📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش
#پارت76
سيد روح الله ميرصانع:
از بالاترين ويژگي هاي آقا هادي كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله
را يكشبه طي كند طهارت دروني او بود.
بر خلاف بسياري از انسان ها كه ظاهر و باطن يكساني ندارند، هادي بسيار
پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاكي بود. حرفش را ميزد و اگر اشكالي در
كار خودش ميديد، سعي در برطرف نمودن آن داشت.
يادم هست اواخر سال 1390 آمد و در حوزه ي كاشفالغطا نجف مشغول
تحصيل شد. بعد از مدتي كار پيدا كرد و ديگر از شهريه استفاده نكرد.
آن اوايل به هادي گفتم: نميخواي زن بگيري؟
ميخنديد و مي ً گفت: نه، فعلا بايد به درس و بحث برسم.
سال بعد وقتي درباره ي زن و زندگي با او صحبت ميكردم، احساس كردم
بدش نميآيد كه زن بگيرد. چند نفر از طلبه هاي هم مباحثه با هادي متأهل
شده بودند و ظاهراً در هادي تأثير گذاشته بودند.
يك بار سر شوخي را باز كرد و بعد هم گفت: اگر يه وقت مورد خوبي
براي من پيدا كردي، من حرفي براي ازدواج ندارم.
از اين صحبت چند روزي گذشت. يك بار به ديدنم آمد و گفت:
ميخواهم براي پياده روي اربعين به بصره بروم و مسير طولاني بصره تا كربلا
را با پاي پياده طي كنم.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@namazshab