eitaa logo
نــٰارویـْن
19.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
812 ویدیو
1 فایل
تبلیغاتمون🤍🥹🪴 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
●- - - - - - -<🔗🤍>- - - - - - -● لبخندی زدم و با اشاره به حرکت آرام تاب گفتم: - یکم؟ اگه خیلی می‌ترسیدی دیگه چی می‌شد‌؟ پشت چشمی نازک کرد و با ناز گفت: - تو از چیزی نمی‌ترسی؟ دست ساناز را رها کردم و شالم را روی موهایم مرتب کردم. - ترس مثل تو منظورته؟ سرش را به نشانه‌ی مثبت تکان داد و منتظر به من نگاه کرد تا جوابم را بشنود. واقعاً تا به امروز هیچ وقت پدیده‌ی ترسناک ندیده بودم. ارتفاع برای او ترسناک بود و برای من اتفاقاً دلپذیر بود چون هرچه به سمت بالا حرکت می‌کردم بیشتر جریان هوا را احساس می‌کردم اما تنها چیزی که در نظرم ترسناک می‌آمد زلزله بود. - از چیزی نمی‌ترسم اما خب به نظرم زلزله خیلی ترسناکه. موهای روی صورتش را به پشت گوشش هدایت کرد و گفت: - تا حالا زلزله دیدی؟ ●- - - - - - -<🔗🤍> کپی؟راضی‌نیستم.