eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.7هزار دنبال‌کننده
56 عکس
40 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) دست‌های مهدی رو شستم بردم تو اتاق خودش ، رو کردم به زهرا _دختر خوبی باش حرف مامان رو گوش کن مواظب مهدی باش من برم آشپزخانه رو تمیز کنم، تا منم بعد از ظهر شما رو ببرم پارک آخ جون گفت و پرید بالا پایین نگاهشو داد به مهدی _بیا ساکت باشیم که مامان ببرمون پارک لبخندی به شیرین زبونی‌ زهرا زدم و در اتاق رو بستم اومدم آشپزخانه رو تمیز کردم برگشتم پیش سوسن _عه لباسهاتو درآوردی _آره پوشیدم ببینم بهم میاد، آبجی به نظرت مامان برای مراسم عقد ما میاد؟ _آره چرا نیاد _تو اینجوری میگی که به من دلداری بدی اون هوشنگی که من می‌شناسم بدجنس‌تر از این حرفاس که اجازه بده مامان بیاد ایران از طرفی کلی باید پول بلیط بده هوشنگ از این پولها برای من خرج نمیکنه _من به علی گفتم که هوشنگ هزینه اومدن به ایران رو نمیده علی هم با مامان صحبت کرد گفت هزینه بلیط رفت و برگشتتون رو خودم میدم مامانم خیلی خوشحال شد و تشکر کرد لبخند پهنی زد و کشدار گفت _راست میگی آبحی وای که شما زن و شوهر چقدر خوبید من چند روزه ماتم گرفتم میگم مامان پول نداره هوشنگم بهش نمیده پس سر عقد من نیست دستم را گذاشتم روی شونه‌اش _کارت رو بسپار به خدا، خدا خودش جور می‌کنه سوسن دستاشتو مشت کرد سرش رو گرفت رو به آسمون _الحمدالله شُکراً شُکرا، خدایا شکرت که با عنایت تو همه چی داره به خوبی پیش میره... .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _آفرین سوسن جان همیشه شاکر خدا باش صدای زنگ گوشیم بلند شد گوشی رو از روی اُپن برداشتم صفحه اش رو نگاه کردم، رو کردم به سوسن _پاشو بیا مامانه سوسن سریع اومد کنارم ایستاد دکمه تماس رو زدم _سلام مامان جون خوبی؟ با صدای گرفته‌ای که معلومه خیلی گریه کرده جواب داد _نه سحر جان بیچاره شدیم بدبخت شدیم خواهرت به خاک سیاه نشست مضطرب و نگران پرسیدم _چرا مامان، چی شده؟ _سیاوش مُرد شوهر خواهرت مُرد ناخواسته لحظه مرگ سیاوش که تو خواب دیده بودم جلوی چشم‌هام مجسم شد و مجدد وحشت همون موقع به جونم افتاد دست‌هام شروع کرد به لرزیدن نه به خاطر فوت شوهر خواهرم بلکه به خاطر اون وضعیتی که تو خواب دیدم که چه جوری جون داد زبونم بند اومد نتونستم با مامانم حرف بزنم مامانمم مکرر از پشت گوشی میگه _سحر جان، سحر خوبی مادر؟ تو چِت شد؟ صدای گریه‌ش بلند شد و ادامه داد _به خودت مسلط باش مادر سوسن دستش رو دراز کرد _آبجی گوشی رو میدی گوشی رو دادم به سوسن دیگه طاقت ایستادن ندارم نشستم کنار اُپن صدای سوسن رو میشنوم که میگه _مامان سیاوش مُرد _سارا حالش چطوره؟ _چرا مرد؟ _ای وای حتما بازم در مشروب خوردن زیاده روی کرد ،آره؟ ببین بی‌شعور چه جوری با ندونم کاریش خواهرمون رو بد بخت کرد با شنیدن این حرف از سوسن دیگه مطمئن شدم که اونچه که در خواب دیدم به سر سیاوش بدبخت اومده سوسن ادامه داد _فکر نمی‌کنم بتونه صحبت کنه سحر خیلی حالش بد شد اگه اجازه بدی مامان ما خودمون بهت زنگ بزنیم فعلاً خداحافظ، _باشه باشه حتماً از حال سحر بهت خبر میدم‌... .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli . کپی حرام جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _فکر نمی‌کنم بتونه صحبت کنه مامان سحر خیلی حالش بد شد اگه اجازه بدی ما خودمون بهت زنگ بزنیم _باشه چشم حتماً از حال سحر بهت خبر میدم سوسن تماس رو قطع کرد فوری رفت توی آشپزخانه یه لیوان آب قند درست کرد آورد لیوان رو گذاشت در دهنم صدای نگرانش به گوشم خورد _آبجی بخور نمی‌تونم بخورم ولی برای اینکه سوسن رو آروم کنم به هر زحمتی بود کمی ازش خوردم _چی شد آبجی یعنی انقدر فوت سیاوش ناراحتت کرد با زحمت همه قدرتم رو جمع کردم _ ناراحت مرگ ناگهانی سیاوش و بی سرپرستی سارا هستم اما بدی حالم به خاطر اینه که من چهار سال پیش خواب جون دادن سیاوش را دیدم سوسن نمی‌دونی چقدر وحشتناک جونش رو گرفتن واای که اگر گناهکاران بدونن وقتی گناه کبیره انجام میدن انقدر باید سخت جون بدن هیچ وقت سمت این کارهای ممنوعه نمیرفتن _مگه چه خوابی دیدی که تو را اینجوری کرده سر تکون دادم _وحشتناک سوسن جان خیلی وحشتناک _میشه برام بگی؟ _بزار یه کم حالم جا بیاد چشم سوسن یه بالشت برام آورد _آبجی دراز بکش سرم رو گذاشتم روی بالش و دراز کشیدم چشم‌هام رو گذاشتم روی هم همون صحنه اومد جلوی نظرم به خودم لرزیدم و نشستم سوسن دستش رو گذاشت روی دستم _چرا داری میلرزی آبجی تو رو خدا خوب شو من دارم میترسم صدای زنگ خونه بلند شد سوسن ایستاد قدم برداشت به سمت آیفون رو کرد به من _آبجی مرضیه خانمه در رو باز کنم؟ _آره عزیزم باز کن گوشی رو برداشت _سلام مرضیه خانم بفرمایید دکمه آیفون را زد رفت استقبال مرضیه صدای سلام و احوالپرسی شون به گوشم خورد سوسن گفت _چه خوب شد اومدید... 👇👇 .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) سحر حالش خوب نیست _ای وای چرا الان کجاست؟ _کنار آشپزخانه دراز کشیده مرضیه اومد بالا سرم _سلام سحر جان چی شده چرا اینطوری شدی تو؟ _شوهر خواهرم از دنیا رفت _متاسفم تسلیت میگم خدا بیامرزدش می‌خوای کمکت کنم بشینی سرم رو تکون دادم _آره بازوم رو گرفت خودمم کمک کردم نشستم مرضیه نگاهش رو داد به من _انا لله و انا الیه راجعون همه از خداییم و به سوی خدا برمی‌گردیم از دست دادن نزدیکان واقعاً سخته ولی باید صبور باشی یه نگاه بنداز به سوسن ببین چه رنگ و رویی کرده تو الان باید زنگ بزنی به سارا روحیه بدی مطمئناً خواهرت منتظر تلفن توئه زنگ بزن بهش به خدا امیدوارش کن _مرضیه جان اونا به خدا اعتقادی ندارن _خیلی خوب به آینده امیدوارش کن با هر زبونی که می‌تونی تلاش کن که آرومش کنی _باشه _گوشیت رو بیارم بهش زنگ بزنی نه الان نمیتونم بذار یه کم حالم جا بیاد بعد زنگ میزنم _اصلا ازت انتظار این همه بی طاقتی رو نداشتم _مرضیه جان یادته من تو مسجد بودم حالم خراب شد بردنم بیمارستان _آره یادمه _من اونشب خواب همچین روزی رو دیده بودم، خوابم رو که برات گفتم _نه از خوابت بی اطلاعم یا اگر هم گفتی من یادم رفته نفس عمیقی کشیدم و چیزی اونشب توی خواب دیده بودم برای مرضیه تعریف کردم، سوسن که با دقت به حرفهای من گوش میداد پرسید _آبجی مگه نمیگن انسانها خودشون مسیرشون رو انتخاب میکنند نگاهم رو دادم به سوسن _چرا دقیقا همینطوره _پس چرا اتفاقی که چهار سال بعد افتاده رو بهت نشون دادن و الانم دقیقا همونطوری شده کمی جا به جا شدم.. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) سوسن جان خداوند حکیم و علیمه یعنی میدونه بنده اش چه راهیو انتخاب میکنه وگر نه ماها رو برای مسیر انتخاب آزاد گذاشته مرضیه نگاهش رو داد به من _انگار حالت بهتر شد میتونی به سارا زنگ بزنی؟ _آره میتونم رو کرد به سوسن _گوشی خواهرت رو بیار بهش بده یه زنگ بزنه به سارا تسلیت بگه سوسن گوشی را از روی اُپن برداشت رو کرد به من _آبجی شماره سارا رو برات بگیرم _بگیر عزیزم شماره رو گرفت و گوشی رو داد به من بعد از خوردن چند بوق سارا با صدای گرفته از گریه جواب داد _ای وای سحر دیدی بدبخت شدم دیدی سیاه بخت شدم با دوتا بچه چه خاکی به سرم بریزم ایکاش اینی که تو شکممه خودش بمیره اگرم نمیره من میرم سقطش می‌کنم بچه بی بابا رو من چطوری بزرگ کنم می‌خوام جوابش رو بدم اما بغض گلوم رو گرفته به هر سختی هست با صدای گرفته‌ جواب دادم _عزیزم شریک غمت هستم صبور باش همه چی درست میشه _چی درست میشه شوهرم رو بردن آماده کنن برای قبرستون کجاش درست میشه آی سیاوشم سحر _جانم _ پاشو بیا اینجا سحر ، به علی آقا بگو بلیط بگیره بیاد اینجا از ملیسا نترسین اونم الکساندر با یه دختر دیگه دوست شده رگش رو زده دیشب تو بیمارستان تموم کرده هیچ خطری تهدیدتون نمی‌کنه سوسن رو بردار با علی آقا بیاید با شنیدن خبر خودکشی ملیسا حالت شوک بهم دست داد با صدای بریده بریده گفتم چی میگی سارا.... .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _آره باور کن، ما هم الان فهمیدیم مامان زنگ زد به دایی گفت بلند شو بیا سیاوش از دنیا رفت که صدای گریه دایی از پشت گوشی بلند شده و گفته ملیسا دیشب رگهای هر دو دستش رو زده، تا فهمیدن بردنش بیمارستان اما به دلیل خونریزی زیاد از دنیا رفته _آخی بیچاره دایی و زن دایی اون رو ولش کن شوهر جوون من رو بگو که مثل گل جلوی چشمام پرپر شد اگر بودی میدیدی که دخترم چطوری بالای سر باباش زجه میزد دلت کباب میشد _ان شاالله خدا بهت صبر بده، عزیزم _سحر جان فوت سیاوش رو به علی آقا گفتید، خبر داره _نه هنوز نگفتم، بیاد خونه بهش میگم _باشه هر وقت صلاح دونستی بگو، فقط خیلی زود بیا که حضورت برام قوت قلبه _باشه عزیزم بعد از خداحافظی تماس رو قطع کردم گوشی رو گرفتم سمت سوسن _بیا بزارش رو اُپن مرضیه رو کرد به من _ببخشید سحر جان سارا گفت که انگار یه خانمی خود کشی کرده اینجوری شنیدم، البته من قصد فال گوشی نداشتم صدای گوشیت بلنده شنیدم _آره دختر داییم با یه پسری که شیطان پرست بوده دوست شده. اونم دختر دایی من ملیسا رو شیطان پرست کرده. بعد پسره با یه دختر دیگه دوست شده ملیسا هم طاقت نیاورده خودکشی کرده و از دنیا رفته _آخی بیچاره چه گناهان بزرگی انجام داده. اول دوستی با نامحرم بعد شیطان پرستی آخرشم خودکشی آدم چی بگه !!ما که دعا می‌کنیم خدا از تقصیراتش بگذره دستم رو گرفتم رو به آسمون _ان شاالله _حالا شما می‌خواین برید کانادا _والا چی بگم اگه شرایط کاری علی ردیف باشه حتماً میریم اگرم نتونه که دیگه مجبورم چند روز بگذره بعد برم... .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _درست میگی حق با توئه سحر جان اگه اجازه بدی من دیگه برم _پس چرا انقدر زود تو همین الان اومدی؟ _دلم برات تنگ شده بود گفتم یه دقیقه بیام ببینمت و برم ، امشب مهمون داریم مجبورم که برم حالا ان شالله برو کانادا و بیا بعد یه روز میام سر فرصت بشینیم با هم صحبت کنیم _باشه عزیزم مزاحمت نمی‌شم مرضیه خداحافظی کرد رفت سارا رو کرد به من _آبجی یعنی خواستگاری من امشب به هم می‌خوره با این حرفش رفتم تو فکر چیکار کنیم بگم بیان که اصلاً حوصله ندارم بگم نیان این بچه کلی از دیروز به خودش رسیده لباس تهیه کرده سوسن نگران پرسید _چی شد آبجی چیکار کنیم؟ _نمی‌دونم سوسن جان خودمم موندم بذار به علی بگم اون همیشه تصمیم های خوبی می‌گیره سوسن بدون اینکه من بگم فوری گوشی رو از روی اُپن برداشت گرفت سمتم _بیا آبجی می‌خوای زنگ بزنی گوشی رو ازش گرفتم تبسمی بهش زدم شماره علی رو گرفتم بعد از چند بوق جواب داد _سلام سحر جان خوبی؟ _سلام خیلی ممنون _چی شده چرا صدات گرفته است _شوهر سارا امروز بر اثر ایست قلبی از دنیا رفته _عه واقعا؟ _البته من خودم میگم ایست قلبی چون که متاسفانه در حال خوردن مشروب از دنیا رفته با لحن ناراحتی گفت _ مطمئنی که بر اثر مشروب بوده _آره علی جان من خودم تو خواب دیدم _خوبی سحر؟ می‌دونی داری چه حرفی می‌زنی _ حالا تو بیا من برات میگم من مطمئنم بر اثر مشروب خوری مرده _استغفرالله ربی و اتوب الیه دیگه نگی این حرف رو سحر، خدا بیامرزدش عمرش تموم شده مرده تمام _باشه علی جان حالا یه مسئله دیگه امشب خواستگاری سوسنه با توجه به اینکه این بنده خدا فوت کرده ما چیکار کنیم مکثی کرد و جواب داد... .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _اگه نظرم رو بگم ناراحت نمیشی؟ _این چه حرفیه می‌زنی علی جان اولاً با شناختی که من از تو دارم همیشه بهترین پیشنهادات و نظرات رو داشتی دوماً خودم دارم ازت نظر می‌خوام دیگه چرا باید ناراحت شم _من میگم بزار خواستگاری سوسن انجام بشه منم الان شرایط رفتن به کانادا رو ندارم یک ماه دیگه می‌تونم بیام البته اگه بخوای همین الان برنامه‌های تو رو جور می‌کنم با سوسن برید و چند روز بمونید و برگردید اما اگه بخوای منم بیام من یک ماه دیگه می‌تونم بیام ولی خواستگاریِ سوسن بذار انجام شه حالا مراسم بعدیش رو تا چهلم سیاوش عقب میندازیم _علی جان حالا من یه چیزی بگم تو ناراحت نمی‌شی _نه عشقم چرا ناراحت شم حرفت رو بزن خواستگاری رو باشه امشب انجام بشه ولی یک ماه دیگه خیلی دیره سارا اصلا حال روحیش خوب نیست اگه بشه بلیط من و سوسن رو بگیر بریم چند روز بمونیم و برگردیم بعد شرایط تو که ردیف شد باز میریم بهشون سر می‌زنیم _باشه من براتون بلیط می‌گیرم برید _ممنونم ازت بعد از خداحافظی تماس رو قطع کردم سوسن مکالمه ی من و علی رو شنید خوشحال لبخندی دندون نمایی زد _خدا را شکر پس خواستگاری من امشب انجام می‌شه نفس عمیقی کشیدم _آره _ببخشید آبجی ما خودمون بریم میوه و شیرینی بگیریم یا علی آقا سر راهش می‌گیره میوه‌هایی که تو یخچاله به درد مهمون نمی‌خوره _پیام میدم به علی میگم خودش بخره صدای زنگ گوشیم بلند شد. سوسن گوشیم رو از روی اُپن برداشت گرفت سمتم _بیا آبجی مرضیه ست دکمه تماس رو زدم _سلام مرضیه جان _سلام ببین من برای یه کار مهمی اومده بودم اونجا حال تو رو که دیدم فراموش کردم بهت بگم... .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _جانم چه حرفی بگو _ می‌خوام به خودت بگم تو هم صدای گوشیت بلنده یه جایی برو که سوسن حرفای ما رو نشنوه سوسن که شنید مرضیه چی میگه دلخور گفت _حالا دیگه من نامحرم شدم گوشی رو از دهنم فاصله دادم _نه عزیز دلم تو نامحرم نیستی ولی شاید یه مسئله‌ای هست دوست نداره کسی دیگه‌ای بشنوه اومدم تو اتاق خوابمون درو بستم _جانم، سوسن نمی‌شنوه بگو _شما در مورد خواستگار سوسن چقدر تحقیق کردید، این پسره رو خوب می‌شناسید _عرفان پسر خواهر شریک علی هسن و چون حسن آقا شریک علی، معرفی کرده نه خیلی تحقیق نکردیم _علی آقا که ماشالله خیلی دوراندیشه و به قول خودت همیشه تصمیم‌های خوبی می‌گیره ولی فکر کنم این بار شما رکب خوردید شایدم دایی آقا عرفان این موضوع رو ندونه سحر جان منم خیلی اتفاقی متوجه شدم _خب حالا بگو چی شده _عرفان زن داره _چی میگی مرضیه عرفان بیست و چهار سالشه یعنی یه زن دیگه گرفته _آره یه خانم بیوه همسرشه حالا عقد دائمه یا موقت رو من نمی‌دونم حال من که به خاطر فوت ناگهانی سیاوش خراب هست با شنیدن این حرف واقعاً فشارم افتاد انقدر که نمی‌تونم گوشی رو دستم نگه دارم _مرضیه جان دستت درد نکنه گفتی بزار علی بیاد بهش بگم ببینم چه تصمیمی می‌گیره _سحر انگار حالت بد شد، آره _به نظرت نباید بد بشه اون از اتفاقی که برای شوهر سارا افتاده اینم برای خواستگار سوسن دیگه به نظرت حالی برا من می‌مونه _به خدا شرمندتم گفتم بگم که دیر نشه _کار خوبی کردی اتفاقاً امشب خواستگاری سوسنه کپی حرام⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) هر چقدر که اینها بیشتر با هم آشنا بشن و همدیگرو ببینن محبتشون بیشتر به دل هم می‌افته مخصوصاً سوسن که یه دختز احساسی هم هست خیلی ممنون ازت مرضیه جان تو همیشه به داد من رسیدی و می‌رسی _خواهش میکنم من تو رو مثل خواهر خودم میدونم ببخشید سحر جان از صدات معلومه که انگار فشارت افتاده سوسن رو صدا کن یه آب قند بهت بده حالت جا بیاد خدا رو هم شکر کن که زود فهمیدی می‌دونی اگه بعد از عقد متوجه میشدی، سوسن چه آسیب روحی میدید _آره درست میگی همین الانشم انقدر دلباخته این پسره شده که نمی‌دونم چه جوری بهش بگم. مرضیه تو چه جوری متوجه شدی که عرفان زن داره _دیروز ما خونه زن عموم بودیم موقع خداحافظی که اومدیم بیرون یه ماشین پرشیا نگه داشت یه پسری شبیه همون عکسی که تو بهم نشون دادی گفتی خواستگار سوسن هست از ماشین پیاده شد و زنگ خونه رو به رویی رو زد، از زن عموم سوال کردم این آقا رو می‌شناسی گفت آره الان یک سالی هست که با شهلا ازدواج کرده اتفاقاً این زنه از خودش بزرگتره و از همسر قبلیشم یه بچه داره اول به خودم گفتم شاید شبیه به عرفان باشه ولی وقتی برگه‌های تبلیغاتی رستوران پرهام رو جلوی ماشین دیدم یادم اومد بهم گفتی که خواستگار سوسن ، پخش غذا به نام پرهام داره دیگه مطمئن شدم که خودشه. حالا به علی آقا بگو، بزار خودش پرس و جو کنه ببینه من درست میگم یا نه _باشه عزیزم بیاد حتما بهش میگم بازم خیلی خیلی ازت تشکر میکنم که بهم گفتی _خواهش میکنم وظیفم بود کاری نداری سحر جان _نه عزیزم بعد از خدا حافظی تماس رو قطع کرد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) دراز کشیدم روی تخت رفتم تو فکر چیکار کنم چه جوری به خواهرم بگم صدای تقه در اومد فهمیدم‌ سوسنه ‌.حرفی نزدم دوباره تقه ای زد و گفت _می‌تونم بیام تو ناچار جواب دادم _بیا تو سوسن جان وارد اتاق شد نگاهی به من انداخت و نگران پرسید _چی شده آبجی چرا انقدر رنگ روت پریده _فکر کنم فشارم افتاده میری آب قند برام بیاری حتماً توش گلاب بریز چشمی گفت و از اتاق بیرون رفت . چند لحظه بعد با یه لیوان آب قند اومد کنارم نشست لیوان را گرفت سمتم _پاشو بخور نشستم از دستش گرفتم و خوردم و دوباره دراز کشیدم سوسن دوتا بالشت گذاشت زیر پاهام که زودتر فشارم بیاد بالا صدای زنگ تلفن خونه بلند شد سوسن به سرعت رفت و گوشی رو آورد داد دستم و ذوق زده گفت _بیا باهاش حرف بزن شکوه خانم مامان عرفانه می‌خواد در مورد خواستگاری امشب صحبت کنه گوشی را از دستش گرفتم _سلام شکوه خانم حالتون خوبه _سلام سحر جان شما چطوری خوبی؟ _الحمدالله خدا را شکر منم خوبم _قرارمون سر جاشه دیگه ما امشب میایم خونه شما اول خواستم بگم اجازه بدید من یه بار دیگه با علی صحبت کنم که چشمم افتاد به چهره نگران سوسن جواب دادم _بله تشریف بیارید خداحافظی کردم گوشی رو گذاشتم بالای سرم سوسن نگاه دلخورانه ای بهم انداخت و با لحن معترضی پرسید _آبجی چرا انقدر سرد با شکوه خانم برخورد کردی؟ _نه سوسن جان خودت که دیدی باهاش حال احوال کردم ، گفتم که تشریف بیارید سری تکون داد _نه مثل همیشه نبودی اتفاقا خیلی سرد برخورد کردی _ببخشیدسوسن جان به خاطر فوت شوهر سارا از درون خیلی ناراحتم..‌. .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _ببخشید سوسن جان به خاطر فوت شوهر سارا از درون خیلی ناراحتم این ناراحتیم رو ناخواسته به ظاهر هم نشون دادم _الان که شکوه خانم نمی‌دونه شوهر خواهر ما فوت کرده فکر می‌کنه ما تحویلش نگرفتیم اگه پشیمون بشن چی؟ نگاهی بهش انداختم و دلم برای این تفکرات معصومانش سوخت، ای کاش می‌تونستم الان واقعیت رو بهش بگم! آهی کشیدم _نه عزیزم پشیمون نمی‌شن کجا می‌تونن دختر به زیبایی و نجابت تو پیدا کنن _تو این حرفها رو می‌زنی که دل من خوش بشه وگرنه که به قول خودت جوینده یابنده است _به دلت بد نیار ان شاالله که شکوه خانم ناراحت نشده لیوان آب قندی رو که برای من آورده بود از بالای سرم برداشت و دلخور از اتاق بیرون رفت . تا عصر که علی اومد خونه سوسن همینجوری ناراحت بود منم تلاش نکردم باهاش صحبت کنم به خودم گفتم شاید همین حالش یه آمادگی بشه برای پذیرفتن واقعیت. بعد از اینکه علی ماشین را تو حیاط پارک کرد وارد خونه شد به استقبالش رفتم _سلام حالت خوبه خدا قوت _سلام عزیزم تو خوبی چه خبر _خبری برات دارم که اگه بشنوی شوکه میشی ابرو داد بالا _چی شده ان‌شالله که خیره مگه به غیر فوت شوهر خواهرت اتفاق دیگه‌ای هم افتاده سوسن کجاست حالش خوبه؟ _سوسن تو اتاقشه، حتما متوجه اومدن تو نشده صبر کن یه چایی برات بیارم بخور خستگیت در بره برات تعریف میکنم چی شده باشه ای گفت و رفت سمت رخت آویز لباسهاش رو عوض کرد نشست روی مبل دو تا چایی ریختم سینی چایی رو گذاشتم رو میز ، کنارش نشستم و هرچی مرضیه برام گفته بود رو بهش گفتم از شنیدن این حرف حالش گرفته شد و اخمی به پیشونیش نشست و گوشیش روبرداشت یه شماره گرفت بعد از چند لحظه صدای جواد آقا شریکش اومد... .سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚