eitaa logo
نــٰارویـْن
27.1هزار دنبال‌کننده
442 عکس
313 ویدیو
0 فایل
تبلیغاتمون🤍🥹🪴 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
●- - - - - - -<🔗🤍>- - - - - - -● این‌که مقابل مهران و سیاوش و افراسیاب اندک غروری برایم نمانده بود، جای خود داشت اما اصلا دلم نمی‌خواست بیشتر از این غرورم خرد شود و شخصیتم نابود گردد. - ناروین؟ چرا این‌قدر رفتی تو فکر؟ به چی فکر می‌کنی؟ سرم را از زنجیرهای تاب فاصله دادم و با کشیدن نفسی عمیق، بغض نشسته در گلویم را فرو فرستادم و گفتم: - به داداشم فکر می‌کردم. لبخندی زد و با مهربانی گفت: - دلت براش تنگ شده، نه؟ دلتنگ؟ باربد تنها خانواده‌ی من بود تنها داشته‌ی من از کل این دنیا، واژه‌ی دلتنگ برای بیان این احساس کمی کوچک بود. - دلم تنگ نیست، دلم بی‌طاقت شده، دلم آشوبه دلم خسته شده، خسته شده از بی‌کسی. لبخندی تلخ به لب آورد و دستش را روی شانه‌ام گذاشت با لحنی که دلسوزی در آن موج می‌زد گفت: - منم مثل تو هستم،، این‌قدر غصه نخور ناروین، بالاخره درست می‌شه یه روز. ●- - - - - - -<🔗🤍> کپی؟راضی‌نیستم.