eitaa logo
نــٰارویـْن
27.1هزار دنبال‌کننده
440 عکس
306 ویدیو
0 فایل
تبلیغاتمون🤍🥹🪴 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
●- - - - - - -<🔗🤍>- - - - - - -● سرم را به نشانه‌ی نه تکان دادم و با خنده گفتم: - ندیدم اما خب می‌‌ترسم ازش، به نظرم پدیده‌ای که می‌تونه زمین رو تکون بده و خونه‌های بزرگ رو خراب کنه واقعاً ترسناکه! زلزله شباهت زیادی با بعضی از آدم‌ها داشت، بعضی از انسان‌ها باعث خراب شدن خانواده‌هایی می‌شوند که سالیان سال است محکم و استوار بوده و این دقیقاً خود زلزله است. - پس از امروز باید از زلزله هم بترسم. خنده‌ای کردم و از روی تاب بلند شدم موهایم را زیر شال فرستادم و با لحنی خسته گفتم: - خوابم گرفته، توی تاب بریم داخل؟ ساناز با تکان دادن سرش موافقتش را اعلام کرد و به دنبالم راه افتاد. امیدوارم این خانه همیشه اينقدر در سکوت و آرامش باشد. جوری که سیاوش می‌گفت هزار خدمتکار دارد، من توقع یک قصر شلوغ را داشتم که هر لحظه تعداد زیادی از آدم‌ها در آن رفت و آمد می‌کنند و کارهای روزمره‌اش را انجام می‌دهند. ●- - - - - - -<🔗🤍> کپی؟راضی‌نیستم.