✨﷽✨
#پندانه
✍زنى به شهر کوچکی رفته بود تا آنجا زندگی کند. کمی بعد، زن از سرویسدهی ضعیف داروخانهی شهر به همسایهی خود اعتراض کرد. او امیدوار بود همسایهاش به خاطر آشنایی با صاحب داروخانه، این انتقاد را به گوش او برساند.
وقتی که این زن دوباره به داروخانه رفت، صاحب آنجا با لبخند و گشادهرویی با او احوالپرسی کرد و گفت که چقدر از دیدنش خوشحال است و اینکه امیدوار ست از شهر آنان خوشش آمده باشد و سريع داروها راطبق نسخه به او تحویل داد.
زن بلافاصله رفتار عجیب و باورنکردنی او را با دوستش در میان گذاشت. زن گفت: « فکر میکنم تو به او بابت سرویسدهی ضعیفش تذکر دادهای» همسایه گفت: « نه. اگر ناراحت نمیشوی، به او گفتم که تو چقدر از عملکرد مثبت او راضی هستی و معتقدی که چقدر خوب میتواند تنها داروخانهی این شهر را اداره کند. به او گفتم که داروخانهی او بهترین داروخانهای هست که تو تا به حال دیدهای.»
زن همسایه میدانست که افراد به احترام، پاسخی مثبت می دهند. در حقیقت اگر با دیگران محترمانه رفتار کنید، تقریباً هر کاری که از دستشان بربیاید ، برایتان انجام خواهند داد.
این رفتار به آنها نشان میدهد که احساساتشان مهم، علایقشان محترم و نظراتشان با ارزش است.
✅ با ما همراه شوید...و
لطفا"همراه ما بمانید.
امربه معروف ونهی ازمنکرحوزه مقاومت بسیج شهیدمطهری ایمانشهر
https://eitaa.com/Nasehin
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
✨﷽✨
#پندانه
نام: انسان
نام خانوادگی: آدمی زاد
نام پدر: آدم
نام مادر: حوا
لقب: اشرف مخلوقات
نژاد: خاکی
صادره: دنیا
مقصد: آخرت
ساکن: کهکشان راه شیری، منظومه شمسی زمین
منزل: استیجاری
ساعت حرکت پرواز: هر وقت خداوند صلاح بداند
مکان: بهشت اگر نشد جهنم
وسایل مورد نیاز :
1- دو متر پارچه (کفن)
2- عمل نیک
3- انجام واجبات
4- امر به معروف و نهی از منکر
5- دعای والدین و مومنین
6- نماز اول وقت
7- ولایت ائمه اطهار
از آوردن بار اضافه از قبیل: حق الناس، غیبت و تهمت و غیره خودداری نمایید. جهت یادگاری قبل از پرواز از اموال خود بین فرزندانتان به عدالت تقسیم کنید. برای کسب اطلاعات بیشتر به قرآن و سنت پیامبر (ص) مراجعه فرمایید.
🔻 با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید :
( سوره بقره/186 ) (سوره نسا/45) (سوره توبه/12 9) (سوره اعراب/55)
سرپرست کاروان: حضرت عزراییل
تهیه و تنظیم: سرنوشت الهی
https://eitaa.com/Nasehin
✨ #پندانـــــــهـــ
از عالمۍ پرسیدند
براۍ خوب بودن ڪدام
روز بهتر است؟
عالم فرمود
یڪ روزقبل ازمرگ
گفتند:
ولى مرگ راهیچڪس
نمیداند
عالم فرمود:
پس هر روز زندگۍ
را روز ِآخر فڪرڪن
وخوب باش
شاید فردایۍ
https://eitaa.com/Nasehin
🔆 #پندانه
🤲 لازمه نماز اول وقت، حضور قلب
يک حقيقت دردناک!
• مؤذن اذان میگويد
• موبايل اذان میگويد
• راديــو اذان میگويد
• كامپيوتر اذان میگويد
اما
عدهای همچنان نمازشان را به تأخير میاندازند.
از يكی پرسيدند بهترين برنامه يادآوری نماز چيست؟
پاسخ داد: ﴿قلب🤍﴾
اگر حضور قلب داشته باشيد، بدون نياز به هيچ برنامهای، وقت نماز را به ياد خواهيد داشت
و اگر غفلت قلب داشته باشيد، هيچ برنامهای نماز را به يادتان نخواهد آورد.
https://eitaa.com/Nasehin
🔆 #پندانه
🔴 جنس آدمها
🔹هر وقت خواستی «پارچهای» بخری؛
آن را در دست «مچاله كن» و بعد رهايش كن،
اگر «چروک» برنداشت، «جنس خوبی» دارد.
🔸آدمها نیز همينطورند!
🔹آدمهايی كه بر اثر فشارها و مشكلات، اخلاق و رفتارشان عوض میشود
و «چروک» برمیدارند، اينها جنس خوبی ندارند
و برای رفاقت، معاشرت، مشارکت، ازدواج و اعطای مسئولیت به آنها، به هیچوجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.
🔰 مراقب انتخاب آدمهای اطرافمان باشیم،
هرکسی لیاقت هر چیزی را ندارد.
https://eitaa.com/Nasehin
🌻🍃ده پند
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام:
🌻اول:
در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند.
🌻دوم:
تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است.
🌻سوم:
در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است.
🌻چهارم:
به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
🌻پنجم:
در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است.
🌻ششم:
به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم.
🌻هفتم:
بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند.
🌻هشتم:
حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست.
🌻نهم:
ازبخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن.
🌻دهم:
بسیارمراقب کردار خودباشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،که در آن صورت حق ملامت ندارید.
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا«ع»
#پندانه
https://eitaa.com/Nasehin
#پندانه
✅با تلاش در راه خدا، عمرت را زیاد کن
✍شیخ شهریار کازرونی، 120 سال به سلامت عمر کرد و در تمام طول عمر خود مریض نشد. روزی بر بسترِ بیماری برای دعا حاضر شد که بیمار، پسر دوست او بود.
مریض گفت: ای شیخ! این انصاف است که تو 40 سال از من بزرگتری ولی من از تو پیرتر و در شرف مرگم؟ عدالت خدا کجاست؟ شیخ گفت: عدالت خدا را زیر سؤال بردی و مرا خشمگین کردی. باید پاسخ تو را بدهم تا از دوست خود دفاع کرده باشم.
120 سالی که خداوند به من عمر عنایت کرده، بیش از 90 سالش را در راه او و عبادت و یادگیری علم و تربیت مردان دین و کمک به نیازمندان صرف کردهام، ولی تو در این 60 سال، فقط برای خودت خوردی و خوابیدی و مال جمع کردی و لذت دنیا بردی.
خدا ایام عمری را که در طاعت او برای او تلاش کنی بر عمر تو میافزاید. تو برای خود زندگی کردی ولی من برای او. میخواهی بین من و تو فرقی نباشد که بگویی آنگاه خدا عادل است؟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
#پندانه
🔴 تقوای سهگانه
✍ تقوا میتواند سه مدل باشد:
1⃣ تـقـوای گـریز
آن است که از محیط گناهآلود دوری کنی. یعنی یوسفوار از صحنه گناه فرار کنی و راه گریز را برگزینی.
2⃣ تـقـوای پـرهیز
آن است که بتوانی در محیط گناهآلود، خودت را پاک نگه داری. یعنی مانند موسی در کاخ فرعون باشی اما خودت را از گناه حفظ کنی.
3⃣ تـقـوای سـتیز
آن است که در صحنه بمانی و با مظاهر گناه مبارزه کنی و محیط سالمی ایجاد کنی. یعنی ابراهیموار با گناه، شرک و بتپرستی مقابله و ستیز کنی و بتشکن شوی.
🌪 برای حفظ خودت بايد هر سه تقوا را داشته باشی.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
#پندانه
🔴صد بار اگر توبه شکستی، بازآ
✍حضرت موسی (علیهالسلام) در کوه طور در مناجات با خدا عرض کرد:
یا رَبَّ العَارفِین! (ای خدای عارفان)
پاسخ آمد:
لبیک! (ندای تو را پذیرفتم)
سپس عرض کرد:
یا رَبَّ المُطیعین! (ای خدای اطاعتکنندگان)
ندا آمد:
لبیک!
دوباره عرض کرد:
یا رَبَّ العَاصین! (ای خدای گنهکاران)
این دفعه سه بار شنید:
لبیک، لبیک، لبیک.
موسی کلیمالله عرض کرد:
بار خدایا! حکمتش چیست که سه بار لبیک فرمودی؟!
خطاب آمد:
عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند، ولی گنهکاران جز به فضل من پناهی ندارند، اگر از درگاه من ناامید گردند، به درگاه چه کسی پناه ببرند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
🔴 #پندانه
گاهی یک حرکت کوچک میتواند دنیای بزرگ یک نفر را عوض کند
جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی با لباس ژنده و پر گردوخاک و دستوصورت کثیف و خسته و کوفته به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. جلوی یک مغازه میوهفروشی ایستاد و به پرتقالهای بزرگ و تازه خیره شد، اما بیپول بود.
بهخاطر همین دودل بود که پرتقال را بهزور از میوهفروش بگیرد یا آن را گدایی کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس میکرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.
بیاختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و پرتقال را از دست مرد میوهفروش گرفت.
میوهفروش گفت:
بخور نوش جانت، پول نمیخواهم.
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوهفروش ظاهر شد. این دفعه بیآنکه کلمهای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت.
فراری دهان خود را باز کرد. گویی میخواست چیزی بگوید. ولی نهایتاً در سکوت پرتقالها را خورد و با شتاب رفت.
آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع میکرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.
میوهفروش وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت، مات و متحیر شد.
عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی بهعنوان جایزه تعیین کرده بودند.
میوهفروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیسها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند.
سهچهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوهفروشی ظاهر شد. با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود.
او به اطراف نگاه کرد. گویی متوجه وضعیت غیرعادی شده بود. دکهدار و پلیسها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیرنظر داشتند.
او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود، بهراحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر شد.
موقعی که داشتند او را میبردند زیر گوش میوهفروش گفت:
آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان.
سپس لبخندزنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد.
میوهفروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد. در صفحه پشتش چند سطر دستنویس را دید که نوشته بود:
من دیگر از فرار خسته شدم. از پرتقالت متشکرم. هنگامی که داشتم برای پایاندادن به زندگیام تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت. بگذار جایزه پیداکردن من، جبران زحمات تو باشد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
🔴#پندانه
نجسترین چیزها
✍گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش میآید که نجسترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟! برای همین کار وزیرش را مأمور میکند که برود و این نجسترین نجسها را پیدا کند. پادشاه میگوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را بداند میبخشد.
وزیر هم عازم سفر میشود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجسترین چیز مدفوع آدمیزاد اشرف است. عازم دیار خود میشود، در نزدیکیهای شهر چوپانی را میبیند و به خود می گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازهای داشت. بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید: «من جواب را می دانم اما یک شرط دارد.»وزیر نشنیده شرط را میپذیرد. چوپان هم می گوید: «تو باید مدفوع خودت را بخوری.»
وزیر آنچنان عصبانی میشود که میخواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید:«تو میتوانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کردهای غلط است. تو این کار را بکن اگر جواب قانع کنندهای نشنیدی من را بکش.» خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول میکند و آن کار را انجام میدهد.
سپس چوپان به او می گوید: کثیفترین و نجسترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر میکردی نجسترین است بخوری!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
🔴 #پندانه
✍ بیتفاوتبودن خصلت زیبایی نیست
🔹ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ میکرد.
🔸ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪتنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ شد ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
🔹ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ.
🔸ﺑﻌﺪ ﺍﺯ پنج ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ نگهبان ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ.
🔹پس از بهبود حالش، ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯدی؟
🔸ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﻣﻦ ۳۵ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ که ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ورود با من ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ من خداحافظی ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ.
🔹ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ من ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ نیستم. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ روزهای ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ. ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ سری ﺑﺰﻧﻢ.
🔸ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮسی ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ چون ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ.
🔹ﻣﺘﻮﺍضعانهتر و دوستانهتر وجود همدیگر را لمس کنیم. بیتفاوتبودن خصلت زیبایی نیست.
https://eitaa.com/Nasehin
🔴#پندانه
✍ بازی زندگی یک بازی انفرادیست
🔹هیچکس جز خود آدمی چیزی به خود نمیدهد و هیچکس جز خود آدمی چیزی را از خود دریغ نمیدارد.
🔸تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به یغما میبرد، اندیشههای منفی اوست!
🔹تردیدها، ترسها، نفرتها و حسرتها، دشمنان انسان در درون خود اوست.
🔸ترس توست که شیر را درنده میکند، بر شیر بتاز تا ناپدید شود.
🔹بازی زندگی یک بازی انفرادیست؛ اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهد شد.
https://eitaa.com/Nasehin
🔴#پندانه
براساس یڪ جریان واقعی
توے یڪی از بهترین مراڪز فروش لپ تاپ و ڪامپیوتر تهران مغازه گرفته بودم.
روز افتتاح بود، ڪلی وقت و هزینه صرف ڪرده بودم تا بهترین دڪور ممڪن رو براے مغازه طراحی ڪنم و بسازم.
هر ڪی رد میشد تبریڪ میگفت
همه از دڪور تعریف میڪردن، اون هم توے این پاساژ ڪه هر مغازه براے خودش سمبل زیبایی بود.
تعدادے از همسایهها براے تبریڪ اومدن توے فروشگاه، بعد از ڪلی تعریف و ابراز محبت، رفتند.
موقع رفتن یڪی از همسایهها ڪه مردے حدوداً 45-50 ساله بود، به من گفت: «دڪورت فوق العاده زیباست، اما اون تابلویی ڪه اونجا زدے، ڪلاس مغازه رو پایین میاره!
دیگه مردم به این چیزاے مذهبی اهمیت نمیدن. اگه به جاے اون یه بطرے خالی مشروب بذارے ڪلی زیباتر میشه و فروشِت رو بیشتر میڪنه
برگشتم دیدم داره به تابلویی اشاره میکنه ڪه بالاے سرم زده بودم و نوشته بود:
"اَلا اِنَّ خاتَمَ الْاَئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِىَّ"
یه لحظه تمام بدنم یخ ڪرد
خیلی سعی ڪردم عصبانی نشم!
توے روے من واستاده داره مهمترین رڪن اعتقادے من رو با چی مقایسه میڪنه؟!!
خودمو جمع و جور ڪردم و گفتم: «اگه فرصت دارین چند دقیقه با هم صحبت ڪنیم؟»
گفت: «موردے نداره»
چند دقیقهاے هر چی بلد بودم در دفاع از دین گفتم، ولی زیر بار نمیرفت.
گرم صحبت بودیم ڪه یڪ آقای شیڪ پوش به همراه یڪ خانم نسبتاً بد حجاب وارد شدند و شروع ڪردن به قیمت ڪردن و اطلاعات گرفتن
به همسایهام گفتم: «چون من از شما خواستم بمونید، اگه میخواید برید تا بعداً با هم صحبت ڪنیم.»
گفت: «نه میشینم تا ڪار اینا تموم بشه»
هی قیمت ڪردند، تا روے یڪ مدل به نتیجه رسیدن، وقتی قیمت رو بهشون گفتم، خانمه گفت: «ما همین مدل رو با 30 هزار تومن قیمت ڪمتر توے یه مغازه دیگه دیدیم، بهمون ڪمتر بدین
گفتم: نمیشه قیمت ما اینه
گفت: ببین آقا! گرونتر هم بدین ما از شما خرید میڪنیم، ولی تخفیف بدین
خلاصه بعد از ڪلی چونه زدن با 30 هزار تومن تخفیف خرید ڪردن موقع بیرون رفتن خانمه برگشت و گفت:
میدونید چرا خواستیم از شما خرید ڪنیم؟ بخاطر اون تابلوے نام امام زمان علیهالسلام ڪه بالاے سرتون زدین
من براے بدرقه مشترےها پشت سرشون راه افتادم ڪه دیدم همسایهام پاشد، گفتم:
"آقا حالا بر میگردم صحبت میڪنیم"
مشتریا رو ڪه تا دم در مشایعت ڪردم،
برگشتم دیدم همسایهام رو به تابلو وایستاده اشڪ تو چشمش جمع شده و با بغض میگه:
«آقا غلط ڪردم، میخواستین به من بفهمونید،
فهمیدم، غلط ڪردم، ببخشید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
🔴#پندانه
✍ اشتباه مصرف کردن نشانه فرهنگ نیست
🔹ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻫﺎﻣﺒﻮﺭﮒ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ، همکلاسیهای ﺩﺍﻧﺸﮕﺎهماﻥ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ.
🔸زﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﻞ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩ.
🔹ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ یک ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺭﻣﺎنتیک ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎﺷﺪ.
🔸ﺩﺭ ﻣﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ پیشخدمت ﻏﺬﺍ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺑرای آنها ﺁﻭﺭﺩ ﻭ آنها ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ که هیچ غذایی باقی نگذارند.
🔹ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ همکلاسیهایمان ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻏﺬﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ، به طوﺭی که ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﯿﺮﺷﺪﻥ ﯾﮏﺳﻮﻡ ﻏﺬﺍ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺑﻮﺩ.
🔸ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﺻﺪﺩ ﺗﺮﮎ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺧﺎنمﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻠﻒﮐﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
🔹ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ:
ﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻏﺬﺍﯼ ﺍﺿﺎﻓﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
🔸ﺧﺎنم ﭘﯿﺮ ﺳﭙﺲ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﯾﻮﻧﯿﻔﺭﻡ ﺍﺯ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ؛ 50 ﯾﻮﺭﻭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺷﺪﯾﻢ.
🔹ﺍﻓﺴﺮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺖ:
باید ﺁﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﻣﺼﺮﻑ ﺑﮑﻨﯽ، ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻫﯽ. ﭘﻮل ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﻤﻠﮑﺖ متعلق ﺑﻪ همه ﺟﺎﻣﻌﻪ است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
🔴#پندانه
✍ طعم هدیه
🔹روزی فرد جوانی هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
🔸آب بهقدری گوارا بود که مرد سطل چرمیاش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود، ببرد.
🔹مرد جوان پس از مسافرت چهارروزهاش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
🔸پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد.
🔹مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
🔸اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
🔹شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت:
آب بسیار بدمزه است.
🔸ظاهرا آب بهعلت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود.
🔹شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گواراست؟
🔸استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
🔹این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچچیز نمیتواند گواراتر از این آب باشد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
🌸🍃🌸🍃
#پندانـــــــهـــ
در گرفتاری باید اندیشه را به جنب و جوش در آورد نه اعصاب را
خوشبخت کسی نیست که مشکلی نداره
"خوشبخت " کسی است که با "مشکلات" مشکلی نداره
باید حوصله داشت، تحمل کرد تا موفق شد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
🚨فیلمی که یهودیها به دنبالش میگردند تا آن را نابود کنند!!!
فوقالعاده مهم
آن را ببینید و نشر دهید؛
تا بماند.
▶️ جهاد تبیین.
🔆 #پندانه
✍ روش زندگی را از قرآن بیاموز
🔹مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانوادهاش راهی سرزمینی دور شد. فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام میگذاشتند.
🔸مدتی بعد، پدر نامه اولش را برای آنها فرستاد. بچهها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند:
این نامه از طرف عزیزترین کس ماست.
🔹سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند، آن را در کیسه مخملی قرار دادند. هر چند وقت یک بار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه میگذاشتند. و با هر نامهای که پدرشان میفرستاد، همین کار را میکردند.
🔸سالها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید:
مادرت کجاست؟
🔹پسر گفت:
سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیمتر شد و مرد.
🔸پدر گفت:
چرا؟! مگر نامه اولم را باز نکردید؟! برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم!
🔹پسر گفت:
نه.
🔸پدر پرسید:
برادرت کجاست؟!
🔹پسر گفت:
بعد از فوت مادر کسی نبود که با تجربههایش او را نصیحت کند و راه درست را به او نشان دهد، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت.
🔸پدر تعجب کرد و گفت:
چرا؟! مگر نامهای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند و نشانههای راه خطا را برایش شرح دادم، نخواندید؟
🔹پسر گفت:
نه.
🔸مرد گفت:
خواهرت کجاست؟!
🔹پسر گفت:
با همان پسری که مدتها خواستگارش بود، ازدواج کرد. الآن هم در زندگی با او اسیر ظلم و رنج است.
🔸پدر با تأثر گفت:
او هم نامه من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوشنامی نیست و دلایل منطقیام را برایش توضیح داده بودم و اینکه من با این ازدواج مخالفم.
🔹پسر گفت:
نه.
🔸مقصر خود فرزندان بودند که به جای خواندن نامه، اونو میبوسیدن و به چشم میمالیدن و با احترام در کیسه مخملی نگهداریش میکردن و به راحتی همه فرصتها را از دست داده بودن.
🔹به قرآن روی طاقچه نگاه کنید که در قوطی مخملی زیبایی قرار دارد.
🔸وای بر ما! رفتار ما با كلامالله مثل رفتار آن بچهها با نامههای پدرشان است. ما هم قرآن را میبوسیم؛ روی چشممان میگذاریم؛ مورد احترام قرار میدهیم، میبندیم و در کتابخانه میگذاریم و آن را نمیخوانیم و از آنچه در آن است، سودی نمیبریم، در حالی که تمام آنچه که در آن است، روش زندگی ماست.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
https://eitaa.com/Nasehin