eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.6هزار دنبال‌کننده
37 عکس
22 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_378 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله صدای زنگ خونه اومد محسن از تو اتاقش اومد بیرون آ
به قلم خیلی خوب بریم بخریم عزیز رو بغل کردم رفتم خونه مامانم مامان عزیز اینجا باشه منو ناصر بریم بیرون بزارش تو گهواره خوابوندمش تو گهواره ای که برای نوزادی های جواد بود رو کردم به مامانم چیزی نمی خوای از بیرون برات بگیریم نه عزیزم برید به سلامت دلتم شور بچتو نزنه ... هی به شوهرت بریم خونه ، بریم خونه نکن خودم مواظبشم خم شدم صورت بچمو بوس کردم ... الهی فدات شم عزیزم ... زود برمیگردم سوار ماشین شدیم رفتیم در یه کفاشی ... ناصر رو به فروشنده گفت ببخشید کفش اسکیت ... روشو کرد سمت من برای ایشون میخواستم فروشنده جواب داد شما باید برید از لوازم ورزشی تهیه کنید ناصر یه کم صورتش قرمز شد بله ممنون آقا داشتم از خنده منفجر میشدم از مغازه اومدیم بیرون نتونستم جلوی خودمو بگیرم پکی زدم زیر خنده . ناصر با لبخند رو به من گفت مرض من چه میدونستم که این کفش ورزشیه هرکاری میکردم خندم بند نمیومد ... کلا اگر یه موضوعی برام خنده دار میومد اینقدر میخندیدم که اطرافیامو کلافه میکردم ... چیکار کنم دست خودم نبود خنده خودش میومد هی ساکت شدم هی دوباره زدم زیر خنده بسه نرگس دارم کلافه میشم یک کلمه گفتم کفش اسکیت میخوام گفت برید از لوازم ورزشی بخرید الان نیم ساعته داری میخندی باخنده رو کردم بهش چیکار کنم دست خودم نیست یاد او جوک میفتم که رفته بود شیرینی فروشی گفته بود آقا میخ دارید رسیدیم به لوازم ورزشی ... ماشین رو پارک کرد باهم رفتیم داخل ناصر رو به فروشنده کرد ببخشید کفش اسکیت میخواستم‌ سرشو چرخوند سمت من ... برای ایشون چه قیمتشو میخواهید ؟ جنس خوب میخوام قیمتش مهم نیست یه کفش آورد ... در جعبه رو که باز کرد ... یه کفش با کلاه ایمنی به رنگ قرمز که زیر هر کفش سه تا چرخ داشت ... فروشنده رو به ناصر گفت سه رنگ داریم ...قزمز ،آبی ، مشگی ... هر رنگیشو میخواید بگید بیارم ناصر رو کرد به من . چه رنگی میخوای ؟ همین قرمز خوبه ناصر حساب کرد پولشو داد سوار ماشین شدیم ... رو کرد به من بلدی باهاشون راه بری نه ... باید تمرین کنم یاد بگیرم صدای آغون واغون عزیز و شنیدم ... اومدم بالا سرش ... تا چشمش افتاد به من شروع کرد به دست و پازدن ... انگشت سبابمو گذاشتم تو دستش سفت گرفت ... گردنشو آورد بالا یعنی بغلم کن ازتوی گهواره برش داشتم ... عشق منی تو پسر نفس منی تو پسر گرسنت شده ؟ عسل مامان ... الان نوبت غذاته ... تو خواب بودی برات لعاب برنج درست کردم عزیزم ... نشوندمش داشتم با قاشق لعاب برنج دهنش میزاشتم صدای تقه در خونه اومد ... تندی درو باز کردم . سلام داداش بیاتو دارم به عزیز غذا میدم باهم اومدیم نشستیم پیش عزیز ... غذا شو دادم ... نشوندمش تو رو رو ئکش ... رو کردم به علی اصغر ثبت نام کردی ؟ آره یه خبرم برای تو دارم سرمو تکون دادم چه خبری ؟ دو دلم بگم یا نگم وااای داداش گفتی خبر داری من دیگه دلم اروم نمیگیری تا بدونم خبر تو چیه ؟ نفس عمیقی کشید سر در حیاط مدرسه راهنمایی دخترونه یه پلاکارت زده بودن ... ثبت نام بزرگسالان در گروهای سنی مختلف از خوشحالی از جام پریدم بالبخند بازو های علی اصغرو گرفتم به تکون دادن راست میگی داداش ... راست میگی خندید آره باور کن خودم دیدم دستهامو مشت کردم ... وااای وااای دارم از خوشحالی بال در میارم ... 📣 💠دوستان عزیز به مناسبت میلاد با سعادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله و میلاد حضرت امام جعفر صادق رمان نرگس تخفیف خورد و شما برای اشتراکی کل رمان واریز کنید شماره حساب👇👇 ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان پی وی ایشون برید حق الناسِ🌹