رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۲۹
علی یک تاکسی گرفت و ما رو برد به یک فروشگاه بزرگ
سرم رو بردم کنار گوش سوسن
_عزیزم دو دست لباس تو خونه ای انتخاب میکنی و دو دستم مجلسی کلاه و شال گردن و کاپشنم انتخاب کن
ابرو داد بالا با خوشحالی کشدار گفت
_وای باورم نمیشه میتونم این همه لباس بخرم
لبخندی زدم
_الان دیگه میتونی باور کنی
با نگاهش یه دور فروشگاه رو خوب نگاه کرد. رو کرد به من
_گفتی میتونم چهار دست لباس بخرم
با لبخند ریز سرم رو تکون دادم
_بله عزیزم
دستهاش رو مشت کرد
_آخ جوون چقدر لباس میتونم بخرم
انقدر خوشحال و ذوق زده شد که ترسیدم خواهرم سکته کنه
آهسته بهش گفتم
_سوسن جان راحت باش، دیگه اون دوره ای که هوشنگ تو رو اذیت میکرد تموم شد.
لبخند دندون نمایی زد
_مرسی ابجی سحر
سوسن بین لباسها میچرخید و انتخاب میکرد و پشیمون میشد و دوباره یه مدل دیگه انتخاب میکرد. من و علی هم سر فرصت همراهش میکردیم. هر از گاهی هم علی با اشاره ابرو میگفت کاریش نداشته باش بزار راحت باشه.
سوسن نگاهش رو داد به من
_آبجی تو بگو من چی بخرم آخه اینها همشون قشنگن من نمی دونم کدوم رو انتخاب کنم
تو دلم گفتم خدا رو شکر که این حرف رو زد
با دستم یه بلوز شلوار که بلوزش آستین بلندِ و یقه اش بسته است رو بهش نشون دادم
_این خوبه میپسندی؟
لبخندی زد
_آره آبجی همین خوبه
بقیه لباسهاشم با هم انتخاب کردیم اومدیم هتل
سوسن با مشمای لباسهاش رفت توی اتاقش...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۰
چند دقیقهای طول کشید با همون لباسی که من براش انتخاب کردم اومد بیرون
_آبجی بهم میاد
قدم برداشتم سمتش، نزدیکش شدم با دستم سر تا پاش رو نشان دادم
_بَه بَه چقدر بهت میاد خانوم
گل توی گلدون شدی
سوسن رو کرد به علی
_علی آقا بهم میاد
علی بدون اینکه نگاهش کنه جواب داد
_حتماً که بهتون میاد مبارکتون باشه
سوسن یکم حالش گرفته شده رو کرد به من
_انگار علی آقا هم مثل هوشنگ از من خوشش نمیاد
ابرو دادم بالا
_نه اصلاً این حرف رو نزن علی تو رو مثل خواهرش دوست داره
_پس چرا الان نگام نکرد؟
_آخه تو نامحرمی
سرش رو ریز تکون داد
_یعنی چی نامحرمی؟
لبخندی زدم
_صبر کن سر فرصت برات میگم که محرم و نامحرم چیه و باید به کی نگاه کنیم و به کی نگاه نکنیم و یا حتی با نامحرم چه جوری حرف بزنیم و یا جلوی نامحرم چه جوری راه بریم
متحیر نگام کرد
_یعنی چی این حرفها ، چقدر سخته حالا که من میخوام با شما زندگی کنم باید همین جوری باشم
دستم رو کشیدم به موهاش و نوازشش کردم
_نه عزیزم کسی تو رو برای انجام احکام شرعی مجبور نمیکنه اگر میخواستم مجبورت کنم برات شرط میگذاشتم که حتما باید حجابت رو رعایت کنی تا من تو رو ببرم پیش خودم
_آهان، راست میگی، حالا اگر من بخوام علی اقا به من محل بزاره و تحویلم بگیره باید چیکار کنم
خواستم بگم تو نباید برای رضایت علی کاری انجام بدی بلکه باید عمل تو برای رضای خدا باشه ولی یه حسی بهم گفت حالا زوده صبر کن یواش یواش، همین قدر که ما تونستیم با رفتارهای محبت آمیز، سوسن رو جذب خودمون کنیم که...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
واسه پول یه شارژ دستم جلوی بقیه درازبود😞😭
از بی پولی کلافه شده بودم و بچه هام حسرت همه چی به دلشون بود😞
اما خدا خواست و یه روز اتفاقی با کانال کاردرمنزل یه خانوم آشنا شدم از اون کانال یادگرفتم ماهی 30 میلیون پول دربیارم توو خونه😍💰💵
لینکش براتون میزارم
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
.
📌 کار در منزل
این مدت خیلی متقاضی کاردر منزل داشتیم که گفتن دنبال کاردرمنزل هستن قول دادم لینکش براتون بزارم 🪙
امروز لینکش براتون گذاشتم
👇👇👇😍😍😍
daramad halal
حداقل درآمد ماهی ۲۵ میلیون
✍ رهبر انقلاب: برنامه آمریکا برای تسلط بر کشورها یکی از دو چیز است: یا ایجاد استبداد یا هرجومرج و اغتشاش
✏️ در سوریه هرج و مرج به وجود آوردند و حالا به خیال خودشان احساس پیروزی میکنند
✏️ یک عنصر آمریکایی در لفافه میگوید هر که در ایران اغتشاش کند ما کمکش میکنیم
✏️ ملت ایران هر کسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول بکند، در زیر گامهای خود لگدمال خواهد کرد. ۱۴۰۳/۱۰/۲
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من والایارم یه #پسر_خوش_هیکل و #خوشتیپ جزء کله گندههای دولتی
چند ساله ازدواج کردم ولی متاسفانه همسرم باردار نمیشه با وجود اینکه خیلی همسرمو دوست دارم ولی به اجبار مادرم فقط بخاطر اینکه ی وارث داشته باشم مجبور به ازدواج شدم رفتم دهات که ی دختر بیسر و زبون بگیرم که به مشکل نخورم ولی از همون اول مشکلات رو سرم آوار شد با مادر و خواهرم ی دخترو دیدیم و پسندیدیم عقدش کردم سر سفرهی عقد که چادر عروس رو کنار زدم دیدم که چه کلاهی سرم گذاشتن ی دختر دیگه رو بجای اون دختری که پسندیده بودیم بهمون غالب کردن زدم زیر سفرهی عقد داد هوار راه انداختم پدر عروس منو به اتاقی برد چیزی بهم گفت که دود از سرم بلند شد ...
https://eitaa.com/joinchat/1630798236C39949ec03b
**
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
من والایارم یه #پسر_خوش_هیکل و #خوشتیپ جزء کله گندههای دولتی چند ساله ازدواج کردم ولی متاسفانه هم
داستانی بینهایت جذاب و متفاوت😁😍
هدایت شده از تبلیغات گسترده زمرد(روبیکا*سروش*ایتا) 💎
💎 بزرگترین فروشگاه نقرهجات و حرز 💎
🔹نقرهجات با قیمتهای کارگاه 🔹
▪️ انواع نقرهجات جواهری و سنگ دار
▪️فیروزه ▪️عقیق ▪️دُرنجف ▪️حدید
◽️ پلاک های فانتزی نقره سبک وزن با قیمت مناسب و اقتصادی 📣
🔻 بدون واسطه به قیمت تولید 👌
💥 برای دیدن تمام محصولات روی لینک ضربه بزنید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1674707164Cd258194d75
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۱
براش مهم باشه که محرم چیه و نامحرم چیه خیلیِ
_سوسن جان محل که بهت میزاره اما چون تو نامحرمی و اینطوری موهاتم باز و بیرونه بهت نگاه نمیکنه.
مکثی کردم و ادامه دادم
_اگر روسری سرت کنی و حجاب داشته باشی موقعی که باهاش صحبت کنی گاهاً بهت نگاه میکنه ولی تو هم نباید از یک نامحرم بخوای نگات کنه بهت بگه این لباسی که پوشیدی بهت میاد یا نمیاد
سرش رو کج کرد و دلخور پرسید
_آخه چرا؟
جواب این چراهات رو بزار بریم ایران یه ساعتهایی که با هم تنها میشیم برات توضیح میدم ، الان فرصت مناسبی برای این کار نیست
_من نمیتونم تا اون موقع صبر کنم دلم میخواد دلیل این همه سختگیری شما رو بدونم
_باشه امشب علی خوابید من بیدار میمونم سعی میکنم برات توضیح بدم. هر سوالی هم داشته باشی جوابت رو میدم
_پس اگر الان من روسری سرم کنم به علی آقا بگم بهم میاد یا نه بازم منو نگاه نمیکنه؟
_ عزیز دلم قبلا هم بهت گفتم. روسری سرت کنی موقع صحبت کردن گاهاً یه نگاهی بهت میندازه اما تو نباید به اون بگی که لباست بهت میاد یا نه
_آبجی سحر یه چیزی بگم ناراحت نمیشی
_نه عزیزم ناراحت نمیشم
_اگه ممکنه تا نرفتیم ایران از این پوشش و حجاب و این چیزا به من بگو من ببینم میتونم بیام با شما زندگی کنم
نگاهی بهش انداختم یه نفس عمیق کشیدم
_باشه بهت میگم تو هم خوب و با دقت گوش کن و بهش فکر کن و انتخاب کن ولی واقعاً تو میخوای بین حجاب و تحقیر شدن و منت گذاشتن یکیشو انتخاب کنی
انگار با این حرفم بهش شوک وارد شد ساکت شد و رفت تو فکر...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۲
بعد از لحظه ای سکوت نگاهش رو داد به من
_آبجی حالا در مورد اینکه من روسری سرم می کنم یا نه بعداً بهت میگم ولی الان برم بقیه لباسهام رو بپوشم ببینی بهم میاد یا نه
_برو عزیزم برو همه رو بپوش و بیا نشونم بده
سوسن تمام لباسهایی رو که براش خریدیم رو تنش کرد و اومد جلوی من یه چرخی میزنه
_آبجی قشنگه؟
تشویقش میکنم
_بله چقدر بهت میاد
واقعا همه لباسها بهش میاد و خواهرم رو زیباتر کرده گاهی هم فراموش میکنه که نباید به علی بگه من رو نگاه کن. صدا میزنه
_علی آقا بهم میاد
بعد این حرف نگاهش رو میده به من میزنه زیر خنده
_ببخشید یادم میره
با خنده جواب میدم
_اشکال نداره زمان میبره تا عادت کنی
لباسهاش رو که پوشید بهم گفت
_میشه الان با هم حرف بزنیم
_الان نه علی تنها میشه، اگر ناراحت نمیشی تو جمع در مورد احکام شرعی صحبت کنیم اگر هم دوست داری دو تایی در موردش حرف بزنیم که باید صبر کنی در یه فرصت مناسب بهت بگم
تبسمی زد
_تو هم مثل مامان هوای شوهرت رو داری.
خیلی آروم با دستم زدم روی بازوش
_هوای تو رو هم دارم خواهر کوچیکه ی قشنگم
خودش رو انداخت تو بغلم و بوسم کرد
_ببخشید گفتم فکر کنم ببینم که باهاتون بیام یا نه ، نمیدونم چرا این حرف رو زدم شرایط هر چقدرم تو ایران برای من سخت باشه از اینجا خیلی بهتره که مرتب هوشنگ منو تحقیر کنه
ساکت شد و لحظه ای رفت تو فکر و بعد ادامه داد
_آبجی
_جانم
مکثی کرد و حالش دگر گون شد...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۳
_هوشنگ هیچ وقت من رو نزد ولی به آریو میگفت بزن تو سر سوسن بهش بگو دست و پا چلفتی، بیعرضه
اشک توی چشماش جمع شد. مکثی کرد و ادامه داد
_آبجی گاهی وقتها من هیچ کاری نکرده بودم ولی به آریو میگفت برو بزن تو سر سوسن
انقدر از شنیدن این حرف ناراحت و عصبی شدم که دلم میخواد برم چند تا مشت بکوبم تو سر هوشنگ
دست سوسن رو گرفتم
_عزیزم به این چیزها فکر نکن چون هوشنگ دیگه نمیتونه بهت آسیب روحی بزنه
صدای زنگ گوشیم بلند شد دست سوسن رو رها کردم گوشیم رو از توی کیفم در آوردم ، مامانمه ، دکمه تماس رو زدم
_سلام مامان
_سلام سحر جان میشه سوسن رو بیاری خونه، آریو بهانه ش رو میگیره
خودم که اصلا دلم نمیخواد خواهرم پاش رو تو خونه هوشنگ بی رحم بگذاره ولی باید نظر سوسن رو هم بپرسم
رو کردم بهش
_سوسن جان مامان میگه آریو بهانه ت رو میگیره میری ببینیش
سوسن با اشاره ازم پرسید
_چیکار کنم برم؟
سر انداختم بالا
_نه نرو
لب خونی کرد
_باشه
_مامان سوسن نمیاد
_سحر جان ببین میتونی راضیش کنی بیاد آخه آریو داره گریه میکنه میگه سوسن رو میخوام هوشنگ میگه بگو سوسن رو بیارن اینجا
_مامان الان سوسن داشت برام میگفت که هوشنگ یاد آریو میداده که بزنه تو سرش. واقعا این هوشنگ انقدر
بی وجدانه
صدایی از پشت گوشی نمیاد فکر کردم قطع شده گفتم
_الو الو
مامانم جواب داد
_دارم گوش میکنم
_فکر کردم قطع شده جواب ندادی، میگم یعنی هوشنگ انقدر بی وجدانه
_حالا ببینمت برات توضیح میدم
_نه مامان جان نیازی به توضیح شما نیست هم سوسن دوست نداره بیاد خونه شما هم من دلم نمیخواد...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚