●- - - - - - -<🔗🤍>- - - - - - -●
#ناروین
#پارتِسیصدوهفتادونه
بعد از چند ثانیه نگاهم را به پشت سرم چرخاندم تا ببینم چرا هیچ جوابی از سمت ساناز به گوش نمیرسد. با دیدن اينکه ساناز نیست، از اتاق خارج شدم و نگاهم را به دنبالش چرخاندم.
با دیدن ساناز که سرجای اولش ایستاده بود و به طرف پلهها خیره شده بود گفتم:
- چرا رفتی تو کما؟! خب بیا دیگه.
لبخندِ کش آمدهاش را جمع کرد و گفت:
- دیدی چه خوشتیپ بود؟
نگاهم را به اطراف چرخاندم. اینجا که پشه پر نمیزد! توهم زده بود؟
- عزیزم با جنها در ارتباطی؟ اینجا که هیچکس نیست کیو میگی؟
با ابروانی گره خورده به سمت من برگشت و آرام به سرم زد و گفت:
- نکنه تو هم عاشقی که اینقدر حواست پرته! بچه منظورم سیاوشه.
●- - - - - - -<🔗🤍>
کپی؟راضینیستم.