هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
واسه پول یه شارژ دستم جلوی بقیه درازبود😞😭
از بی پولی کلافه شده بودم و بچه هام حسرت همه چی به دلشون بود😞
اما خدا خواست و یه روز اتفاقی با کانال کاردرمنزل یه خانوم آشنا شدم از اون کانال یادگرفتم ماهی 30 میلیون پول دربیارم توو خونه😍💰💵
لینکش براتون میزارم
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
.
📌 کار در منزل
این مدت خیلی متقاضی کاردر منزل داشتیم که گفتن دنبال کاردرمنزل هستن قول دادم لینکش براتون بزارم 🪙
امروز لینکش براتون گذاشتم
👇👇👇😍😍😍
daramad halal
حداقل درآمد ماهی ۲۵ میلیون
✍ رهبر انقلاب: برنامه آمریکا برای تسلط بر کشورها یکی از دو چیز است: یا ایجاد استبداد یا هرجومرج و اغتشاش
✏️ در سوریه هرج و مرج به وجود آوردند و حالا به خیال خودشان احساس پیروزی میکنند
✏️ یک عنصر آمریکایی در لفافه میگوید هر که در ایران اغتشاش کند ما کمکش میکنیم
✏️ ملت ایران هر کسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول بکند، در زیر گامهای خود لگدمال خواهد کرد. ۱۴۰۳/۱۰/۲
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من والایارم یه #پسر_خوش_هیکل و #خوشتیپ جزء کله گندههای دولتی
چند ساله ازدواج کردم ولی متاسفانه همسرم باردار نمیشه با وجود اینکه خیلی همسرمو دوست دارم ولی به اجبار مادرم فقط بخاطر اینکه ی وارث داشته باشم مجبور به ازدواج شدم رفتم دهات که ی دختر بیسر و زبون بگیرم که به مشکل نخورم ولی از همون اول مشکلات رو سرم آوار شد با مادر و خواهرم ی دخترو دیدیم و پسندیدیم عقدش کردم سر سفرهی عقد که چادر عروس رو کنار زدم دیدم که چه کلاهی سرم گذاشتن ی دختر دیگه رو بجای اون دختری که پسندیده بودیم بهمون غالب کردن زدم زیر سفرهی عقد داد هوار راه انداختم پدر عروس منو به اتاقی برد چیزی بهم گفت که دود از سرم بلند شد ...
https://eitaa.com/joinchat/1630798236C39949ec03b
**
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
من والایارم یه #پسر_خوش_هیکل و #خوشتیپ جزء کله گندههای دولتی چند ساله ازدواج کردم ولی متاسفانه هم
داستانی بینهایت جذاب و متفاوت😁😍
هدایت شده از تبلیغات گسترده زمرد(روبیکا*سروش*ایتا) 💎
💎 بزرگترین فروشگاه نقرهجات و حرز 💎
🔹نقرهجات با قیمتهای کارگاه 🔹
▪️ انواع نقرهجات جواهری و سنگ دار
▪️فیروزه ▪️عقیق ▪️دُرنجف ▪️حدید
◽️ پلاک های فانتزی نقره سبک وزن با قیمت مناسب و اقتصادی 📣
🔻 بدون واسطه به قیمت تولید 👌
💥 برای دیدن تمام محصولات روی لینک ضربه بزنید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1674707164Cd258194d75
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۱
براش مهم باشه که محرم چیه و نامحرم چیه خیلیِ
_سوسن جان محل که بهت میزاره اما چون تو نامحرمی و اینطوری موهاتم باز و بیرونه بهت نگاه نمیکنه.
مکثی کردم و ادامه دادم
_اگر روسری سرت کنی و حجاب داشته باشی موقعی که باهاش صحبت کنی گاهاً بهت نگاه میکنه ولی تو هم نباید از یک نامحرم بخوای نگات کنه بهت بگه این لباسی که پوشیدی بهت میاد یا نمیاد
سرش رو کج کرد و دلخور پرسید
_آخه چرا؟
جواب این چراهات رو بزار بریم ایران یه ساعتهایی که با هم تنها میشیم برات توضیح میدم ، الان فرصت مناسبی برای این کار نیست
_من نمیتونم تا اون موقع صبر کنم دلم میخواد دلیل این همه سختگیری شما رو بدونم
_باشه امشب علی خوابید من بیدار میمونم سعی میکنم برات توضیح بدم. هر سوالی هم داشته باشی جوابت رو میدم
_پس اگر الان من روسری سرم کنم به علی آقا بگم بهم میاد یا نه بازم منو نگاه نمیکنه؟
_ عزیز دلم قبلا هم بهت گفتم. روسری سرت کنی موقع صحبت کردن گاهاً یه نگاهی بهت میندازه اما تو نباید به اون بگی که لباست بهت میاد یا نه
_آبجی سحر یه چیزی بگم ناراحت نمیشی
_نه عزیزم ناراحت نمیشم
_اگه ممکنه تا نرفتیم ایران از این پوشش و حجاب و این چیزا به من بگو من ببینم میتونم بیام با شما زندگی کنم
نگاهی بهش انداختم یه نفس عمیق کشیدم
_باشه بهت میگم تو هم خوب و با دقت گوش کن و بهش فکر کن و انتخاب کن ولی واقعاً تو میخوای بین حجاب و تحقیر شدن و منت گذاشتن یکیشو انتخاب کنی
انگار با این حرفم بهش شوک وارد شد ساکت شد و رفت تو فکر...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۲
بعد از لحظه ای سکوت نگاهش رو داد به من
_آبجی حالا در مورد اینکه من روسری سرم می کنم یا نه بعداً بهت میگم ولی الان برم بقیه لباسهام رو بپوشم ببینی بهم میاد یا نه
_برو عزیزم برو همه رو بپوش و بیا نشونم بده
سوسن تمام لباسهایی رو که براش خریدیم رو تنش کرد و اومد جلوی من یه چرخی میزنه
_آبجی قشنگه؟
تشویقش میکنم
_بله چقدر بهت میاد
واقعا همه لباسها بهش میاد و خواهرم رو زیباتر کرده گاهی هم فراموش میکنه که نباید به علی بگه من رو نگاه کن. صدا میزنه
_علی آقا بهم میاد
بعد این حرف نگاهش رو میده به من میزنه زیر خنده
_ببخشید یادم میره
با خنده جواب میدم
_اشکال نداره زمان میبره تا عادت کنی
لباسهاش رو که پوشید بهم گفت
_میشه الان با هم حرف بزنیم
_الان نه علی تنها میشه، اگر ناراحت نمیشی تو جمع در مورد احکام شرعی صحبت کنیم اگر هم دوست داری دو تایی در موردش حرف بزنیم که باید صبر کنی در یه فرصت مناسب بهت بگم
تبسمی زد
_تو هم مثل مامان هوای شوهرت رو داری.
خیلی آروم با دستم زدم روی بازوش
_هوای تو رو هم دارم خواهر کوچیکه ی قشنگم
خودش رو انداخت تو بغلم و بوسم کرد
_ببخشید گفتم فکر کنم ببینم که باهاتون بیام یا نه ، نمیدونم چرا این حرف رو زدم شرایط هر چقدرم تو ایران برای من سخت باشه از اینجا خیلی بهتره که مرتب هوشنگ منو تحقیر کنه
ساکت شد و لحظه ای رفت تو فکر و بعد ادامه داد
_آبجی
_جانم
مکثی کرد و حالش دگر گون شد...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۳
_هوشنگ هیچ وقت من رو نزد ولی به آریو میگفت بزن تو سر سوسن بهش بگو دست و پا چلفتی، بیعرضه
اشک توی چشماش جمع شد. مکثی کرد و ادامه داد
_آبجی گاهی وقتها من هیچ کاری نکرده بودم ولی به آریو میگفت برو بزن تو سر سوسن
انقدر از شنیدن این حرف ناراحت و عصبی شدم که دلم میخواد برم چند تا مشت بکوبم تو سر هوشنگ
دست سوسن رو گرفتم
_عزیزم به این چیزها فکر نکن چون هوشنگ دیگه نمیتونه بهت آسیب روحی بزنه
صدای زنگ گوشیم بلند شد دست سوسن رو رها کردم گوشیم رو از توی کیفم در آوردم ، مامانمه ، دکمه تماس رو زدم
_سلام مامان
_سلام سحر جان میشه سوسن رو بیاری خونه، آریو بهانه ش رو میگیره
خودم که اصلا دلم نمیخواد خواهرم پاش رو تو خونه هوشنگ بی رحم بگذاره ولی باید نظر سوسن رو هم بپرسم
رو کردم بهش
_سوسن جان مامان میگه آریو بهانه ت رو میگیره میری ببینیش
سوسن با اشاره ازم پرسید
_چیکار کنم برم؟
سر انداختم بالا
_نه نرو
لب خونی کرد
_باشه
_مامان سوسن نمیاد
_سحر جان ببین میتونی راضیش کنی بیاد آخه آریو داره گریه میکنه میگه سوسن رو میخوام هوشنگ میگه بگو سوسن رو بیارن اینجا
_مامان الان سوسن داشت برام میگفت که هوشنگ یاد آریو میداده که بزنه تو سرش. واقعا این هوشنگ انقدر
بی وجدانه
صدایی از پشت گوشی نمیاد فکر کردم قطع شده گفتم
_الو الو
مامانم جواب داد
_دارم گوش میکنم
_فکر کردم قطع شده جواب ندادی، میگم یعنی هوشنگ انقدر بی وجدانه
_حالا ببینمت برات توضیح میدم
_نه مامان جان نیازی به توضیح شما نیست هم سوسن دوست نداره بیاد خونه شما هم من دلم نمیخواد...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۴
صدای آهستهای از پشت گوشی اومد
_سحر جان خواهش میکنم اگه سوسن نیاد هوشنگ شروع میکنه به من بد
پیله گی کردن ورش دار بیارش اینجا.
یه لحظه هنگ کردم مامانم چی داره میگه ،برای اینکه زندگی خودش به هم نریزه میخواد با اعصاب و روان دخترش بازی کنه
معترضانه گفتم
_مامان چه بلایی به سر عاطفه خودت آوردی که انقدر بی رحم شدی!
_چی میگی سحر با منی؟
_بله با شما هستم بیچاره سوسن میگه که هوشنگ به آریو میگفته بزنه تو سرش میدونی اینجوری بچه چقدر تخریب روحی میشه
_تو داری بزرگش میکنی، اون موقع سوسن خودش میخندید
_بچه مجبور بوده چارهای نداشته اونا خندههای تلخن مامان، خندههای تلخی که پیکره انسان رو میریزه
_سحر جان این حرفها رو تو گوش سوسن نکن، شاید یه روزی شوهرت بگه من خواهرت رو نگه نمیدارم اون موقع دیگه سوسن از همه جا رونده میشه. سعی کن رابطه سوسن رو با هوشنگ قطع نکنی الان اگر نیاریش هوشنگ بهانه دستش میگیره دیگه قبولش نمیکنه
_ مامان هوشنگ سوسن رو دوست نداره اتفاقاً دنبال یه بهانه میگرده که بگه چون این کارو نکردید من دخترت رو نگه نمیدارم. شما هم نگران آینده سوسن نباش بهت قول میدم علی همچین آدمی نیست که بگه من سوسن رو نگه نمیدارم
نفس بلندی کشید
_بین دوراهی موندم واقعا نمیدونم باید چیکار کنم آرامش برای من شده یه افسانه گاهی به خودم میگم میشه یه روزی بیاد که من واقعا آروم باشم
یه حسی بهم گفت الان وقتشه که یه حرفی بزنی تا مامانت به خودش بیاد
بهش گفتم...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۵
_مامان جان راهش هست شما دوست نداری بپیمایی
با لحن کلافه ای جواب داد
_حتما میخوای بگی راهش قبول کردن خداست
_بله دقیقا همین رو میخوام بگم راهش به سمت خدا رفتن و انجام دادن احکام الهیه
نفس عمیقی کشید و گفت
_پس سوسن رو نمیاری؟
_نه خودشم نمیخواد بیاد
بعد از خدا حافظی تماس رو قطع کرد. علی صدا زد
_سحر چایی بیار بخوریم
اومدم تو آشپز خونه چایی رو آماده کردم ریختم توی لیوان و براش آوردم. با سرش اشاره کرد بشینم
نشستم کنارش رو کرد به من
_حواست هست که با مامانت خوب حرف نمیزنی!
با تعجب ابرو دادم بالا دستم رو گذاشتم روی سینه ام
_من با مامانم خوب حرف نمیزنم
به تایید حرف خودش سرش رو تکون دادو قاطع جواب داد
_بله شما حرمت مادرت رو نگه نمیداری
معترض گفتم
_چه بی حرمتی بهش کردم؟
_بهش گفتی تو بی رحم و بی عاطفه شدی
ساکت زل زدم تو چشم هاش، بعد از مکثی کوتاه گفتم
_آخه میخواد سوسن رو...
نگذاشت ادامه بدم اومد تو حرفم
_تو در مورد مامانت زود قضاوت میکنی
_چه قضاوتی کردم میخواد سوسن رو ببره که اون مرتیکه دوباره بره روی مخش
_من نمیگم سوسن رو ببر خونه هوشنگ من میگم احترام مامانت رو داشته باش به جای اینکه بهش میگی، مامان چه بلایی به سر عاطفه خودت آوردی که انقدر بی رحم شدی! بگو سوسن از نظر عاطفی اونجا اذیت میشه ببخشید نمیتونم بیارمش، هر چقدر هم مامانت اصرار کرد تو بگو ببخشید نمیتونم بیارمش، نه اینکه بهش توهین کنی و قضاوتش کنی
یه لحظه به خودم اومدم دیدم درست میگه. لب بالامو به دندون گرفتم چشممو گذاشتم رو هم زیر لب گفتم
_حق با توئه درست میگی من باید احترام مادرم رو حفظ کنم
تو همین فکر بودم که...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۳۶
سوسن صدام کرد
_ آبجی سحر یه دقیقه میای
بلند شدم اومدم کنارش
_ جانم
_آبجی انقدر دلم میخواد اون لباس مجلسی رو که برام خریدی رو تنم کنم تو یکی از مهمونیها برم مژگان ببینه چه لباس خوشگلی دارم
لبخندی زدم
_میخوای باهاش پز بدی
ریز سرشو تکون داد
_نه نمیخوام پز بدم میخوام ببینه که منم لباس نو خریدم
فکری کردم و گفتم بزار با علی صحبت کنم بگم تا اینجا اومدیم دیدن دایی های منم بریم بعد تو لباس نوهاتو تنت کن بیا ، بذار ببینن که توام لباس نو خریدی
خنده دندان نمایی زد و ذوق زده دستهاش رو مشت کرد پرید بالا و پایین
_آخ جوون
برگشتم پیش علی بهش گفتم
علی میای بریم خونه دایی های من
از گوشه چشم نگاهی بهم انداخت
هدفت صله رحمِ یا...
نگذاشتم ادامه بده
درست میگی هدفم دل سوسنِ که...
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
💚💕💚💕💚💕💚💕💚