رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_ #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیباله مامانم رفت دستشویی دستشو آب بکشه بهم اشاره کرد تو
#پارت_373
#رمان_آنلاین_نرگس
به قلم #زهرا_حبیباله
اون دکتر نگفته این مادرش بچه است بره با بزرگترش بیاد
همسایمون خدیجه خانوم اونجا بوده ... نرگس گفته مامانم براش کار پیش اومده دیر کرده اونم بنده خدا از همه جا بی خبر خواسته ثواب کنه ... دکتر هم فکر کرده که مادر بزرگشه
بابام یه قدم اومد سمت من ... منم از ترسم پیرهن مامانم از پشت چنگ زدم ...
بابام که اومد سمت من ... ناصر اومد جلو فاصله منو بابام وایساد رو به بابام گفت
دیگه هرچی بوده تموم شده ، ولش کنید
تا این لحظه از ناصر بدم اومده بود و میخواستم به قهرم ادامه بدم ... اما ازاینکه ازم حمایت کرد ... حس کردم چقدر خوبه و دوستش دارم
مامانم رو کرد به بابام ... اروم بگیر ... بشین ببینم این بچه چشه
از پشت مامانم یواشکی بابامو نگاه میکردم
بابامم عصبی خون داشت خونشو میخوردو مرتب میگفت لا اله الاالله
بابام و ناصر نشستن رو مبل ... مامانم صورتشو چرخوند به پهلوش رو به من کرد
تشکچه عزیز و پهن کن .
پهن کردم عزیز رو خوابوند روی تشکچه پوشکشو باز کرد یه پارچه انداخت روی پاهای عزیر ... بچم آروم شد ... گذاشتش رو پاهاش پتو کشید روش شروع کرد تکون دادن ... عزیز خوابش رفت
مامانم گفت پوشک اذیتش میکرده
بابام انگشت اشارشو گرفت سمت من چشماشم ریز کرد تهدید وار گفت
این بچه جون منه ... وای به حال و روزت اگه یه دفعه دیگه بدون مشورت مامانت ور داری یواشکی کاری بکنی . و یا با حماقتات بلایی سر این بچه بیاری
رو کرد به ناصر
یعنی تمام روز که پشت ماشین نشستم ... عزیز جلوی نظرمه
نُطقوقم در نمیومد ... یکی اینکه واقعا از بابام حساب میبردم ... یکی هم همیشه مامانم میگفت بابات سادست سیاست نداره که حالا جلوی طرف هیچی نگه ... اشتباه آدم رو یواشی تو خلوت بگه ... جلوی صد تا ادم میگه این کار اشتباه بوده ... منم از ترسم که جلوی ناصر بیشتر ازاین دعوام نکنه صدام در نیومد
ناصر رفت تو اتاق خواب صدا زد
نرگس یه دقیقه بیا کارت دارم
رفتم اتاق خواب
جانم
عه جانم شدم .
با لخند نگاه کردم تو چشماش .
ممنون که پشتم در اومدی
تو زن منی به جز خودم هیچ کسی حق نداره دعوات کنه
با دلخوری گفتم تو هم نباید منو دعوا کنی
سرخود بازی در نیار جات روی دوتا چشمای منه ... خم شد صورت منو بوسید و لب زد دوست دارم .
صورتشو آورد نزدیک لبم ...
حاجیتو بوس کن بگو که دلخور نیستی
صورتمو کشیدم کنار
چیو بوش کنم ریشهاتو
صاف شد و گفت ... مگه نمی گی تراش ریش حرامه
نمی گم از ته بزن که گناه کنی ... ته ریش بزار چه خبره این همه ریش
خندش گرفت ولی برای اینکه صداش نره تو حال جلوی خودشو گرفت
مامانتینا رو شام نگه دار منم برم کباب بگیرم بیام ...
#کپیازرمانممنوع❌⛔️
#سلام_توجه_توجه 📣
💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان #نرگس رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که #40هزارتومانهستمیتونید
۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠
بانک ملت لواسانی
عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹
@Mahdis1234
عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ