرور و نشاط‌ و بهجت‌ و لذّت‌ خواهد بود. 🔹و اگر بطريق‌ دوّم‌ باشد آن‌ اِقامت‌ مشحون‌ به‌ انواع‌ گرفتاريها و اندوه‌ها و مرارت‌ها خواهد بود. ، ج۱، ص۲۷۷