حالا که از ترکمنچای شنیدید و دوباره اسمش به گوشتون خورد، کمی از تاریخ براتون بگم و بگردید دنبال بزرگمردان سیاسی کشور
•••┈┈•••┈┈•••┈┈•••┈┈
کار عجیب «فتحعلی شاه قاجار» پیش از امضای قرارداد «#ترکمنچای»
✍🏼 «عبدالله مستوفی» شرح این ماجرا را بهروایت «از چندیننفر از معمرین قوم (سالخوردگان) که آنها از قول حاضرین در مجلس شنیده بودند» در کتابش آورده است: در جنگ دومِ روس و ایران، وقتی قشون روس به تبریز وارد شد، دولت ایران ناچار شد، شرایط صلحی که دولت روس املاء میکرد، را بپذیرد. فتحعلی شاه برای اعلان ختم جنگ، مجلسی برپا کرد. قبلاً به جمعی از خاصان دستوراتی راجع به اینکه در مقابل هر جمله ای از فرمایشات شاه چه جوابهایی باید بدهند، داده شده بود و همگی نقش خود را روان کرده بودند.
🔸شاه بر تخت جلوس کرد و فرمود: «اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یکمرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بیایمان برآورند چه پیش خواهد آمد؟» مخاطب که در این کمدی نقش خود را خوب حفظ کرده بود تعظیم سجده مانندی کرد و گفت: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» شاه مجددا پرسید: «اگر فرمان... صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توأمان بر این گروه بیدین حمله کنند چطور؟» جواب عرض کرد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
🔸اعلیحضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند: «اگر توپچیهای خمسه را هم به کمک توپچیهای مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپهای خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟» باز جواب «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» تکرار شد و خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر که تماما به جواب یکنواخت بدا به حال روس رد و بدل شد. شاه تا این وقت روی تخت نشسته، پشت خود را به دو عدد متکای مروارید دوز داده بود. در اینموقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دو زانو بلند شد شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر حماسی را با صدای بلند خواند:
کشم شمشیر مینایی / که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پسکوویچ / که دود از پطر برخیزد
🔸مخاطب سلام با دو نفر که در راست و چپش روبه روی او ایستاده بودند خود را به پایه تخت قبله عالم رسانده و به خاک افتادند و گفتند: «قربان مکش، مکش که عالم زیر و رو خواهد شد». شاه پساز لحظهای سکوت گفت: «حالا که اینطور صلاح میدانید ما هم دستور میدهیم با این قوم بیدین کار به مسالمت ختم کنند». باز این چند نفر به خاک افتادند و تشکرات خود را از طرف تمام بنی نوع انسان که اعلیحضرت بر آنها رحم آورده و شمشیر خود را از غلاف نکشیدهاند تقدیم پیشگاه قبله عالم نمودند. شاه با کمال تغییر از جا برخاست و رفت که دستور صلح را... به نایبالسلطنه بدهد.
📎 پانوشت: پسکوویچ فرمانده قوای روس بود
پطر همان سن پترزبورگ است
📚 منبع: شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی
┏━━ °•📥•°━━┓
@nasherat1401
┗━━ °•📤•°━━┛