✨✨✨✨✨✨
⭐️در یکی از دعاهای ماه رجب میخونیم:
🍂اللّهم اِنّی اَسئَلُکَ صَبرَ الشّاکرین لَک... 🍂
⚡️ صبر شاکران، مقام بسیار بالاییه. یعنی انسان به درجه ای برسه که نه تنها بر شرایط سخت، صبر کنه، بلکه بخاطر اون شرایط و مشکل، خدارو شکر هم بکنه.
🍁 و این مقام، نتیجه معرفت به خدای سبحانه.
اگر انسان بدونه که هر چه از جانب خداوند برسه، با همه ی سختیهاش، حتما خیر و رشدی برای انسان داره، اونوقت بخاطر اون سختیها خدارو شکر میکنه.
❌ درست مثل مریضی که میدونه هر دارو و نسخه ای که دکترش بهش میده، با همه ی تلخی و زحمت، حتما سلامتی براش داره، بنابراين بخاطر داروهای تلخ و دردآور نیز از دکترش تشکر میکنه.
✅ یعنی هم صبر میکنه بر مصرف داروهای سخت و هم شکر.
#دعای_ماه_رجب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡عاشقان وقت #نمازاست:
🕌بانگ ملکوتی وزیبای اذان با صدای استادروح الّله #کاظم_زاده به وقت نیا یش خداوند
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶️ چرا دعاهام مستجاب نمیشه؟!
🎙آیت الله فاطمی نیا ره
بسیار اثرگذار و قابل استفاده
خداوند در آسمان هفتم، فرشته اى گماشته است كه به آن، «#داعى» گويند.
☘چون ماه رجب فرا رسد، آن فرشته هر شبِ آن ماه را تا صبح، ندا مى دهد:
☘«خوشا بر ذاكران! خوشا بر طاعت كنندگان!». خداوند نيز مى فرمايد: «من، همنشين كسى هستم كه با من، همنشين باشد و مطيع كسى هستم كه اطاعتم كند و آمرزنده كسى هستم كه از من آمرزش بخواهد. ماه، ماه من است و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من. هر كه مرا در اين ماه بخواند، پاسخش مى گويم و هر كه از من[چيزى] بخواهد، عطايش مى كنم و هر كه از من هدايت جويد، راهنمايش خواهم بود. اين ماه را رشته اى(ريسمانى) بين خودم و بندگانم قرار داده ام. هر كس به اين رشته(ريسمان) چنگ زند، به من مى رسد».
(پيامبر_اکرم صلى الله عليه و آله)
📚 الإقبال، ج۳، ص۱۷۴
يَامَنْسَمافِيالْعِزِّ🌱
فَفاتَنَواظِرَالاَْبْصارِ،وَدَنا
فِيالُّلطْفِفَجازَهَواجِسَالاَْفْكارِ...
اے آنكه در عزت چنان بالاست،
كه از ديدگاه چشمها فراتر است؛
و در لطف چنان نزديک است
که از آنچه در ذهنها
و افکار خطور میكند،
گذشته است...
#ماهعاشـقی
#ماه_رجب
12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️ کلید باران
🔻مرحوم آیتالله حاج آقا نصرالله شاه آبادی:
🔹یکی دو روز همه با هم این #نمازاستغفار را بخوانند، یقیناً باران می آید من این را تجربه کرده ام. من احتمال قوی می دهم هنوز سر از سجده بر نداشته اید باران خواهد آمد چون قول خداست
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۸
و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود..
که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید..
_زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!
از آیینه دیدم قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود،..
چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید...
او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید...
چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود
که با صدایی آهسته پرسیدم
_الان کجاییم سعد؟
دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد
_تو جاده ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم چشمانم روی نرمی شانه اش گرم میشد
که حس کردم کنارم به خودش میپیچد...
تا سرم را بلند کردم،
روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را
چنگ میزند
که دلواپس حالش صدایش زدم.
مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط
از درد ناله میزد،..
دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد
_نازنین به دادم برس!
تمام بدنم از ترس میلرزید..
و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است
که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد.
بلافاصله در را #ازسمت_سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد..
و مضطرب از من پرسید..